جمله «من می اندیشم پس هستم» از جمله اندیشه های «رنه دکارت» در «رساله گفتار در روش» است. دکارت در اینباره استدلال می کرد که اگر من شک می کنم پس ضرورتاً باید یک «من»ی باشد تا بتواند شک کند «شک می کنم پس هستم»، درغیراینصورت چگونه می تواند هرگونه شکی صورت پذیرد. از طرفی دکارت معتقد است که این «وجودداشتن» تنها زمانی یقینی است که من آگاه باشم لذا وی ضابطه «من می اندیشم پس هستم» را به عنوان نخستین اصل فلسفه خویش می داند. پس این دو جمله هر دو از دکارت است.
دکارت با جمله معروف «من می اندیشم پس هستم » زمینه ساز تولد انسان به مثابه سوژه ((Subject را فراهم نمود.[1] اما کانت با بسط معرفت شناسی، هویت جدیدی از انسان ارائه کرد که در آن عقل به محور هویت فرد تبدیل شد و سایر وجوه انسانی همچون عاطفه و احساس به مثابه امور پست مورد طرد قرار گرفت. در این برداشت از هویت انسانی ، مَن، تنها اشاره به جنبه عقلانی بشر دارد.[2]
برای مطالعه بیشتر به منابع زیر مراجعه کنید:
1- گفتار در روش راه بردن عقل، رنه دکارت، ترجمه محمدعلی فروغی به تصحیح امیرجلال الدین اعلم، نشر البرز 1377
2ـ تأملات در فلسفه اولی ، رنه دکارت ، ترجمه احمد احمدی، مرکز تولید و انتشارات مجتمع دانشگاهی ادبیات و علوم انسانی 1361
3ـ سیر حکمت در اروپا، محمدعلی فروغی به تصحیح امیرجلال الدین اعلم، نشر البرز 1377
4ـ فلاسفه بزرگ، بریان مگی ، ترجمه عزت الله فولادوند، انتشارات خوارزمی 1372
5ـ فلسفه روشن اندیشی، ارنست کاسیرر، ترجمه نجف دریابندری، انتشارات خوارزمی 1372
6ـ بحث در مابعدالطبیعه، ژان وال، ترجمه یحیی مهدوی ، انتشارات خوارزمی 1370