کد سایت
fa30996
کد بایگانی
37628
نمایه
وحی از نگاه دانشمندان غرب
طبقه بندی موضوعی
وحی
برچسب
وحی|غرب|دانشمندان|ضمیر ناخودآگاه
خلاصه پرسش
تعریف جدید وحی در غرب چیست؟ و چرا این تعریف از دیدگاه اسلام پذیرفته نیست؟
پرسش
تعریف جدید وحی در غرب چیست؟ و چرا این تعریف از دیدگاه اسلام پذیرفته نیست؟
پاسخ اجمالی
فیلسوفان اروپا، پس از آنکه به وجود شخصیتی باطنی برای آدمی، به نام «روح» اذعان نمودند و فهمیدند که روح همان شخصیت باطنی است که جسم او را اداره میکند و همه عضلات و اعضای او، همچون کبد، قلب، معده و جز اینها را به حرکت درمیآورد و انسانیت او به همین است و نه شخصیت عادی او؛ به وحی نیز اعتراف نمودند؛ ولی وحی را به گونهای متفاوت از تفسیر عالمان مسلمان تقریر کردند.
وحی در نظر فیلسوفان غربی عبارت است از الهاماتی روحی که از داخل وجود بر میخیزد. این فیلسوفان بر این باورند که روحی که در پس جسم پیامبران پنهان است، گاه آشکار میگردد و در خارج مجسّم میشود، آن سان که آنرا از فرشتگان خداوند میپندارند که از آسمان بر آنان فرود آمده است؛ در حالیکه چیزی جز نمود شخصیت باطنی آنان نیست. همین شخصیت باطنی یا روح است که آنچه را پیش از این نمیدانستند، به آنها میآموزد و آنان را به بهترین راهها برای هدایت خود و به کمال رساندن امّتشان رهنمون میسازد؛ نه آنکه نزول فرشتهای از آسمان باشد و سخنی از سوی خدای را بر آنان القا نماید.
استدلال این فیلسوفان بر این مطلب، آن است که خداوند، بزرگتر و بالاتر از آن است که بشری در برابر او قرار گیرد یا آفریدهای با او ارتباط برقرار نماید؛ فرشتگان نیز معقول نیست که در برابر خداوند قرار گرفته و به سخن او گوش فرا دهند؛ زیرا تمامی اینها، مکان دار بودن خداوند را اقتضا میکند. علاوه اینکه فرشتگان، هر چه بالا روند، والاتر از روح انسانی که از روح خود خداوند است، نمیباشند؛ بنابراین، فرشتگان و روح آدمی، در یک رتبهاند.
آنان با این نظریه تلاش کردند انواع آموزههای مخالف با علم صحیح طبیعی و الاهی را که در برخی از کتابهای آسمانی با آن مواجه هستند، حل نمایند. بنابراین، آنان باور ندارند کتابهای آسمانی، از اصل صحیح خود که از نزد خداوند نازل شده، تحریف شدهاند؛ بلکه بر این باورند که شخصیت باطنی هر پیامبری، معلوماتی را به میزان درجه تجلّی و نبوغ، و به مقدار توانمندی او در پذیرش آثار آنها، به شخص پیامبر ارائه میکند. به همین جهت گاه معارف بلند آن با مطالبی باطل که از طرف شخصیت عادی او رسیده، در میآمیزد، و در وحی، درست و نادرست به وفور با یکدیگر مخلوط میشوند؛ در نتیجه، در کنار اصول والایی که بشر تا آن زمان نمیشناخته، اصول عامیانه دیگری را میبینی که تا آن زمان بین مردم رایج بوده است.
تردیدی نیست که آنچه فیلسوفان غرب بدان رسیدهاند، گامی بلند به سوی واقعیت نزول وحی است که ما آنرا حرکت علمی، ارزیابی میکنیم؛ ولی این حرکت علمی، بیهیچ دلیلی و پیش از آنکه به آخرین مرحله برسد، در بین مسیر متوقف گردید! به یقین روشنایی علم و پرتو حقیقت، آنان را به راه آشکار رهنمون گردید؛ آن سان که در آستانه لمس حقیقت به گونهای آشکار و بیپرده قرار گرفتند تا در پس این جهان، دنیایی دیگر مملوّ از خردها را دریابند و از واقعیت انسان، شخصیتی دیگر را ورای شخصیت ظاهری او پیدا نمایند.
آنان به دو مقدمه اساسی اذعان نمودند: این دو مقدمه عبارت است:
1. در پس این جهان، دنیایی دیگر مملوّ از خردها وجود دارد.
