هر علمی با معیارها و ملاکهای خاص خود به بررسی موضوعات مرتبط میپردازد، از جمله علوم تجربی از راه تجربهها و آزمایشها در مسیر کشف واقعیت گام برداشته و با طرح فرضیهها و بررسی و تحقیق در موردشان، آنها را تبدیل به نظریه میکند.
در همین راستا، دانشمندان علوم تجربی از راه فناوریهای پیشرفتهی مهندسی ژنتیک دریافتهاند که انسان و شامپانزه، 98 درصد شباهت ژنتیکی دارند.
قهرا دانشمندان حوزوی، ریاضی دانها و ... حق دخالت و اظهار نظر در این مورد را نداشته و طبیعی است که باید این موضوع را بپذیرند.
اما هنگامی که دانشمندان علوم تجربی بر اساس چنین تجربه و آزمایشی به یک موضوع نظری پرداخته و ادعا کنند که به یقین بشر موجودی مستقل نبوده؛ بلکه تنها نوعِ تکامل یافته شامپانزه است؛ پا را از حیطه علوم تجربی بیرون برده و وارد حیطه فلسفه، علوم عقلی و نظری شدهاند؛ چون هیچ تجربهای حتی با استفاده از فناوریهای پیشرفته وجود ندارد که زمان خاص تبدیل شامپانزه یا شامپانزههایی به انسان را بر اثر تکامل و در سیری تکاملی مشخص کند.
چه فسیلهایی میتوانند لحظه تبدیل شامپانزه به انسان را نشان دهند؟
به عبارت دیگر، حتی اگر نود و نه درصد ژنهای دو موجود با هم مشابه باشند، تا زمانی که فرایند تبدیل یک موجود به موجود دیگر را مشاهده نکردیم، نمیتوانیم با قطعیت بگوییم که یکی از آنها از دیگری به وجود آمده و هیچ فاصلهای میان آن دو وجود ندارد!
آیا این احتمال که شاید موجودی کاملا منقرض و نابود شده و سپس بعد از مدتی کوتاه و یا بعد از قرنها و هزارهها موجودی صد در صد مشابه با آن به وجود آمده باشد، خلاف عقل و تجربه قطعی است؟!
خداپرستان و معتقدان به نظریه آفرینش در این زمینه دچار هیچ بنبستی نیستند؛ زیرا معتقدند خدایی که میتواند انسان را بعد از مرگ با تمام خصوصیات خود دوباره زنده کند، به یقین این توانایی را نیز خواهد داشت که یک موجود را بیافریند که از لحاظ ژنتیکی حتی صد در صد مشابه موجودی دیگر باشد؛ اما آن دو موجود هیچ ارتباطی با هم نداشته باشند!
بر این اساس، ویژگیهای ژنتیکی شامپانزه و انسان، هرچه به هم نزدیک باشند، علم تجربی با قطعیت نمیتواند آن دو را با هم مرتبط دانسته و نظریه آفرینش مستقل انسان را نفی کند، مگر آنکه فرایند تبدیل شامپانزه به انسان را با چشمان خود مشاهده کرده باشد. و میدانیم که چنین مشاهده و تجربهای وجود ندارد!
در نگاهی گستردهتر، کسی تاکنون جهشى را با چشمان خود تجربه نکرده که دگرگونى مهمى در اعضاى اصلى بدن یک حیوان ایجاد کرده و یا نوعى را به نوع دیگر مبدل سازد. بنابراین، دانشمندان علوم تجربی تنها میتوانند حدس بزنند که تراکم جهشها ممکن است روزی سر از تغییر نوع حیوان در بیاورد. مثلا حیوانی خزنده را تبدیل به حیوانی پرنده کند، ولى این حدس هرگز یک حدس قطعی نیست؛ بلکه با وجود تمام شواهد و قرائن موجود، باز هم تنها یک گمانهزنی قوی است؛ چرا که ما هرگز با جهشهاى تغییر دهندۀ اعضای اصلى به عنوان یک حس و تجربه روبرو نشدهایم.[1]
بنابراین، دانشمندان علوم تجربی بر اساس این فسیلها و فناوریهای پیشرفتهی مهندسی ژنتیک، حدس میزنند که یک سیر تکاملی وجود دارد؛ یعنی از ابزار علوم تجربی برای اثبات یک نظریه فلسفی بهره میبرند.
