یکی از افرادی که نامش در میان شهدای کربلا و یاران امام حسین(ع) جاودانه ماند، و مُهر شهادت وی در درگاه الهی ثبت شد، «حُرّ بن یزید ریاحی» است.
نسب حر بن یزید
نسب حر را چنین ذکر کردهاند: «حر بن یزید بن ناجیة بن قَعنَب،[1] بن عتّاب بن هرمىّ بن ریاح بن یربوع»،[2] یا «حر بن یزید بن ناجیة بن قعنب بن عتاب بن حارث بن عمرو بن همام».[3]
با توجه به نام قبیله و تیرهاش، او را به اوصاف «تمیمی»، «یربوعی»،[4] «نهشلی»،[5] «حنظلی»،[6] و «ریاحی»[7] خواندهاند.
او از افراد سرشناس اهل کوفه بود. ابن زیاد او را از قادسیه با هزار سواره به سمت امام حسین(ع) فرستاد تا مانع ورود حضرتشان به این شهر شود. عمر بن سعد نیز در روز عاشورا او را فرمانده قبائل «تمیم» و «همدان» قرار داد.[8]
اگرچه نام پدر و اجداد او در تاریخ ثبت شده است، اما اشارهای به نام مادر آن بزرگوار نشده است. با این وجود، امام حسین(ع) در دو مورد - بدون آنکه نامی از مادر حر ببرد - از او یاد کرده است.
- هنگامی که پس از برخورد سپاه حرّ با امام حسین(ع)، حضرتشان دستور حرکت داد و حرّ مانع حرکت امام شد، آنحضرت به او فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند». و حر در پاسخ گفت: «اگر کسی غیر از تو این حرف را به من میزد، همین حرف را به او میزدم؛ هر کس که میخواست باشد! اما به خدا سوگند که درباره مادر تو جز بهترین سخنها، چیز دیگری نمیتوان گفت».[9]
- هنگامی که حرّ از لشکر کوفه جدا شد، و خود را به امام(ع) رساند و عرض کرد: آیا میتوانم توبه کنم؟ امام پاسخ مثبت داد و نامش را پرسید. او گفت: من حر بن یزید هستم. امام فرمود: «تو حقیقتاً حرّ (آزاده) هستی، همانگونه که مادرت تو را حر نامید».[10]
در نقل دیگری امام حسین(ع) این سخن را هنگام شهادت حرّ بر زبان آورد.[11]
محاصره امام(ع) توسط حر
امام حسین در منطقهی «ذی حُسُم» با حر و سپاهش روبرو شد. بعد از سیراب شدن سپاه حر توسط سپاه امام(ع) و اقامهی نماز جماعت توسط آنحضرت، حر که تنها برای بازداشت امام اعزام شده بود، راه را بر امام حسین(ع) بست و خواست تا امام(ع) را به عبیدالله بن زیاد ببرد، اما آنحضرت(ع) قبول نکردند. حر پیشنهاد داد که امام راهی غیر از راه کوفه و مدینه در پیش گیرد تا وی بتواند از ابن زیاد کسب تکلیف کند. آنگاه امام حسین(ع) و یارانش در مسیر «عذیب» و «قادسیه» حرکت کردند و حر نیز همراه آنان بود.[12]
توبه حر
حر که در روز عاشورا از جنگ با امام حسین(ع) در تردید بود، بعد از صحبت با مهاجر بن اوس به وی گفت: به خدا قسم! خود را در گزینش بهشت و دوزخ مخیر میبینم. به خدا قسم که جز بهشت را برنگزینم، اگرچه قطعه قطعه و سوزانده شوم. سپس با دستش به اسب خود فرمان حرکت داده و با سرعت خود را امام(ع) رساند و دستهایش را بر سر نهاد و گفت: «فَتُبْ عَلَی فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِیائِک وَ أَوْلَادِ بِنْتِ نَبِیک»؛ خداوندا به سویت بازگشتم. پس توبهام را بپذیر؛ چراکه من دلهاى دوستانت و فرزندان دختر رسول خدا(ص) را به وحشت و اضطراب افکنده بودم.[13]
عذرخواهی حر از امام حسین(ع)
