کد سایت
fa32980
کد بایگانی
40003
نمایه
راه برطرف کردن نفاق
طبقه بندی موضوعی
نفاق و منافق,گناه و رذائل اخلاقی
برچسب
نفاق|علائم|نشانه|برطرف کردن
خلاصه پرسش
برای برطرف کردن نفاق چکار باید کرد؟
پرسش
برای برطرف کردن نفاق چه باید کرد؟
پاسخ اجمالی
نفاق و دورویى صفتى است بسیار قبیح و زشت که انسان شرافتمند هیچگاه متصف به آن نیست؛ چرا که مایه رسوایى و سرافکندگی در این عالم پیش نزدیکان و آشنایان، و ذلت و عذاب دردناک در آخرت است.[1] نفاق یک بیماری روحی است و همانند سایر بیماریها تا درست شناخته نشود، درمان آن امکان نخواهد داشت.
در این مقال نخست به علائم نفاق اشاره، سپس راه برطرف کردن آنرا بیان میکنیم. در روایات علائم زیادی برای نفاق ذکر شده است که برخی از آنها عبارتاند از: «بیمبالاتی در دروغ گفتن، خیانت به دیگران، بىشرمی و وقاحت، ادعای بىمعنا(تو خالی) کردن، خائن بودن چشم، سفیه و خطا کار بودن، کم حیا بودن، کوچک شمردن گناهان، بزرگان دین را کوچک دانستن، گرفتاریهای دین را سبک شمردن، کبر داشتن، دوست داشتن مدح، حسد ورزیدن، دنیا را بر آخرت ترجیح دادن، عمل شر را بر اعمال خیر مقدم داشتن، تحریک بر سخن چینى، دوست داشتن لهو و لعب، کمک کردن به اهل فسق و سرکشان، تأخیر در کار نیک و کوچک شمردن اهل خیر، کارهاى زشت خود را نیکو دیدن، کارهاى نیکوى دیگران را بد دانستن».[2]
در روایت دیگری نشانههای نفاق اینگونه بیان شده است: «از کارى نهى کند، ولى خودش از آن کار دست نمىکشد، فرمان میدهد به آنچه انجام نمیدهد، چون به نماز میایستد سرش را این طرف و آن طرف میگرداند، روزش را شب کند در حالیکه اندوهى جز خوردن شام ندارد، با اینکه روزه نبوده، و چون بامداد کند اندوهى جز خوابیدن ندارد، با اینکه شب را بیدار نبوده، اگر از او پنهان باشى تو را غیبت کند و اگر به تو وعده بدهد وفا نکند».[3]
علاج این خصلت ناپسند، در دو مرحله صورت میپذیرد است: مرحله اول تفکر در مفاسدى که مترتب بر این رذیله است و دیگری مراقبت و مجاهده برای ترک آن؛ توضیح مرحله اول اینکه توجه به این نکته که در این دنیا اگر انسان به این صفت معرفى شد، از نگاه مردم مىافتد و رسواى خاص و عام مىشود و از کسب کمالات و رسیدن به مقاصد باز میماند. در عالم دیگر نیز که عالم کشف اسرار است، با دو زبان از آتش محشور میگردد و با منافقان و شیاطین معذب میشود. پس، انسان عاقل که این مفاسد را دید، بر خود حتم و لازم میکند که این صفت را از خود دور کند.
مرحله دوم که عملی است؛ علاج در این مرحله، به این صورت است که انسان مدتى با کمال دقت از حرکات و سکنات خود مواظبت کند. بر خلاف خواهش نفس اقدام کرده و اعمال و اقوال خود را در ظاهر و باطن درست کند و ظاهرکاریها را عملاً کنار گذارد، و از خداى متعال در خلال این احوال توفیق طلب کند که او را بر نفس امّاره و هواهاى آن مسلط کند، و در این اقدام و علاج با او همراهى فرماید. اگر مدتی بدین حال باشد، امید است که نفس صفا پیدا کند و کدورت نفاق و دورویى از او زایل گردد و آیینه قلب و باطنش از این رذیله پاک و پاکیزه گردد و مورد الطاف حق و رحمت ولىّ نعمت حقیقى گردد.[4]
البته، ادعیه و اذکاری نیز وجود دارد که در روایات به عنوان زایل کننده نفاق معرفی شدهاند. حضرت رسول(ص) در روایتی صلوات بر خود و اهل بیتشان(ع) را سبب برطرف شدن نفاق دانستهاند.[5] همچنین در روایتی دیگر، بلند صلوات فرستادن را موجب زایل شدن نفاق معرفی کردهاند[6]. همچنین از حضرتش روایت شده است که فرمودند: «سوره قُلْ یأیُّهَا الْکفِرُون و قُلْ هُوَ اللَهُ أَحَدٌ، «مُقَشْقِشَتان» هستند.[7] این دو سوره را مُقَشقِشه نامیدهاند؛ چون انسان را از شرک و نفاق پاک میگرداند».[8]
