نخست باید گفت؛ از نظر منطقی، نسبت بین «حق الناس» و «حق الله»، نسبت «عموم و خصوص مطلق» است؛ یعنی هر حق الناسی به نوعی حق الله هم محسوب میشود؛ زیرا در آنها نیز فرمانهای خدا نادیده گرفته شده است؛ اما برخی از انواع حق الله وجود دارند که به دیگران ارتباطی نداشته و حق الناس نیستند؛ مانند نماز، روزه و ... .
اما از آنجا که در «حق الناس»، به عنوان نمونه اگر شخصی آبروی فرد دیگری را برده و یا از لحاظ مالی به او ظلم کرده باشد و سپس از او طلب بخشش نموده و رضایتش را به دست آورد، خداوند از روی لطف و رحمت واسعهاش از حق خود نیز میگذرد و از ابتدا دو عذاب برای شخص گنهکار در نظر نمیگیرد تا با بخشودهشدن یک عذاب، عذاب دیگر همچنان برقرار باشد! از این نگاه شاید بتوان گفت که ظلمی که «حق الناس» است، دیگر «حق الله» نیست!
به عبارت دیگر، گناهانی؛ مانند غیبت، ریختن آبروی مؤمن و... اگر چه حق الناس هستند؛ اما از آنجا که در آنها مخالفت با حکم شرع نیز رخ میدهد، حق الله هم محسوب میشوند؛ اما خداوند این وعده را داده است که اگر فرد خطاکار، رضایت افرادی که به آنها ظلم شده را به دست آورد، او نیز از حق خود خواهد گذشت؛ زیرا او «ارحم الراحمین» است و وقتی بندهای با دلسوزی از ظلمی که به او شده گذشت کند، خداوند که از او دلسوزتر است نیز آن بنده گنهکار را خواهد بخشید و با منتفیشدن «حق الناس»، «حق الله» نیز خود به خود منتفی خواهد شد.