حر بعد از توبه، نزد امام حسین(ع) آمد و گفت: فدایت گردم، من همانم که تو را از بازگشت به مدینه باز داشته و کار را بر تو سخت گرفتم. به خدا گمانم این نبود که این مردم با تو چنین کنند، من نزد خدا توبه نمودم. آیا توبهام پذیرفته میشود؟ امام(ع) فرمود: آرى خدا توبهات را میپذیرد. از اسب پیاده شو. حر گفت سوار بر اسب بهتر میتوانم خدمت شما باشم تا پیاده، و فرود آمدن، آخر کار من است (یعنی هنگام شهادت). سپس گفت چون من اوّل کسى هستم که به مقابله با شما پرداختم؛ از اینرو اجازه فرما که اولین شهید در پیشگاه شما باشم، باشد که فرداى قیامت از آنانی باشم که با جدّتان، محمّد(ص) مصافحه میکنند.[14]
زمان پیوستن حر به امام حسین(ع)
هنگامی که دو سپاه روبروی هم قرار گرفتند و امام حسین(ع) بانگ برآورد: «أَمَا مِنْ مُغِیثٍ یغِیثُنَا لِوَجْهِ اللهِ؟ أَمَا مِنْ ذَابٍّ یذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ الله؟»؛[15] آیا دادرسى نیست که براى رضاى خدا به داد ما برسد؟ آیا دفاعکنندهاى نیست که از حریم رسول خدا دفاع کند؟». به دنبال آن بود که حرّ بن یزید ریاحی از سپاه عمر بن سعد جدا شد و به سپاه امام(ع) پیوست.[16]
اگر این سخن را امام در ابتدای نبرد فرموده باشد، پیوستن حر نیز در همان زمان بود، اما اگر در اواخر نبرد امام چنین فریادرسی را مطرح نموده باشد، زمان پیوستن او در هنگامههای پایانی نبرد خواهد بود.
غلام حرّ
همچنین گزارش شده است که حرّ غلام ترکزبانی داشت که او نیز همراهش به امام(ع) پیوست.[17]
خطبهی حر در کربلا
حر پس از ورود به سپاه امام(ع) با اجازه ایشان به سمت یاران خود که در لشکر عمر بن سعد بودند، رفت و گفت: اى قوم! آیا هیچیک از پیشنهادهایى که حسین(ع) به شما ارائه داد را نمیپذیرید تا خداوند شما را از ابتلای به جنگ با او حفظ کند! آنها گفتند: امیر ما عمر بن سعد است، با او صحبت کن. عمر بن سعد نیز گفت: من تلاش و کوشش خود را کردهام، اگر راهى براى پذیرش پیشنهاد او مییافتم، میدادم. سپس حر گفت: اى اهل کوفه! مرگ بر مادران شما! که حسین(ع) را دعوت کردید، ولى وقتى نزدتان آمد او را تسلیم دشمن نمودهاید! گمان میکردید جانتان را فداى او خواهید کرد! ولى بعد روبرویش ایستادید تا او را بکشید! به جانش چنگ زده گلویش را گرفته، از هر سو او را احاطه کردهاید. نگذاشتید در سرزمین پهناور خدا به جایى برود و با اهلبیتش در امان بماند؛ او مانند اسیرى در دستهاى شما قرار گرفته؛ نه قادر است نفعى به خود برساند و نه ضررى را از خویش دور کند؛ او و بچهها و زنان و یارانش را از آشامیدن آب فراتى منع کردهاید که یهود و مجوس و نصرانى آن را مینوشند و خوکها و سگهاى عراق در آن مزمزه میکنند! اینک تشنگى آنها را از پاى درآورده است! بعد از حضرت محمّد(ص) با ذرّیهاش چه بد رفتار کردهاید! اگر توبه نکنید و دست از کارى که در اینروز و ساعت انجام میدهید برندارید، خدا به روز تشنگى سیرابتان نخواهد کرد. در این هنگام مردى از آنان به حر حمله برد و تیرى به سویش پرتاب کرد و حر سخنانش را قطع کرد و به نزد امام(ع) بازگشت.[18]
رجزهای حر
از حر در هنگام نبرد رجزها و شعرهای حماسی متعددی ثبت شده است:
«إِنِّی أَنَا الْحُرُّ وَ مَأْوَى الضَّیفِ أَضْرِبُ فِی أَعْنَاقِکمْ بِالسَّیفِ
عَنْ خَیرِ مَنْ حَلَّ بِلَادَ الْخَیفِ أَضْرِبُکمْ وَ لَا أَرَى مِنْ حَیفٍ»؛[19]
من حرّ مهماننوازم که گردنهایتان را با شمشیر خواهم زد. به دفاع از کسى که در سرزمین منى و خیف سکونت داشت! به شما شمشیر میزنم و گمان نمیکنم که ستمی روا داشته باشم!
