وحی و چگونگی دریافت آن توسط پیامبران به ویژه چگونگی نزول قرآن کریم از مباحث پیچیده و مشکل در حوزه مباحث تفسیری و فلسفی است، اگرچه در طول تاریخ، تلاشهای فراوانی از سوی عالمان دینی برای فهم حقیقت آن صورت گرفته است؛ اما به نظر میرسد هنوز حقیقت آن برای بشر ناشناخته ماند، و باید اعتراف کرد که درک کامل حقیقت آن بسیار دشوار است.[1]
در همین راستا نظریهای با عنوان «رؤیای رسولانه» در مورد قرآن کریم ارائه شده است،[2] که میتوان انتقاداتی جدی را متوجه آن نمود که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
- تناقض و ناهماهنگی در اصل نظریه: در نظریه یاد شده از یکسو قرآن به عنوان محصول رؤیاهای پیامبر(ص) معرفی شده و نقش حضرتشان در وحی قرآنی، نوعی نقش فاعلی در نظر گرفته شده و نه نقشی انفعالی!
به عبارتی پیامبر(ص) در جریان وحی، نقش ضبط صوت یا بلندگو را ایفا نمیکند و دقیقا هر آنچه از خدا دریافت کرده را به مخاطبانش منتقل نمیکند، بلکه پیامبر(ص) را باید خالق کلمات قرآن دانست؛ اما با این وجود از سوی دیگر آنرا قرآن را رسولانه مینامد. به نظر میرسد بین این دو مطلب تناقض وجود دارد؛ زیرا معنای رسولانهبودن رؤیا این است که نقش اساسی پیامبر(ص) انفعالی است؛ یعنی حضرتشان دریافتکننده و گیرنده است، و فاعل و خالق وحی، خداوند متعال است.
البته در دفع این تناقض گفته شده که این نظریه به معنای از صحنه بیرون کردن خداوند متعال نیست؛ زیرا نقش خدا در جای خود باقی است و آن اینکه خدای متعال، پیامبر(ص) را تألیف(خلق) کرد و پیامبر(ص) وحی را تألیف و خلق میکند. ولی روشن است که این بیان، مشکل رسولانه بودن را حل نمیکند؛ زیرا خلقت و تألیف خداوند اختصاص به پیامبر(ص) ندارد و خداوند خالق همهی انسانها است. طبق این بیان نباید فرقی بین پیامبر(ص) و بوعلی سینا، مولوی، انشتاین و دیگر نوابغ بشری باشد؛ اما نمیدانیم چرا نظریات بوعلی و اشعار مولوی و نسبیت انشتاین را نمیتوان رسولانه نامید و فقط رؤیاهای پیامبر(ص) رسولانه است؟! و اصولا چرا خواب تمام انسانها رسولانه نیست و فقط خواب پیامبر(ص) رسولانه میباشد؟!
- مشکل دیگر این نظریه، نامشخصبودن مقصود و مفهوم آن است؛ یعنی مشخص نیست که آیا حقیقت وحی، رؤیا و خواب عادی است، یا حالت کشف و شهود، و یا حالتهای خاص شاعرانه؟!
- در این نظریه، هیچ دلیلی برای اثبات خواببودن قرآن ارائه نشده است، بلکه مطالب ارائهشده با خواببودن در تعارض است؛ زیرا گاهی از تجربیات عرفانی که ظاهرا مقصود، همان کشف و شهود عرفانی است سخن به میان میآید، در حالی که میدانیم کشف و شهود عرفانی با خواب، تفاوت بسیار دارد؛ و گاهی نیز به حالتهای شاعرانه اشاره میشود و روشن است که حالتهای شاعرانه شباهتی با خواب ندارد!
همچنین برای اثبات این نظریه از نظریه تأویل[3] که شیعیان و معتزله در مورد تعدادی از آیات قرآن معتقدند استفاده شده است، در حالی که وجود تأویل و تفسیر عقلی برخی آیات، حتی شاهدی بر خواببودن آیات مورد تأویل نیز نیست، تا چه رسد به کل آیات قرآن.
