یکی از مهمترین ابزارها برای نشر اصول عقائد و معارف یک مذهب، استفاده از قالبِ شعر است. به همین دلیل ائمه(ع) گاهی برای بیان نشر اصول عقائد و معارف الهی از اشعاری که خود میسرودند و یا سرودههای دیگران که بار معنوی خاصی داشت استفاده میکردند؛ مانند:
- امام علی(ع) در خطبهی معروف شقشقیه که مشتمل بر شکایت در مورد خلافت و صبر امام در برابر از دست رفتن آن و سپس بیعت مردم با او است، به قول اعشای[1] شاعر تمسک میشد:
«شَتَّانَ مَا یوْمِی عَلَی کورِهَا وَ یوْمُ حَیانَ أَخِی جَابِر»؛[2]
چه تفاوت فاحشی است بین امروز من با این همه مشکلات، و روز حیان برادر جابر که غرق خوشی است.
- امام صادق(ع) فرمود: خدا بیامرزد بندهای را که پرهیزکاری پیشه دارد و خویشتنداری نماید و از مردم درخواستی نکند؛ زیرا به راستی، درخواست از مردم، خواری در دنیا را شتاب دهد و مردم چیزی از خواستههای او را برآورده نکنند. سپس آنحضرت(ع) به اشعار حاتم اشاره نمود و فرمود:
«إِذَا مَا عَرَفْتُ الْیأْسَ أَلْفَیتُهُ الْغِنَی إِذَا عَرَفَتْهُ النَّفْسُ وَ الطَّمَعُ الْفَقْر»؛[3]
هرگاه به چشم برکندن از دست مردم مصمم شدی و جانت با آن آشنا شد، آنرا بینیاز خواهی یافت و طمع را فقر و نیازمندی میبینی».
- زمانی که اسماعیل فرزند امام صادق(ع) از دنیا رفت و تشیع جنازه ایشان انجام شد، امام صادق(ع) نشست و مردم گرد ایشان نشستند. آنحضرت(ع) سر بزیر داشت و سر برداشت و فرمود ای مردم این دنیا خانه جدایی و خانه پیچیدگی و کجی است، نه خانه استقامت. با اینکه جدایی از هم الفتها جگرسوز و دلگداز است. مردم بر یکدیگر در خوب عزا داشتن و درست اندیشه کردن برتری دارند، هیچکسی داغ برادر نبیند، برادرش داغ او بیند، هیچکسی فرزندش پیشمرگش نشود، او پیشمرگ وی شود. سپس امام(ع) به این شعر ابیخراش هذلی مثال زد که در نوحه برادرش گفت:
«وَ لَا تَحْسَبِی أَنِّی تَنَاسَیتُ عَهْدَهُ وَ لَکنَّ صَبْرِی یا أُمَیمُ [یا أُمَامُ] جَمِیل»؛[4]
گمان مبر که عهد دوستی تو را فراموش کردم؛ اما ای امیم(نام معشوق) صبر نیک بود.
[1]. یکی از شاعران معروف عرب بود. وی به قصد ایمان آوردن به رسول خدا(ص) از میان قبیلهی خود به سوی مکه حرکت کرد و اشعاری نیز در مدح آنحضرت سرود و در بین راه زمزمه میکرد. وقتی به نزدیکیهای مکه رسید به یکی از مشرکان برخورد. آن شخص از اعشی پرسید: قصد کجا داری؟ گفت: به مکه میروم تا به محمد(ص) ایمان بیاورم! مرد برای اینکه اعشی را منصرف کند، گفت: محمّد زنا را حرام کرده است! اعشی گفت: به خدا مرا نیازی به آن عمل نیست. آن مرد گفت: نوشیدن شراب را نیز جایز نمیداند! اعشی گفت: هنوز به طور کامل کام خود را از شراب نگرفتهام و با این وضع امسال به شهر خود باز میگردم و تا سال دیگر کام دل را از بادهگساری میگیرم. سپس سال آینده به نزد ایشان میآیم و مسلمان میشوم. به این ترتیب از همان راهی که آمده بود بازگشت و همان سال مرگش فرا رسید و پیش از آنکه به نزد رسول خدا(ص) بیاید، از دنیا رفت. ر. ک: ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویة، تحقیق، السقا، مصطفی، الأبیاری، ابراهیم، شلبی، عبد الحفیظ، ج 1، ص 388، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، بیتا.
[2]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 48، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[3]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 4، ص 21، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[4]. شیخ صدوق، امالی، ص 237 – 238، بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق.