کد سایت
fa53506
کد بایگانی
65848
نمایه
علت گریه زیاد حضرت داوود(ع)
طبقه بندی موضوعی
حدیث,صفات و زندگی پیامبران,داود
خلاصه پرسش
علت گریه زیاد حضرت داوود(ع) چه بوده است؟
پرسش
علت گریه زیاد حضرت داود(ع) چه بوده است؟
پاسخ اجمالی
یکی از افرادی که در روایات به گریستن آنها - به صورت دائمی و یا در ماجراهای خاص - بارها اشاره شده، حضرت داوود(ع) است. گفتنی است اگرچه گریستن در عبادات و در توبه از گناهان، به تصریح آیاتی از قرآن کریم،[1] از ویژگی اولیای الهی(و طبیعتاً در رأس آنان پیامبران) میباشد، اما باید توجه داشت که اینگونه نیست که تمام روایات مرتبط با گریههای حضرت داوود(ع) در ماجراهای مختلف را معتبر دانست، بلکه برخی از آنان با توجه منبع اولیه نقل و نیز ارتباط با ماجراهای دروغینی؛ نظیر ماجرای اوریا، نمیتواند چندان معتبر باشد. با ذکر این نکته به برخی از گزارشهای موجود در این زمینه اشاره میکنیم:
1. نقل است: «هیچکس به اندازه آدم، یوسف و داوود گریه نکردند... داوود(ع) آنقدر گریه کرد که گیاه از آه سوزان و اشک چشم او خشک شد و سوخت».[2]
2. «گریه و اشک داوود(ع) با گریه تمام اهل عالم برابری خواهد کرد».[3]
3. وقتی به داوود(ع) اعتراض شد که چرا آنقدر گریه میکند، گفت: «رهایم کنید تا قبل از روز گریهها(قیامت)، اکنون گریه کنم، قبل از روز آتش گرفتن استخوان و شعله گرفتن محاسن، و قبل از اینکه وارد شوم بر آن فرشتگان گماردهشدهای که خشن و سختگیر هستند و هرگز از فرمان خدا نافرمانی نکرده و دستوراتش را اجرا مینمایند».[4]
4. داوود(ع) قضاوتی انجام داد که بهتر بود آنرا انجام نمیداد و خدا در این مورد به او تذکّر داد؛[5] گریه داوود(ع) در اینباره تا سی سال بعد از بخشیدهشدنش توسط خداوند ادامه داشت، به گونهای که اشک او کم نمیشد.[6]
5. «خداوند به داوود(ع) گفت، اگر گریهات برای ترس از دوزخ است، تو را از آن امان میدهم، اگر برای رسیدن به بهشت است، مژده آنرا به تو خواهم داد، اگر بخاطر راضی شدن در ماجرای قضاوت است، از تو راضی شدم؛ اما باز گریه داوود(ع) بیشتر شد و گفت: گریه من بخاطر صفایی است که در آن وقت از دست دادهام».[7]
6. در روایت آمده است: «خداوند به داوود(ع) وحى کرد: تو اگر مخارجت را از بیتالمال تأمین نمیکردی، بهترین بنده من بودى. تو با دست خود کار نمیکنى تا روزیات را از آن راه به دست آوری. داوود متأثر شد و گریه کرد».[8] البته واضح است که ارتزاق داوود(ع) از بیتالمال به معنای گرفتن حقوق مشروع خود از آن میباشد و نه دستاندازی و چپاول آن! با این وجود، بر اساس این روایت اگر کسی بتواند فعالیتی برای کسب روزی داشته و حتی حقوق مشروع خود از بیت المال را نیز نگیرد، در مقام بالاتری خواهد بود.
