واضح است که در مراکز تربیتی همه جوامع، تربیت را از دوران کودکی آغاز میکنند تا اهداف و الگوهایی که به نظرشان مثبت است را از ابتدای کودکی در اذهان افراد بنیان نهند. و در هیچ جامعهای منتظر نمیمانند تا به عنوان نمونه فرزندی به حد بلوغ برسد تا به او بیاموزند که دزدی و آدمکشی کاری نکوهیده است! بنابراین تلقین و القاء به خودی خود چیز بدی نیست. و در همین راستا توصیهی اسلام به دین و دینداری در ایام کودکی به این جهت است که انسانها فطرتا خداجو آفریده شدهاند.[1] و از آنجا که ذهن کودک هنوز سالم بوده و از مسیر فطرت دور نشده، برای پذیرش حق آمادگی بیشتری دارد؛ به همین جهت تلاش میشود اندوختههای فطری او را در دوران کودکی بارور گردانند.[2]
و میدانیم که یکی از برترین آموزههای دینی آن است که انسان باید به تدریج و با استفاده از عقل فطری خود به اصول دینیاش یقین پیدا کند و به آموزههای دوران کودکیاش بسنده نکند.
از اینرو، هر چند تلقین در دوران کودکی موجب میشود که انحراف او در زمان جوانی و رسیدن به سن رشد و عقل، به آسانی صورت نگیرد؛ اما این به معنای جبر نیست، زیرا انسان در هر شرایطی زندگی کند توان تغییر را دارد؛[3] و دیندارانی همواره دیندار واقعی باقی میمانند که بعد از رسیدن به سن رشد، به تلاش برای رسیدن به حقیقت ادامه دهند و اینگونه نیست که هر فردی در بزرگسالی خود نیز مجبور باشد تا پیرو هر اندیشهای باشد که در کودکی آموخته است.
گواه بر این ادعا وجود اندیشمندان بزرگی است که در تاریخ علم نظریاتی را مطرح کردند که بر خلاف نظریات اساتید و محیط تربیتی آنان بوده است
[1] . ر. ک: «فطرت و گرایش به بدى و فساد»، 44؛ «فطرت و شناخت خدا»، 1041.
[2] . ر. ک: «تربیت دینی کودک»، 1501؛ «تربیت دینی و انواع آن»، 69444؛ «روش تقویت علاقه به عبادت در فرزندان»، 1566.
[3] . ر. ک: «انسان و مسئله جبر و اختیار»، 223؛ «انسان و جبر و اختیار»، 1896.