کد سایت
fa59442
کد بایگانی
72993
نمایه
اقسام استثناء و اعراب آن
طبقه بندی موضوعی
صرف و نحو
خلاصه پرسش
اقسام استثناء را بیان کرده و در آیه «ما هذا بَشَراً اِنْ هذا اِلاَّ مَلَکٌ کَریمٌ»، نوع استثنا را مشخص نمایید؟
پرسش
اقسام استثنا را بیان نمایید و بفرمایید استثناء «اِلاَّ مَلَکٌ کَریمٌ» در آیه «وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً اِنْ هذا اِلاَّ مَلَکٌ کَریمٌ» کدام یک از اقسام استثناست و چرا مرفوع شده است؟
پاسخ اجمالی
تعریف استثناء و اقسام آن
استثناء عبارت است از اخراج اسم مابعد ادات استثناء، از حکم اسم ماقبل آنها به سبب یکی از ادات استثناء.[1]
یعنی آنچه بعد از ادات استثناء میآید، مشمول حکمی نخواهد بود که قبل از این ادات بدان اشاره شده است.
ادات استثناء عبارتاند از: «الّا، غیر، سوى، خلا، عدا، حاشا، لاسیّما، بید، لیس، لا یکون».[2]
استثناء به اعتباری بر دو قسم است: 1. استثنای مفرغ؛ آن استثنایى است که «مُستثنى منه» در کلام ذکر نشده باشد. مانند: «ما جائنی اِلّا احدٌ». 2. استثنای تام؛ آن است که «مستثنی منه» در کلام ذکر شده باشد. مانند: «جائنی القوم اِلّا زیداً.»
در استثناء تام، اگر مستثنی از جنس مستثنی منه و داخل در دلالت منطوقی آن باشد، آنرا استثنای متصل گویند. مانند «زید» در مثال «جائنی القوم الّا زیداً»، که زید از جنس قوم و داخل در دلالت منطوقی قوم است.
و اگر مستثنى از جنس مستثنى منه و داخل در دلالت منطوقی آن نباشد، آنرا استثنای منقطع یا منفصل گویند. مانند «فرس» در مثال «جائنی القوم الّا فرساً». که «فرس» از جنس قوم نبوده و داخل دردلالت منطوقی قوم نیست.
استثنای تام چه متصل چه منفصل یا در کلام موجب(مثبت) میباشد یا در کلام غیر موجب(منفی)،[3] ولی استثنای مفرغ، غالباً در کلام غیر موجب میآید.[4]
اعراب مستثنی
اعراب مستثنای مفرغ، به حسب عوامل میباشد؛ یعنی اگر عامل ماقبلش مرفوع طلب بود، مستثنی، مرفوع میشود و اگر عامل ماقبلش منصوب طلب بود مستثنی منصوب و اگر عامل ماقبلش مجرور طلب بود مستثنی مجرور خواهد شد. مانند: «ما قام اِلّا هندٌ».[5] یا مانند: «ما رایتُ اِلّا زیداً». یا مانند: «ما مررتُ اِلّا بزیدٍ».
اما مستثنای تام اگر در کلام موجب(مثبت) باشد مطلقاً منصوب میشود، چه در مستثنای متصل چه در منقطع؛ مانند: «جائنی القوم الا زیداً» و «جائنی القوم الا فرساً».
اگر مستثنای تام در کلام غیر موجب(منفی) واقع شود، اگر مستثنی متصل باشد در او دو وجه جایز است؛ نصب و تابعیت از مستثنى منه(رفع)، اما تبعیت کردن بهتر است. مانند «ما فَعَلُوهُ اِلَّا قَلِیلٌ» که رفع مستثنى (قلیل) بنابر تابعیت مستثنى از مستثنى منه است و از قسم «بدل بعض از کل» مىباشد، هرچند نصب آن نیز جایز است.
و اگر مستثنی منقطع باشد حجازیون آنرا واجب النصب و تمیمیون علاوه بر نصب، اتباع از لفظ(رفع) را نیز اجازه دادهاند مانند: ما جائنی القوم الا فرساً، او فرسٌ.[6]
اما آیه «وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً اِنْ هذا اِلاَّ مَلَکٌ کَریمٌ»:[7]
لفظ «ما» در اینجا نافیه و مشبهه به لیس بوده و همانند لیس، رفع به اسم و نصب به خبر میدهد. بنابراین «هذا» اسم اشاره و محلاً مرفوع است به عنوان اسم ما و «بشراً» منصوب شده به عنوان خبر ما. «اِن» نافیه و «هذا» مبتدا، «اِلّا» حصریه و از ادات حصر، «ملک»، خبر برای هذا و محصور فیه، و «کریم»، صفت برای «مَلَک» است.[8]
گفتنی است «الّا» همیشه از ادات استثناء نیست تا مابعدش همیشه به عنوان مستثنی منه باشد، بلکه «اِلّا» اقسام متعدد دارد که برخی از آنها عبارتاند از: 1. استثنائیه،[9] 2. وصفیه،[10] 3. عاطفه،[11] 4. زائده،[12]5. حصریه و...،[13] بنابراین«اِلّا» در عبارت « اِنْ هذا اِلاَّ مَلَکٌ کَریمٌ» از ادات حصر محسوب شده نه استثناء، از این رو جای بحث از تطبیق مصداق استثناء و اعراب آن نیز نخواهد بود، ولی اگر آن را از ادات استثناء و برای استثناء قرار میدادیم نیز اشکالی متوجه نمیشد. زیرا استثناء در اینجا مفرغ بوده و «ملکٌ» نیز به عنوان مستثنی و خبر برای «هذا» که مبتداست بوده در نتیجه باید مرفوع میشد که شد.
