اسم در زبان عربی در یکی از ردهبندیها به دو نوع «معرب» و «مبنی» تقسیم میشود که همه ضمائر در بخش مبنی آن قرار میگیرند. اسمهای مبنی، اسمهایی هستند که در ظاهر اعراب نمیگیرند و حرکت آخر کلمه در شرایط مختلف تغییر نمیکند. با این همه گاهی انتهای ضمائر دچار تغییراتی میشوند که البته این تغییرات در اثر عوامل نحوی موجود در جمله نیست که موجب شود آنها را معرب بدانیم؛ بلکه این تغییرات ناشی از اختلاف قرائت، لهجهها، استعمال عرب، التقاء ساکنین و... میباشد. و البته این تغییرات نیز شامل همه ضمائر نشده و تنها برخی از آنها دستخوش چنین تغییراتی میشوند که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت.
ضمیر «هم»، «تم» و «کم»
حرف میم در این ضمائر(ضمیر جمع مذکر) به چهار وجه مختلف تلفظ میشود.
اولین و شایعترین حالت، تلفظ آن به صورت ساکن است.
دوم تلفظ آن با ضمه اشباعشده(مو).
سوم با ضمه و به صورت اختلاس(تلفظ حرکت ضمه به صورت خیلی کوتاه).
حالت چهارم آن است که حرف میم در حالت عادی به صورت ساکن تلفظ میشود؛ اما هنگام قرار گرفتن قبل از همزه قطع (که موجب التقای ساکنین میشود) حرف میم مضموم خواهد شد مانند «وَ أَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ»[1] و «وَ لَکُمُ الْوَیْلُ».[2] همچنین هنگامی که ضمیر دیگری به این ضمایر متصل شود، میم مضموم موجود در آنها به صورت ضمه اشباعشده درمیآید. مانند «تَرَکْتُمُوهَا»[3] و «أَنُلْزِمُکُمُوهَا».[4] در این میان، ابن مالک مضمومساختن میم را واجب دانسته؛ اما برخی معتقدند که در این حالت، هم میم مضموم صحیح است و هم میم ساکن.[5]
ضمیر «هـ»
ضمیر متصل مفرد غائب مذکر هنگامی که قبل از آن حرف «یاء» ساکن قرار بگیرد و یا حرف ما قبل آن مکسور باشد، این ضمیر نیز مکسور خوانده میشود مانند «فیهِ» و «کتابِهِ».
گفتنی است در قرائت حفص از عاصم(قرائت مشهور) در دو مورد استثنائی، این ضمیر بعد از یاء، به صورت مضموم قرائت شده است: «وَ مَا أَنسَانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ»[6] و «عَلَیْهُ اللَّهَ».[7]
در وضعیتی دیگر، اگر ضمیر دیگری در کنار ضمیر «ه» قرار گیرد، هاء را مضموم میخوانیم مانند «یعطیهموهُ».
همچنین اگر ما قبل ضمیر هاء، حرف ساکن یا مضمومی باشد، مانند «أکرمْهُ» و «حسابُهُ».
نکته دیگر آنکه در حالتی که قبل از ضمیر هاء حرف ساکنی قرار داشته باشد، حرکت آن به صورت اختلاس و در موارد دیگر به صورت اشباع تلفظ میگردد.
نیز اگر قبل از ضمیر هاء، حرف ساکنی بوده که به دلیلی حذف شده باشد، هر سه وجه اشباع، اختلاس و اسکان(ساکن کردن) جایز است مانند «فألْقِهْ إِلَیْهِم»[8] و «یؤدِّه إِلَیْک»[9] که میتوان به سه حالت «یُؤَدِّهْ»، «یُؤَدِّهِ» و «یُؤَدِّهِی» خوانده شود.
ضمیر «هو» و «هی»
در برخی لهجهها و قرائتها و در صورتی که ضمائر «هو» و «هی» بعد از کلمات «واو، فاء، ثم، لام، همزه استفهام و کاف جر» قرار بگیرد، حرف هاء ابتدای آنها ساکن میشود مانند «وَ هْوَ مَعکُمْ»،[10] «فَهْوَ وَلیّهُم»،[11] «ثُمَّ هْوَ یَوم القیامَة»[12] و «لَهْیَ الحَیَوانُ».[13]
همچنین قبائل قیس و اسد، حرفهای واو و یاء را در این دو ضمیر ساکن کرده و قبیله همدان آنرا مشدد تلفظ میکند.
ضمیر «أنا»
گزینه صحیحتر و فصیحتر در ضمیر منفصل مرفوعی «أنا» آن است که الف آخر آن هنگام وقف تلفظ شده و در هنگام وصل تلفظ نشود؛ اما در برخی از لهجهها، الف آن در هنگام وصل نیز تلفظ میگردد.[14]
ضمیر «ی»
اصل در ضمیر یاء متکلم آن است که متحرک باشد، ولی ساکن کردن آن نیز جایز است.[15] از اینرو هر دو حالت در قرآن کریم به وفور دیده میشود. مانند: «اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ»،[16] «وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِی عَلَیْکُمْ»[17] و «قُرَّتُ عَیْنٍ لِّی وَ لَکَ»،[18] «وَ لِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَىٰ».[19]
از جمله قواعد این ضمیر نیز امکان حذف آن و باقی ماندن کسره حرف ما قبل آن به عنوان نشانهای از محذوف است. این مورد نیز در قرآن کریم به وفور یافت میشود. مانند: «فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَ نُذُرِ»[20] و «...فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ...»[21] که در اصل «نُذُرِی» و «فلا تسألنی» بوده است.[22]
در نهایت باید گفت؛ هیچکدام از این تغییرات، وضعیت ضمائر را از «مبنی» به «معرب» تغییر نمیدهد، چون تنها کلماتی را میتوان معرب به شمار آورد که بر اثر تفاوت عوامل نحوی، حرکاتشان متفاوت باشد و اختلاف حرکات در ضمایر اینگونه نیست.
[1]. آل عمران، 139.
[2]. انبیاء، 18.
[3]. حشر، 5.
[4]. هود، 28.
[5]. سیوطى، عبدالرحمن بن ابىبکر، همع الهوامع شرح جمع الجوامع فی النحو، محقق، عنایه، احمد عزو، ج 1، ص 138، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، بیتا.
[6] . کهف، 63.
[7]. فتح، 10.
[8]. نمل، 28.
[9]. آل عمران، 75.
[10]. حدید، 4.
[11]. نحل، 63.
[12]. قصص، 61.
[13]. عنکبوت، 64.
[14]. جلال الدین سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، همع الهوامع فی شرح جمع الجوامع، تحقیق، هنداوی، عبدالحمید، ج 1، ص 228 – 243، مصر، المکتبه التوفیقیه.
[15]. ابوحیان، محمد بن یوسف اندلسی، ارتشاف الضرب من لسان العرب، تحقیق، رجب عثمان محمد، ج 2، ص 922، قاهره، مکتبه الخانجی، چاپ اول، 1418ق.
[16]. بقره، 40.
[17]. بقره، 150.
[18]. قصص، 9.
[19]. طه، 18.
[20]. قمر، 16.
[21]. هود، 46.
[22]. زرکشی، ابو محمد عبدالله بن بهادر، البرهان فی علوم القرآن، محمد ابوالفضل ابراهیم، ج 1، ص 398 - 399، قاهره، دار إحیاء الکتب العربیة، چاپ اول، 1376ق.