«آلیت لا أقتل حتى أقتلا و لن أصاب الیوم إلا مقبلا
أضربهم بالسیف ضربا مقصلا لا ناکلا عنهم و لا مهلّلا»؛[20]
پیمان بستهام که تا از آنان نکشم، کشته نشوم. هیچ جراحتی جز به قسمت جلوی بدنم نخواهد رسید[زیرا به دشمن پشت نخواهم کرد]. با شمشیرم به آنان ضربهاى برنده خواهم زد، در حالیکه نه روى خود را از آنان برمیگردانم و نه خواهم ترسید.
همچنین گزارش شده که او در بخشی از حملات خود، از اشعار «عنتره»(یکی از شعرای معروف عرب در دوران جاهلیت)[21] را میخواند:
«مَا زِلْتُ أَرْمِیهِمْ بِغُرَّةِ وَجْهِهِ وَ لَبَانِهِ حَتَّى تَسَرْبَلَ بِالدَّم»؛[22]
پیوسته به سمت سفیدى رویش و به سینهاش تیر میانداختم تا جایی که گویا پیراهنى از خون پوشیده بود.
شهادت حر
در بخشی از حملات، حر به همراه زهیر بن قین به میدان رفت و وقتى یکى از آن دو حمله میکرد و درگیرى شدت میگرفت، دیگرى یورش میبرد و او را رهایى میداد.[23]
بعد از مدتی سپاه عمر بن سعد، اسب حر را پى کردند. حر مانند شیرى از روى اسب به پایین پرید و در حالیکه شمشیر در دستش بود، میگفت: «اگر اسب مرا پى کنید پس من پسر آزاد مردى هستم، که دلاورتر از شیر بیشه هستم».[24]
سرانجام حر به دست ایوب بن مسرح(و به نقلی مشرح خیوانی) و سوارکار دیگری از کوفیان به شهادت رسید.[25]
در گزارشی آمده است که ایوب این اتهام را رد میکرد:
روزی او به خدا سوگند خورد که اسب حرّ را من پی کرده بودم ....!
یکی از پیرمردان قبیلهاش به او گفت: حتما خودت هم بودی که او را کشتی؟!
ایوب پاسخ داد: نه به خدا! من او را نکشتم! دیگری او را کشت! و اصلا دوست نداشتم که او به دست من کشته شود!
شخصی از آن جمع به نام ابو وداک از او پرسید: چرا؟!
ایوب پاسخ داد: حر از پارسایان بود. به خدا اگر میخواستم گناهی (در مبارزه با آنها) انجام دهم، بهتر همان بود که با گناه حضور در نبرد و زخمیکردن آنها در پیشگاه خدا حاضر شوم، نه با گناه کشتن یکی از آنان!
ابو وداک گفت: گمانم آن است که تو با گناه کشتن تمام آنها به پیشگاه خدا خواهی رفت! تو تیری زدی و اسبی را پی کردی و دوباره تیر انداختی و همچنان در صحنه نبرد حاضر بودی و به آنان حمله میکردی و به همسنگرانت روحیه داده و آنان را تشویق میکردی و طرف مقابل به تو حمله میکرد و حاضر نبودی که از مقابلش بگریزی!
مشابه همین کار تو را دیگری و دیگری و دیگری نیز انجام میداد. آیا سرانجامش آن نبود که حرّ و تمام همسنگرانش همگی کشته شوند؟! تمامتان در خونهای آنان شریکید!
ایوب گفت: ای ابا وداک! آیا ما را از رحمت خدا ناامید میکنی؟! اگر خودت حسابرس ما در قیامت شده (و به حساب دوستی) ما را ببخشی، خدا تو را نبخشاید!
ابو وداک گفت: واقعیت همان بود که به تو گفتم!».[26]
پیکر حر را بعد از شهادت نزد امام(ع) آوردند و ایشان خاک را از صورت حر پاک نمود و فرمود: «أَنْتَ الْحُرُّ کمَا سَمَّتْک أُمُّک حُرّاً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ»؛[27] تو در دنیا و آخرت آزاد مردی، همانگونه که مادرت نام تو را حر نامید.
اولین شهید کربلا
در مورد اینکه حر اولین شهید روز عاشورا باشد، اختلاف وجود دارد. اگرچه حر در دیدار با امام(ع) درخواست نمود تا اولین شهید در مکتب ایشان باشد، اما برخی معتقد هستند که منظور حر آن بود که بعد از لحظه پیوستن، او اولین شهید در راه آنحضرت(ع) باشد.[28]
مژده غیبی به بهشت
بعد از آنکه ابن زیاد، به حر مأموریت داد تا به سوى امام حسین(ع) برود و حر در حال بیرونرفتن از دارالاماره بود، از پشت سر، صدایى شنید: اى حر! به تو مژدهی بهشت میدهم. حر به پشت سرش نگاهى کرد، ولى کسى را نیافت. با خود گفت: خدایا! من که درگیر جنگ با حسینم، پس این مژده چیست؟ او باور نمیکرد اهل بهشت باشد. زمانى که به امام(ع) پیوست، ماجرا را با ایشان در میان گذاشت. آنحضرت(ع) فرمود: «لقد أصبت أجرا و خیرا»؛[29] تو در حقیقت به پاداش خیر و سعادت دست یافتهاى.
مدح حر
امام حسین(ع) در آخرین لحظات زنده بودن حر در حالیکه از جراحات وارد بر بدنش خون جاری بود، دو بیت شعر در مدحش خواند:
«لَنِعْمَ الْحُرُّ حُرُّ بَنِی رِیاحٍ وَ حُرٌّ عِنْدَ مُخْتَلَفِ الرِّمَّاحِ
وَ نِعْمَ الْحُرُّ إِذْ نَادَى حُسَیناً فَجَادَ بِنَفْسِهِ عِنْدَ الصَّبَاح»؛[30]
این حر قبیلهی ریاح چه نیکو حرى است و به هنگام رد و بدلشدن نیزهها هم آزاده است. و چه آزادمردی است هنگامی حسین را مخاطب قرار داد و صبحگاهان جان خود را فدا کرد».[31]
این اشعار با کمی تفاوت از سوی امام سجاد(ع) و یا یکی از یاران امام حسین(ع) در رثای حر ذکر شده است:
«لنعم الحرّ حرّ بنی رباح صبور عند مختلف الرماح
و نعم الحرّ إذ نادى حسین فجاد بنفسه عند الصیاح»؛ [32]
«فیا ربی أضفه فی جنان و زوجه مع الحور الملاح»؛[33]
حقا که حر آزاد مردى است از بنى ریاح و در موقع رد و بدل شدن نیزهها صبور است. حقا که حر جوانمردى نیکو است؛ زیرا حسین را صدا زد و در هنگامه فریادها روح از بدنش پرواز کرد. اى پروردگار من! حر را در بهشت مهمان کن و او را با حوریان زیبا همنشین کن.