دانشمند علوم تجربی با طرح این موضوع از حوزه علوم تجربی خارج شده و در حیطه علوم فلسفی و نظری پا گذاشتند؛ از اینرو هر دانشمند علوم عقلی و فلسفی، از جمله حوزویان میتوانند اظهار نظر کنند که آیا این شواهد تجربی برای اثبات این نظریه کافی است یا نه؟ و لزومی ندارد که آنان جداگانه از آزمایش و ابزار فناوریهای پیشرفتهی مهندسی ژنتیک استفاده کنند؛ بلکه با فرض پذیرش تمام آنچه دانشمندان تجربی مطرح کردهاند، به بررسی نظری خواهند پرداخت.
در پایان توجه شما را به این نکته نیز جلب میکنیم که فرضیه یا نظریه خلقت انسان از میمون با چالشهای دیگری نیز مواجه است:
- اینکه چرا این سیر تکاملی در نسل شامپانزههای فعلی تحقق نیافته است؟ و چرا آنان تبدیل به انسان نشدند؟ و وجود آنها چگونه تحلیل میشود؟[2]
- تکامل در جهت مثبت و برای برطرف شدن نیازها است، پس چرا از بعضی جهات، جسم شامپانزهها کاملتر از جسم انسان است؟ به عنوان نمونه، قدرت جسمی و توان حرکتی آنها بیشتر است!
- چرا تکامل شامپانزهها فقط در جنبه جسمی بوده و بخشی از آنها از جنبه روحی و روانی هیچ پیشرفتی نداشتند؟! چرا نشانههایی یافت نمیشود که زندگی امروزی آنان اندکی متمدنانهتر از زندگی چند هزار سال قبلشان است؟
- این سیر تکاملی دارای چه قوانینی است؟ آیا چنین سیری ادامه دارد؟ آیا بشر امروزی در آینده تبدیل به موجود دیگری میشود؟ آیا بر اساس تحقیقات پیشرفتهی مهندسی ژنتیک و با استفاده از هوش مصنوعی، میتوان به صورت قطعی گفت که بشر امروزی در آینده تبدیل به چه موجودی و با چه ویژگیهایی خواهد شد؟
علاوه بر این، سؤال اساسی دانشمندان حوزوی و فلسفی، این است که دانشمندان مادیگرا بر اساس نظریه تکامل داروینی به دنبال چه نتایجی هستند؟ اگر آنان به دنبال نفی خالق و انکار نظریه هوشمندی آفرینش باشند، چنین نتیجهای علاوه بر غیر تجربی بودن، اشتباه و نادرست است؛ زیرا حتی با پذیرش نظریه تکامل داروینی، باز هم میتوان نظریه هوشمندی آفرینش و وجود خالق و عالم را پذیرفت؛ بلکه شاید از این راه بتوان بهتر به عظمت خالق پی برد.
کشف یک رابطه تکاملى در میان انواع موجودات هیچگونه مانعى در مسیر شناخت خدا ایجاد نمیکند و نه تنها کشف این علل ضررى به توحید نمیزند؛ بلکه خود دلائل تازهاى از نظام آفرینش براى اثبات وجود خدا پیش پاى ما میگذارد.
به بیان دیگر، اگر درستی نظریه داروین اثبات شود، باز هم این نظریه نمیتواند نظریه وجود ناظمی الهی را باطل کند؛ به دلیل اینکه طرفداران نظریه ناظم الهی در این صورت میتوانند جواب دهند که چنین ناظم حکیم و علیمی برای خلق جهان و موجودات پیچیده آن، طرحی بلند مدت داشت، و باید موجودات پیچیده به تدریج و در طی یک فرایند تکاملی به وجود میآمدند.[3]
[1]. ر. ک: نظریه تکاملی داروین.
[3]. ر. ک: برهان نظم و نظریه تکاملی داروین.