در فرازی دیگر از این نظریه، «رؤیای رسولانه» به «حالت غشوه» تشبیه شده که بر اساس برخی روایات، پیامبر(ص) هنگام نزول وحی دچار آن میشد که در این زمینه باید گفت:
اولا: با پذیرش سند این روایات، مقصود از «غشوه» دقیقا مشخص نبوده و در برخی روایات به پوشیدهشدن پیامبر(ص) در هالهای از عظمت خداوند تفسیر شده است.[4]
ثانیا: ممکن است در همه حالتهای وحی نبوده، بلکه تنها در مواقعی بوده که پیامبر(ص) وحی را بدون واسطه دریافت میکرد.[5]
ثالثا: «حالت غشوه» حتی اگر به معنای غشکردن و بیهوش شدن باشد، شباهتی با خواب ندارد.
به علاوه با فرض پذیرش همهی مطالب مطرح شده در تبیین این نظریه، در نهایت میتوان گفت که حتی اگر از لحاظ عقلی این امکان وجود داشته باشد که خداوند از راه خواب بتواند مفهومی کلی را به پیامبر(ص) انتقال داده و چینش الفاظ را به خود او واگذار نماید؛ اما روشن است صرف امکان تا زمانی که دلیل و شاهدی بر وجود و تحقق آن اقامه نشود چیزی را اثبات نمیکند. اگر صرف امکان رؤیا و خواببودن برای استناد و نامگذاری کافی باشد، چرا نتوانیم خود این نظریه را به عنوان «نظریهای برگرفته از رؤیا» مطرح نماییم؛ به ویژه اگر نظریهپرداز دارای ذوق شعری فراوان و نیز قوه خیال قوی باشد.
- نکته دیگری که در این نظریه مطرح شده، آن است که خاتمیت مربوط به شخص پیامبر(ص) است؛ اما شخصیت پیامبر(ص) استمرار دارد. شخصیت پیامبر(ص) مانند شخصیت عیسای مسیح(ع) در باور مسیحیان است که در طول تاریخ پخش شده و دارای شخصیت وسیع و منتشر است؛ از اینرو تجربههای عارفانه عارفان نیز امتدادی از تجربه پیامبر(ص) بوده و به نوعی مشابه با آن است!
در صورت پذیرفتن این بخش از نظریه، باید هر مدعی نبوت را تصدیق نمود و دلیلی برای نفی آن نمیتوان ارائه کرد و نتیجهاش سفسطه و شکاکیت و سست شدن تمام معارف انسانی و دینی خواهد بود. علاوه بر اینکه اگر معنای خاتمیت را مربوط به شخص بدانیم و نه شخصیت؛ چرا تنها حضرت محمد(ص) به عنوان خاتم النبیین معرفی شده و چرا همهی انبیای الهی با این نگاه، پیامبر خاتم نیستند؟!
اگر شخصیت پیامبر(ص) یعنی وحیآوری بعد از رحلت پیامبر(ص) استمرار دارد، چگونه نزدیکترین فرد به مکتب او، یعنی امام علی(ع) در سوگ حضرتشان میفرماید:
«پدر و مادرم فداى تو اى رسول خدا! با مرگ تو رشتهاى پاره شد که در مرگ دیگران اینگونه قطع نشد، با مرگ تو رشته پیامبرى، و فرودآمدن پیام و اخبار آسمانى گسست».[6]
- بر اساس این نظریه، تمام قرآن برگرفته از خوابهای پیامبر(ص) است و خواب هم قابل تفسیر نیست و نمیتوان با مراجعه به گویش زبانی به فهم آن دست یافت! اکنون این پرسش مطرح میشود که بیان چنین خوابی برای مردم، چه فایدهای برای آنان خواهد داشت؟! و به دنبال آن، پیامبر(ص) چگونه میتواند نقش رسولانه خود را ایفا کند و پیام خود را به مردم برساند؟!
- چگونه میتوان باور کرد که مردم عربزبان و دیگران با رجوع به زبان عربی نتوانند معنایی - حتی ظاهری - را از بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین و امثال آن (که بیشترین بخش آیات قرآن را تشکیل میدهند) درک نمایند؟ و با استدلال به چند آیه متشابه و نیازمند به تأویل، چگونه میتوان همه آیات قرآن را مانند خواب دانست که محتاج تعبیر است؟!
