آنچه به طور خلاصه در این مورد میتوان گفت این است که در نظر فیلسوفان و اهل معرفت، هر چند هیچ چیز دقیقاً شبیه خداوند نیست، و خداوند نیز دقیقاً شبیه هیچ چیز نیست، اما در میان موجودات ،بهترین مثال(نه مثل)[1] خداوند، همان روح و نفس انسان است؛ به همین جهت در روایات آمده است، هر کس خود را شناخت، خدا را میشناسد؛[2] بنابراین همانگونه که نفس و روح انسان، در تمام وجود انسان حضور دارد، ولی هیچکدام از اعضا و جوارح، روح انسان نیستند، خداوند نیز در همه جا حضور دارد، ولی هیچ موجودی خدا یا جزئی از خدا نیست؛ و به تعبیر امام علی(ع): خداوند با همهی اشیا است ولی به نه معنای مقارن و همنشین بودن با آنها، و غیر اشیا هست، ولی نه به جدایی از آنها.[3]
بنابراین همانگونه که شنیدن، دیدن، چشیدن و ... کار نفس و روح است، و گوش و چشم و زبان تنها ابزار روحاند؛ نفس و روح در چشم و گوش حضور دارد، ولی روح و نفس، نه عین چشم و گوش است و نه چشم و گوش بخشی از نفس و روح هستند؛ و گرنه باید بگوییم شخص نابینا و ناشنوا از انسانیت کمتری برخوردار است؛ در حالیکه شخصی که بینایی خود را از دست داد از نظر انسانیت تفاوتی با دیگر انسانها ندارد.
مثال بهتر برای درک رابطهی خداوند با مخلوقات، مثال روح و نفس انسان با صورتهای ذهنی است که انسان در عالم خیال و ذهن خود صورتهایی را خلق میکند؛ صورتهای خیالی جدای از روح و نفس انسان نیستند، ولی نمیتوان گفت: صورتهای خیالی عین روح و نفس انسان هستند، و نه میتوان صورتهای خیالی را جزئی از انسان دانست که انسان مجموعه این صورتهای خیالی باشد و یا با از بینرفتن برخی از صورتها بخشی از وجود انسان کم گردد؛ و نه میتوان چنین پنداشت که روح و نفس در آنها حلول کرده است.[4]
به عبارت سادهتر:
- خیالات ما وجود دارند.
- این خیالات بخشی از وجود ما نیستند که بدون آنها از وجودمان چیزی کاسته شود.
- این خیالات، وجود مستقلی نیز ندارند که غیر وابسته به ما باشند.
آنچه گفته شد تنها یک مثال است و ذهنها را آگاه میسازد که روابط وجودی، تنها منحصر به آن چیزی نیست که در نگاه اول در باور ما میگنجد، بلکه امکان روابط دیگری نیز وجود دارد.
[1]. ر. ک: «ملاصدرا و انسان مثال الهی»، 48696.
[2]. «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ عَرَفَ رَبَّه». تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 232، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1366ش.
[3]. شریف الرضى، محمد بن حسین، محقق، صبحی صالح، نهج البلاغة، ص 40، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[4]. ر. ک: «مثال ساده برای بیان رابطه خداوند و عالم»، 46416.