7. «روزى داوود(ع) از خانهاش بیرون رفت و زبور میخواند. و هرگاه او زبور میخواند، تمام کوه و درخت و حیوانات به صدای زیبایش گوش فرا میدادند. او رفت تا به دامنه کوهى رسید که حزقیل در آنجا به عبادت مشغول بود. داوود(ع) به او گفت: اجازه میدهى که نزد تو بیایم؟ حزقیل(ع) نپذیرفت. لذا داوود(ع) به گریه افتاد ...».[9]
1. نقل است: «هیچکس به اندازه آدم، یوسف و داوود گریه نکردند... داوود(ع) آنقدر گریه کرد که گیاه از آه سوزان و اشک چشم او خشک شد و سوخت».[2]
2. «گریه و اشک داوود(ع) با گریه تمام اهل عالم برابری خواهد کرد».[3]
3. وقتی به داوود(ع) اعتراض شد که چرا آنقدر گریه میکند، گفت: «رهایم کنید تا قبل از روز گریهها(قیامت)، اکنون گریه کنم، قبل از روز آتش گرفتن استخوان و شعله گرفتن محاسن، و قبل از اینکه وارد شوم بر آن فرشتگان گماردهشدهای که خشن و سختگیر هستند و هرگز از فرمان خدا نافرمانی نکرده و دستوراتش را اجرا مینمایند».[4]
4. داوود(ع) قضاوتی انجام داد که بهتر بود آنرا انجام نمیداد و خدا در این مورد به او تذکّر داد؛[5] گریه داوود(ع) در اینباره تا سی سال بعد از بخشیدهشدنش توسط خداوند ادامه داشت، به گونهای که اشک او کم نمیشد.[6]
5. «خداوند به داوود(ع) گفت، اگر گریهات برای ترس از دوزخ است، تو را از آن امان میدهم، اگر برای رسیدن به بهشت است، مژده آنرا به تو خواهم داد، اگر بخاطر راضی شدن در ماجرای قضاوت است، از تو راضی شدم؛ اما باز گریه داوود(ع) بیشتر شد و گفت: گریه من بخاطر صفایی است که در آن وقت از دست دادهام».[7]
6. در روایت آمده است: «خداوند به داوود(ع) وحى کرد: تو اگر مخارجت را از بیتالمال تأمین نمیکردی، بهترین بنده من بودى. تو با دست خود کار نمیکنى تا روزیات را از آن راه به دست آوری. داوود متأثر شد و گریه کرد».[8] البته واضح است که ارتزاق داوود(ع) از بیتالمال به معنای گرفتن حقوق مشروع خود از آن میباشد و نه دستاندازی و چپاول آن! با این وجود، بر اساس این روایت اگر کسی بتواند فعالیتی برای کسب روزی داشته و حتی حقوق مشروع خود از بیت المال را نیز نگیرد، در مقام بالاتری خواهد بود.
7. «روزى داوود(ع) از خانهاش بیرون رفت و زبور میخواند. و هرگاه او زبور میخواند، تمام کوه و درخت و حیوانات به صدای زیبایش گوش فرا میدادند. او رفت تا به دامنه کوهى رسید که حزقیل در آنجا به عبادت مشغول بود. داوود(ع) به او گفت: اجازه میدهى که نزد تو بیایم؟ حزقیل(ع) نپذیرفت. لذا داوود(ع) به گریه افتاد ...».[9]
[1]. مریم، 58؛ اسراء، 109 و ...
[2]. عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، محقق، رسولی محلاتی، هاشم، ج 2، ص 177، تهران، المطبعة العلمیة، چاپ اول، 1380ق.
[3]. ابو نعیم اصفهانی، أحمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج 7، ص 257، قاهره، دار أم القرى، چاپ اول، بیتا؛ خطیب بغدادی، ابوبکر احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج 4، ص 267، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1417ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 14، ص 18، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[4]. حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، ج 6، ص 85.
[6]. بحار الأنوار، ج 14، ص 17.
[7]. مناوی، محمد عبد الرؤوف، الکواکب الدریة فی تراجم السادة الصوفیة، محقق، جادر، محمد ادیب، ج 2، ص 182، بیروت، دار الصادر، چاپ اول، 1999م.
[8]. صدوق، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، محقق، غفاری، علی اکبر، ج 3، ص 162-163، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق.
[9]. صدوق، محمد بن على، امالی، ص 99، تهران، کتابچى، چاپ ششم، 1376ش.