2. واقعیت انسان، شخصیتی دیگر، ورای شخصیت ظاهری او است.
اینان با اعتراف به این دو مقدمه در آستانه نتیجهگیری صحیح از آنها قرار گرفتند، ولی بیدلیل توقف نمودند و حقیقتی را که در آستانه دستیابی به آن بودند، انکار کردند. در حالیکه در پرتو این دو مقدمه، هیچ توجیهی برای فهم نکردن حقیقت ارتباط روحی و پنهان بین جهان بالا و بُعد روحی انسان وجود ندارد؛ زیرا پیامبر با روح خود، افاضاتی را که از ملکوت آسمان به او میرسد، و پرتو افشانیهایی را که از جهانی ورای این دنیای مادی بر نفس او صورت میپذیرد دریافت میدارد. این ارتباط، رابطه یا نزدیک شدن مکانی نیست که مستلزم مکاندار بودن خداوند تعالی باشد. به نظر میرسد آنان، امور آن جهان را با معیارهای مخصوص جهان مادّی اندازهگیری کردهاند. با اینکه ما میدانیم الفاظ، از بیان واقعیت قاصر بوده و تعبیر به نزول وحی یا فرشته، تعبیر مجازی است و حقیقت امر، چیزی جز اشراق و افاضهای قدسی و ملکوتی که پیامبر(ص) آنرا نزد خود مییابد، نیست، واقعیتی که از مصدری خارج از روح بزرگوارش القا میگردد و برخاسته از درون وجودش نمیباشد. این است حقیقت وحیی که ما آنرا میپذیریم، بی آنکه مکاندار بودن ذات پاک الاهی را اقتضا نماید.
امّا تعلیلی که با آن، پدیده وحی را توجیه مینمایند، در واقع انکار وحی و تکذیب کلّی پیامبران به صورتی فراگیر است، چنانکه آنان، معجزه شفا دادن کور مادرزاد و مبتلا به بیماری پیسی را نیز، به پدیده «هیپنوتیزم» و مانند آن تفسیر نموده و مسیح(ع) را فردی شعبده باز قرار دادهاند که از عقلهای ساده اندیشان بهرهکشی نموده و آنرا زمینهای برای ترویج دعوت خود با شیوههای فریبندهای ساخته است که آنها را به باری تعالی نسبت میدهد. ما ساحت پیامبران را از هر گونه مکر و حیلهای در روش، پاک میدانیم و آنان از اینگونه شیوهها، منزّهاند. آنچه پیامبران الاهی داشتند، چیزی جز واقعیتی که دعوت اصلاح گرایانه عمومی خود را بر آن مبتنی نمودند، نبود؛ واقعیتی که علم، هم در مراحل گذشته و هم در حال حاضر، بدان اذعان دارد.[1]
برای اطلاع بیشتر از حقیقت وحی در دیدگاه اسلام رجوع شود به پاسخ 4979.
وحی در نظر فیلسوفان غربی عبارت است از الهاماتی روحی که از داخل وجود بر میخیزد. این فیلسوفان بر این باورند که روحی که در پس جسم پیامبران پنهان است، گاه آشکار میگردد و در خارج مجسّم میشود، آن سان که آنرا از فرشتگان خداوند میپندارند که از آسمان بر آنان فرود آمده است؛ در حالیکه چیزی جز نمود شخصیت باطنی آنان نیست. همین شخصیت باطنی یا روح است که آنچه را پیش از این نمیدانستند، به آنها میآموزد و آنان را به بهترین راهها برای هدایت خود و به کمال رساندن امّتشان رهنمون میسازد؛ نه آنکه نزول فرشتهای از آسمان باشد و سخنی از سوی خدای را بر آنان القا نماید.
استدلال این فیلسوفان بر این مطلب، آن است که خداوند، بزرگتر و بالاتر از آن است که بشری در برابر او قرار گیرد یا آفریدهای با او ارتباط برقرار نماید؛ فرشتگان نیز معقول نیست که در برابر خداوند قرار گرفته و به سخن او گوش فرا دهند؛ زیرا تمامی اینها، مکان دار بودن خداوند را اقتضا میکند. علاوه اینکه فرشتگان، هر چه بالا روند، والاتر از روح انسانی که از روح خود خداوند است، نمیباشند؛ بنابراین، فرشتگان و روح آدمی، در یک رتبهاند.