در این مقال نخست به علائم نفاق اشاره، سپس راه برطرف کردن آنرا بیان میکنیم. در روایات علائم زیادی برای نفاق ذکر شده است که برخی از آنها عبارتاند از: «بیمبالاتی در دروغ گفتن، خیانت به دیگران، بىشرمی و وقاحت، ادعای بىمعنا(تو خالی) کردن، خائن بودن چشم، سفیه و خطا کار بودن، کم حیا بودن، کوچک شمردن گناهان، بزرگان دین را کوچک دانستن، گرفتاریهای دین را سبک شمردن، کبر داشتن، دوست داشتن مدح، حسد ورزیدن، دنیا را بر آخرت ترجیح دادن، عمل شر را بر اعمال خیر مقدم داشتن، تحریک بر سخن چینى، دوست داشتن لهو و لعب، کمک کردن به اهل فسق و سرکشان، تأخیر در کار نیک و کوچک شمردن اهل خیر، کارهاى زشت خود را نیکو دیدن، کارهاى نیکوى دیگران را بد دانستن».[2]
در روایت دیگری نشانههای نفاق اینگونه بیان شده است: «از کارى نهى کند، ولى خودش از آن کار دست نمىکشد، فرمان میدهد به آنچه انجام نمیدهد، چون به نماز میایستد سرش را این طرف و آن طرف میگرداند، روزش را شب کند در حالیکه اندوهى جز خوردن شام ندارد، با اینکه روزه نبوده، و چون بامداد کند اندوهى جز خوابیدن ندارد، با اینکه شب را بیدار نبوده، اگر از او پنهان باشى تو را غیبت کند و اگر به تو وعده بدهد وفا نکند».[3]
علاج این خصلت ناپسند، در دو مرحله صورت میپذیرد است: مرحله اول تفکر در مفاسدى که مترتب بر این رذیله است و دیگری مراقبت و مجاهده برای ترک آن؛ توضیح مرحله اول اینکه توجه به این نکته که در این دنیا اگر انسان به این صفت معرفى شد، از نگاه مردم مىافتد و رسواى خاص و عام مىشود و از کسب کمالات و رسیدن به مقاصد باز میماند. در عالم دیگر نیز که عالم کشف اسرار است، با دو زبان از آتش محشور میگردد و با منافقان و شیاطین معذب میشود. پس، انسان عاقل که این مفاسد را دید، بر خود حتم و لازم میکند که این صفت را از خود دور کند.
مرحله دوم که عملی است؛ علاج در این مرحله، به این صورت است که انسان مدتى با کمال دقت از حرکات و سکنات خود مواظبت کند. بر خلاف خواهش نفس اقدام کرده و اعمال و اقوال خود را در ظاهر و باطن درست کند و ظاهرکاریها را عملاً کنار گذارد، و از خداى متعال در خلال این احوال توفیق طلب کند که او را بر نفس امّاره و هواهاى آن مسلط کند، و در این اقدام و علاج با او همراهى فرماید. اگر مدتی بدین حال باشد، امید است که نفس صفا پیدا کند و کدورت نفاق و دورویى از او زایل گردد و آیینه قلب و باطنش از این رذیله پاک و پاکیزه گردد و مورد الطاف حق و رحمت ولىّ نعمت حقیقى گردد.[4]
البته، ادعیه و اذکاری نیز وجود دارد که در روایات به عنوان زایل کننده نفاق معرفی شدهاند. حضرت رسول(ص) در روایتی صلوات بر خود و اهل بیتشان(ع) را سبب برطرف شدن نفاق دانستهاند.[5] همچنین در روایتی دیگر، بلند صلوات فرستادن را موجب زایل شدن نفاق معرفی کردهاند[6]. همچنین از حضرتش روایت شده است که فرمودند: «سوره قُلْ یأیُّهَا الْکفِرُون و قُلْ هُوَ اللَهُ أَحَدٌ، «مُقَشْقِشَتان» هستند.[7] این دو سوره را مُقَشقِشه نامیدهاند؛ چون انسان را از شرک و نفاق پاک میگرداند».[8]
[1]. امام خمینى، چهل حدیث، ص 157، نشر مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، قم، چاپ بیستم، 1388ش.
[2]. منسوب به امام صادق، مصباح الشریعة، ص ۱۴۴- ۱۴۵، اعلمی، بیروت، چاپ اول، 1400ق.
[3] کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، محقق و مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ،ج ۲، ص ۳۹۶، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
[4]. امام خمینی، چهل حدیث، ص 158- ۱۵۹.
[5]. کافی، ج 2، ص 492.
[6]. همان، ص 493.
[7]. العروسی الحویزی، عبد علی بن جمعة، تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 699، انتشارات اسماعیلیان، قم، 1405 ق.
[8]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۶، ص ۳۳۷، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414ق.