در ادبیات عرب «اسم منسوب» اسمى است که با افزودن حرف یاء به اسمی دیگر ساخته میشود با این هدف که نشانگر آن باشد که مسمّایش، با آن اسم - که میتواند اسم فرد، شهر، جامعه، قبیله، زبان و ... باشد - نوعی ارتباط دارد.
در زبان فارسی هم روش ساختن «اسم منسوب»، تا اندازه زیادی مشابه ساختن آن در زبان عربی است.
- انتساب به شهر و منطقه: تهرانی، بغدادی، نجفی، یمنی، لبنانی ...
- انتساب به فرد: حسنی، حسینی، جوادی ...
- انتساب به قبیله: قرشی، طائی، قرنی، خزرجی ....
- انتساب به زبان: عربی، فارسی، ترکی، کردی ....
- انتساب به عقیده: یهودی، مسیحی، اسلامی ....
و ...
علامت اسم منسوب و برخی از احکام آن
مانند تمام مثالهای یادشده، علامت اسم منسوب در زبان عربی آن است که در آخرش یاء مشدّده میآوریم.[1]
اسم منسوب احکامى دارد که در اینجا به تعدادی از آنها اشاره میکنیم:
- حرف قبل از «یاء نسبت» مکسور خواهد شد، مانند: «ف» در «نَجَفِیّ» و «نون» در «إصْفِهَانِیّ».
- کلمهاى که داراى تاء تأنیث است، اگر بخواهد منسوب شود، علامت تأنیث آن حذف میشود. به عنوان نمونه برای نسبت دادن به «مکّة» و «فاطمة» خواهیم گفت: «مکّیّ» و «فاطمیّ».
- کلمهاى که حرف چهارم آن «الف ممدود» یا «الف مقصور» بوده و نیز حرف دوم آن ساکن باشد، در اسم منسوب آن باید الف را حذف کرده و یا تبدیل به واو نمود،مانند«حبلاوىّ» و «حبلوىّ» در اسم منسوب به «حُبلَى». و اما اگر حرف پنجم و یا بیشتر آن «الف مقصور و ممدود» باشد و یا حرف دوّم کلمه، ساکن نباشد، لزوما باید این الف را هنگام نسبت حذف کرد، مانند: «حباریّ» و «جمزیّ» در اسمهای منسوب به «حبارى» و «جمزى».
- اگر حرف پنجم کلمهای «یاء منقوص» باشد، این یاء هنگام نسبت حذف خواهد شد، مانند: «مقتدیّ» که اسم منسوب به «مقتدی» است.
- هر الف و یائى که حرف سوّم کلمه باشند، هنگام نسبت به «واو» تبدیل میشوند، مانند: «فتویّ» و «عمویّ» در اسم منسوب به «فتى» و «عمى»
- هر کلمهاى که بر وزن فَعِل(بفتح فاء و کسر عین) یا فُعِل(بضم فاء و کسر عین) یا فِعِل(بکسر فاء و عین) بیاید در وقت نسبت، کسره عین الفعل آن به فتحه مبدّل میشود، مانند: «نَمَریّ» و «دُئَلیّ» و «إبِلَیّ» در اسم منسوب به «نَمِر» و «دُئِل» و «إِبِل».
- علامتهای تثنیه و جمع سالم را هنگام نسبت باید حذف نمود. از اینرو در منسوب به «زیدان» و «زیدون» نیز میگوییم: «زیدیّ».
- کلمهاى که چهار حرفى بوده و حرف دوّم و سوّمش در هم ادغام شده باشند، مانند: «طیّب» در وقت نسبت باید حرف سوّم را حذف کرد؛ لذا در اسم منسوب آن میگوییم: «طَیْبیّ». (بسکون یاء).
- کلمهاى که بر وزن «فَعِیلِه» باشد، اسم منسوبش بر وزن «فَعَلیّ» میآید، مانند «حَنِیفِه» که منسوب به آن «حَنَفیّ» است.چنانچه اگر کلمهاى بر وزن «فُعَیْلَه» باشد اسم منسوبش «فُعَلیّ» میآید، مانند:«جُهَیْنَة» که منسوب به آن «جُهَنِیّ» میشود.
- اسم «معتل اللامى» که خالی از «تاء» بوده و بر وزن «فَعِیل» یا «فُعَیل» باشد، در ساختن اسم منسوب از آن مانند گزینه قبل عمل میکنیم؛ لذا در اسم منسوب به «عَدِیّ» و «قُصَیّ» میگوییم: «عَدَویّ» و «قُصَویّ»، ولى اگر اسمی بر وزنهای یادشده، اما صحیح الآخر باشد، هنگام نسبت، یاء آن را که در مرتبه سوّم قرار گرفته حذف نمیکنیم. چنانچه در اسمهای منسوب به «عَقِیل» و «عُقَیل» میگوییم: «عَقِیلیّ» و «عُقَیلیّ».
- اسم «مهموز اللامی» که داراى الف ممدوده نیز میباشد، هنگام نسبت، حکم تثنیه را دارد؛ یعنى اگر در صیغه تثنیه آن، «همزه» را به واو تبدیل میکنند، هنگام نسبت هم همزه به واو تبدیل میشود، و اگر در تثنیه آن، «همزه» همچنان باقی بماند، در نسبت هم باقی خواهد ماند و اگر در تثنیه هر دو وجه جایز باشد در نسبت نیز هر دو وجه جایز خواهد بود.
مثالهای این سه نوع عبارتاند از:
1-11. «قرّاء» که منسوب به آن «قرّائى» است. همانطورکه تثنیهاش «قراءان»است.
2-11. «صحراء» که منسوب به آن «صحراوى» است. همانگونه که تثنیهاش «صحراوان» است.
3-11. «کساء» که منسوب به آن «کساوى» و «کسائى» است. همانطورکه تثنیهاش «کساوان» و «کساءان» است.
- هر اسم مرکبی که با «ابن»، «اب» و یا «امّ» آغاز شده باشد، تنها جزء دوّمش هنگام نسبت خواهد آمد؛ از اینرو در اسمهای منسوب به «ابن شهاب»، «ابو القاسم» و «امّ کلثوم» میگوییم:«شهابیّ»، «قاسمیّ» و «کلثومیّ».[2]
- اگر حرف آخر اسمى یاء مشدّد باشد و بخواهیم آن منسوب کنیم، لازم است یاء آنرا حذف کرده و به جایش یاء مشدّده نسبت قرار دهیم، به شرط آنکه قبل از یاء سه حرف باشد؛ لذا اسم منسوب به «شافعیّ»،«شافعیّ» خواهد بود با این تفاوت که یاء مشدد دومی، یاء نسبت است.[3]
[1]. در زبان عربی هنگام وقف و نیز در زبان فارسی در تمام موارد، اسم منسوب دارای تشدید نیست.
[2]. گفتنی است برخی از این قواعد در زبان فارسی رعایت نمیشوند. به عنوان نمونه، نسبتهایی مانند ابوالحسنی، ابوالقاسمی و ... در این زبان مشاهده میشود.
[3]. برای اطلاعات بیشتر ر. ک:ذهنى تهرانى، سید محمد جواد، قواعد صرف و نحو و روش تجزیه و ترکیب، ج 1، ص 99- 102، قم، مؤلف، چاپ اول، 1371ش.