آنان با این نظریه تلاش کردند انواع آموزههای مخالف با علم صحیح طبیعی و الاهی را که در برخی از کتابهای آسمانی با آن مواجه هستند، حل نمایند. بنابراین، آنان باور ندارند کتابهای آسمانی، از اصل صحیح خود که از نزد خداوند نازل شده، تحریف شدهاند؛ بلکه بر این باورند که شخصیت باطنی هر پیامبری، معلوماتی را به میزان درجه تجلّی و نبوغ، و به مقدار توانمندی او در پذیرش آثار آنها، به شخص پیامبر ارائه میکند. به همین جهت گاه معارف بلند آن با مطالبی باطل که از طرف شخصیت عادی او رسیده، در میآمیزد، و در وحی، درست و نادرست به وفور با یکدیگر مخلوط میشوند؛ در نتیجه، در کنار اصول والایی که بشر تا آن زمان نمیشناخته، اصول عامیانه دیگری را میبینی که تا آن زمان بین مردم رایج بوده است.
تردیدی نیست که آنچه فیلسوفان غرب بدان رسیدهاند، گامی بلند به سوی واقعیت نزول وحی است که ما آنرا حرکت علمی، ارزیابی میکنیم؛ ولی این حرکت علمی، بیهیچ دلیلی و پیش از آنکه به آخرین مرحله برسد، در بین مسیر متوقف گردید! به یقین روشنایی علم و پرتو حقیقت، آنان را به راه آشکار رهنمون گردید؛ آن سان که در آستانه لمس حقیقت به گونهای آشکار و بیپرده قرار گرفتند تا در پس این جهان، دنیایی دیگر مملوّ از خردها را دریابند و از واقعیت انسان، شخصیتی دیگر را ورای شخصیت ظاهری او پیدا نمایند.
آنان به دو مقدمه اساسی اذعان نمودند: این دو مقدمه عبارت است:
1. در پس این جهان، دنیایی دیگر مملوّ از خردها وجود دارد.
2. واقعیت انسان، شخصیتی دیگر، ورای شخصیت ظاهری او است.
اینان با اعتراف به این دو مقدمه در آستانه نتیجهگیری صحیح از آنها قرار گرفتند، ولی بیدلیل توقف نمودند و حقیقتی را که در آستانه دستیابی به آن بودند، انکار کردند. در حالیکه در پرتو این دو مقدمه، هیچ توجیهی برای فهم نکردن حقیقت ارتباط روحی و پنهان بین جهان بالا و بُعد روحی انسان وجود ندارد؛ زیرا پیامبر با روح خود، افاضاتی را که از ملکوت آسمان به او میرسد، و پرتو افشانیهایی را که از جهانی ورای این دنیای مادی بر نفس او صورت میپذیرد دریافت میدارد. این ارتباط، رابطه یا نزدیک شدن مکانی نیست که مستلزم مکاندار بودن خداوند تعالی باشد. به نظر میرسد آنان، امور آن جهان را با معیارهای مخصوص جهان مادّی اندازهگیری کردهاند. با اینکه ما میدانیم الفاظ، از بیان واقعیت قاصر بوده و تعبیر به نزول وحی یا فرشته، تعبیر مجازی است و حقیقت امر، چیزی جز اشراق و افاضهای قدسی و ملکوتی که پیامبر(ص) آنرا نزد خود مییابد، نیست، واقعیتی که از مصدری خارج از روح بزرگوارش القا میگردد و برخاسته از درون وجودش نمیباشد. این است حقیقت وحیی که ما آنرا میپذیریم، بی آنکه مکاندار بودن ذات پاک الاهی را اقتضا نماید.
امّا تعلیلی که با آن، پدیده وحی را توجیه مینمایند، در واقع انکار وحی و تکذیب کلّی پیامبران به صورتی فراگیر است، چنانکه آنان، معجزه شفا دادن کور مادرزاد و مبتلا به بیماری پیسی را نیز، به پدیده «هیپنوتیزم» و مانند آن تفسیر نموده و مسیح(ع) را فردی شعبده باز قرار دادهاند که از عقلهای ساده اندیشان بهرهکشی نموده و آنرا زمینهای برای ترویج دعوت خود با شیوههای فریبندهای ساخته است که آنها را به باری تعالی نسبت میدهد. ما ساحت پیامبران را از هر گونه مکر و حیلهای در روش، پاک میدانیم و آنان از اینگونه شیوهها، منزّهاند. آنچه پیامبران الاهی داشتند، چیزی جز واقعیتی که دعوت اصلاح گرایانه عمومی خود را بر آن مبتنی نمودند، نبود؛ واقعیتی که علم، هم در مراحل گذشته و هم در حال حاضر، بدان اذعان دارد.[1]
برای اطلاع بیشتر از حقیقت وحی در دیدگاه اسلام رجوع شود به پاسخ 4979.