در زیارت ناحیه نیز بر ایشان درود فرستاده شده است.[34]
مرقد حر
اکنون قبر حرّ با فاصله زیادی از شهدای کربلا دفن شده است. در برخی از منابع متأخر، آمده است بعد از عاشورا، قبیلهی بنیتمیم بدن حر را با عنایت به مقام و رتبه وى از سرزمین کربلا بیرون بردند و در فاصله چند کیلومتری آن دفن کردند.[35]
نبش قبر حر توسط شاه اسماعیل صفوی
گزارشی از برخی تاریخنویسان معاصر نیز نقل شده است که شاه اسماعیل صفوی (متوفای 930 قمری) بعد از فتح عراق و رسیدن به کربلا، نسبت به عظمت و بزرگی حر تردید کرد. برای روشن شدن حقیقت دستور داد تا قبر او را نبش کنند. آنها پیکر حر را با لباسهای خونآلود و در حالیکه آثار تازه جراحت بر بدن و سر وی وجود داشت و دستمالی بر آن جراحت بسته بود، یافتند. شاه اسماعیل دستور داد آن دستمال را بگیرند و دستمال دیگری به جای آن ببندند، امّا وقتی دستمال را از سر حر باز کردند، خون فوران نمود. با دستمال دیگر سر وی را بستند، ولی خون قطع نشد. به ناچار همان دستمالی را که بر سرش بسته بود بستند و خون قطع شد.[36]
[1]. شیخ طوسی در رجال خود به جای «قعنب»، عبارت «سعید» را آورده است. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الابواب(رجال طوسی)، ص 100، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، 1427ق.
[2]. ابن حزم اندلسی، ابو محمد علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، ص 227، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اوّل، 1418ق.
[3]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق: زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 12، ص 159، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق.
[4]. ابن اثیر، علی بن ابیکرم، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 157، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ اول، 1417ق.
[5]. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 8، ص 170، بیروت، دار الفکر، 1407ق.
[6]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 3، ص 225، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق.
[7]. «حُرُّ بن یزِید الرِّیاحی قتل مع الحُسَین بن علی(ع)»؛ دارقطنی، علی بن عمر، المؤتَلِف و المختَلِف، ج 1، ص 505، بیروت، دار الغرب الإسلامی، چاپ اول، 1406ق.
[8]. امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعة، ج 4، ص 611، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1403ق.
[9]. ابومخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعة الطف، ص 171، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، 1417ق.
[10]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 5، ص 428، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق.
[11]. ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج 5، ص 102، بیروت، دار الاضواء، 1411ق.
[12]. تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 5، ص 401-403.
[13]. سید بن طاوس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 103، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1348ش.
[14]. همان.
[15]. همان، ص 102.
[16]. همان، ص 103.
[17]. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ج 2، ص 13، قم، انوار الهدی، چاپ دوم، 1423ق.
[18]. وقعة الطف، ص 215- 216.
[19]. ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب ع، ج 4، ص 100، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق.
[20]. وقعة الطف، ص 232.
[21]. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج 4، ص 187، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م.
[22]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 102، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.
[23]. وقعة الطف، ص 232.
[24]. همان، ص 228.
[25]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 104.
[26]. تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 5، ص 437.
[27]. اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 104.
[28]. همان.
[29]. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیر الأحزان، ص 59- 60، قم، مدرسه امام مهدی عج، چاپ سوم، 1406ق.
[30]. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج 1، ص 186، قم، رضی، چاپ اول، 1375ش.
[31]. همان.
[32]. حسینی موسوی، محمد، تسلیة المُجالس و زینة المَجالس (مقتل الحسین ع)، محقق، مصحح، حسون، کریم فارس، ج 2، ص 282، قم، مؤسسة المعارف الإسلامیة، چاپ اول، 1418ق.
[33]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 45، ص 14، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[34]. ابن مشهدی، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، محقق، مصحح، قیومی اصفهانی، جواد، ص 493، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1419ق.
[35]. اعیان الشیعة، ج 1، ص 613.
[36]. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال فی علم الرجال، محقق، مامقانی، محیالدین و مامقانی، محمدرضا، ج 18، ص 168، قم، موسسة آل البیت(ع) لإحیاء التراث، چاپ اول، 1431ق.