- این نظریه میگوید: ممکن است خود شخص پیامبر(ص) تعبیر برخی از رؤیاهای رسولانه خود را نداند و ما امروز بتوانیم آنها را تعبیر کنیم یا آیندگان آنرا تعبیر کنند، چنانکه ما امروز معناهایی را از اشعار مولوی استخراج میکنیم که به مخیله مولوی هم خطور نمیکرد!
در این باره باید گفت؛ شگفتآور آن است که در ابتدا ادعا شده است که با ابداع این نظریه در صدد بالا آوردن شخصیت پیامبر(ص) هستیم تا ایشان تنها یک ضبط صوت نباشد؛ در حالی که با این بیان، پیامبر(ص) در حد شاعران و عارفانی مانند مولوی تنزل یافته است! نظری که خود مولوی نیز معتقد به آن نیست! و یا آنکه پیامبر(ص) تا حدی تنزل رتبه داده شده است که خود، معنای دقیق آنچه به مردم ابلاغ میکند را نمیداند!
علاوه بر آنکه نیازی به بالابردن شخصیت پیامبر(ص) نیست؛ زیرا حتی اگر حضرتشان ضبط صوت و بلندگوی خداوند متعال باشد، این جایگاه کوچکی نیست تا نیاز به ارتقا داشته باشد؛ چراکه خداوندی که درک عظمت مخلوقش برای بشر ممکن نیست و خلق او را کرانی نیست، بلندگو بودن برای چنین خداوندی، جایگاهی فوق تصور انسان است؛ و این مقام هرچند موهبتی و انفعالی است، ولی چون متوقف بر داشتن لیاقت و تلاش و مجاهدت سخت در جهت نگهداری صفحهی دل از زنگار معصیت و غفلت است، در واقع انفعالی فاعلانه است.
به بیان اهل معرفت، نبوت در اثر کمال نفس انسانی در تمام نیروها به دست میآید. آنان در توضیح میگویند:
کمال قوه ادراک حسی و جزئى به ویژه نیروی متخیله، آن است که در عین اینکه در کمال قوت و قدرت است، ولی در نهایت اطاعت و انقیاد نیروی عقل است به گونهای که هنگام اتصال نفس با عقل فعال -که مفیض علوم و کمالات است باذن الله تعالى و جبرئیل عبارت از او است- نیروی متخیله به حدى جذب نیروی عقل شود که هر صورتى که در ذات نفس به عنوان تجرد و کلیت مرتسم شود، مثالى و شبحى از او در نیروی متخیله به عنوان تمثل و جزئیت محقق میشود؛ پس اگر مدرکات قوه عقلیه ذوات مجرده باشد نیروی متخیله آنرا به صورت شخصى از اشخاص انسان در کمال حسن و بهاء حکایت کند. و اگر مدرکات نیروی عقل، معانى مجرده و احکام کلیه باشد نیروی متخیله آنرا به صورت الفاظ و در کمال بلاغت و فصاحت تصویر میکند.[7]
[1]. ر. ک: «چگونگی دریافت وحی توسط فرشته »، 35655؛ «وحی از نگاه دانشمندان غرب»، 37628.
[2]. این نظریه توسط دکتر سروش ارائه شده است. و منبع اصلی اطلاعات ما در مورد این نظریه سخنرانی حدود دو ساعت و نیم از ایشان است که در دانشگاه میشگان آمریکا ظاهرا در سال 2017 ارائه شده و در سایت های اینترنتی منتشر شده است. ر. ک: www.aparat.com
[3]. ر. ک: «توجیه و تأویل آیات قرآن و عدم آن»، 12102.
[4]. ر. ک: حسن بن على (ع)، امام یازدهم، التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری (ع)، ص 157، قم، مدرسة الإمام المهدی (عج)، چاپ اول، 1409ق.
[5]. ر. ک: «پیامبران و انواع وحی»، 4979.
[6]. «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ». شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة، ص 355، خطبه 235، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[7]. ر. ک: حسن زاده آملى، حسن، نصوص الحکم بر فصوص الحکم، ص 197- 200، تهران، رجاء، چاپ دوم، 1375ش.