استثناء عبارت است از اخراج اسم مابعد ادات استثناء، از حکم اسم ماقبل آنها به سبب یکی از ادات استثناء.[1]
یعنی آنچه بعد از ادات استثناء میآید، مشمول حکمی نخواهد بود که قبل از این ادات بدان اشاره شده است.
ادات استثناء عبارتاند از: «الّا، غیر، سوى، خلا، عدا، حاشا، لاسیّما، بید، لیس، لا یکون».[2]
استثناء به اعتباری بر دو قسم است: 1. استثنای مفرغ؛ آن استثنایى است که «مُستثنى منه» در کلام ذکر نشده باشد. مانند: «ما جائنی اِلّا احدٌ». 2. استثنای تام؛ آن است که «مستثنی منه» در کلام ذکر شده باشد. مانند: «جائنی القوم اِلّا زیداً.»
در استثناء تام، اگر مستثنی از جنس مستثنی منه و داخل در دلالت منطوقی آن باشد، آنرا استثنای متصل گویند. مانند «زید» در مثال «جائنی القوم الّا زیداً»، که زید از جنس قوم و داخل در دلالت منطوقی قوم است.
و اگر مستثنى از جنس مستثنى منه و داخل در دلالت منطوقی آن نباشد، آنرا استثنای منقطع یا منفصل گویند. مانند «فرس» در مثال «جائنی القوم الّا فرساً». که «فرس» از جنس قوم نبوده و داخل دردلالت منطوقی قوم نیست.
استثنای تام چه متصل چه منفصل یا در کلام موجب(مثبت) میباشد یا در کلام غیر موجب(منفی)،[3] ولی استثنای مفرغ، غالباً در کلام غیر موجب میآید.[4]
اعراب مستثنی
اعراب مستثنای مفرغ، به حسب عوامل میباشد؛ یعنی اگر عامل ماقبلش مرفوع طلب بود، مستثنی، مرفوع میشود و اگر عامل ماقبلش منصوب طلب بود مستثنی منصوب و اگر عامل ماقبلش مجرور طلب بود مستثنی مجرور خواهد شد. مانند: «ما قام اِلّا هندٌ».[5] یا مانند: «ما رایتُ اِلّا زیداً». یا مانند: «ما مررتُ اِلّا بزیدٍ».
اما مستثنای تام اگر در کلام موجب(مثبت) باشد مطلقاً منصوب میشود، چه در مستثنای متصل چه در منقطع؛ مانند: «جائنی القوم الا زیداً» و «جائنی القوم الا فرساً».
اگر مستثنای تام در کلام غیر موجب(منفی) واقع شود، اگر مستثنی متصل باشد در او دو وجه جایز است؛ نصب و تابعیت از مستثنى منه(رفع)، اما تبعیت کردن بهتر است. مانند «ما فَعَلُوهُ اِلَّا قَلِیلٌ» که رفع مستثنى (قلیل) بنابر تابعیت مستثنى از مستثنى منه است و از قسم «بدل بعض از کل» مىباشد، هرچند نصب آن نیز جایز است.
و اگر مستثنی منقطع باشد حجازیون آنرا واجب النصب و تمیمیون علاوه بر نصب، اتباع از لفظ(رفع) را نیز اجازه دادهاند مانند: ما جائنی القوم الا فرساً، او فرسٌ.[6]
اما آیه «وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً اِنْ هذا اِلاَّ مَلَکٌ کَریمٌ»:[7]
لفظ «ما» در اینجا نافیه و مشبهه به لیس بوده و همانند لیس، رفع به اسم و نصب به خبر میدهد. بنابراین «هذا» اسم اشاره و محلاً مرفوع است به عنوان اسم ما و «بشراً» منصوب شده به عنوان خبر ما. «اِن» نافیه و «هذا» مبتدا، «اِلّا» حصریه و از ادات حصر، «ملک»، خبر برای هذا و محصور فیه، و «کریم»، صفت برای «مَلَک» است.[8]
گفتنی است «الّا» همیشه از ادات استثناء نیست تا مابعدش همیشه به عنوان مستثنی منه باشد، بلکه «اِلّا» اقسام متعدد دارد که برخی از آنها عبارتاند از: 1. استثنائیه،[9] 2. وصفیه،[10] 3. عاطفه،[11] 4. زائده،[12]5. حصریه و...،[13] بنابراین«اِلّا» در عبارت « اِنْ هذا اِلاَّ مَلَکٌ کَریمٌ» از ادات حصر محسوب شده نه استثناء، از این رو جای بحث از تطبیق مصداق استثناء و اعراب آن نیز نخواهد بود، ولی اگر آن را از ادات استثناء و برای استثناء قرار میدادیم نیز اشکالی متوجه نمیشد. زیرا استثناء در اینجا مفرغ بوده و «ملکٌ» نیز به عنوان مستثنی و خبر برای «هذا» که مبتداست بوده در نتیجه باید مرفوع میشد که شد.
[1]. صفایى، غلامعلى، ترجمه و شرح مغنی الادیب، ج 1، ص 141، قم، قدس، چاپ هشتم، 1387ش.
[2]. همان.
[3]. «هو ما یتقدّمه نفی او شبهه من نهی او استفهام انکاریّ «غالبا» لا دائما». مدنى، علیخان بن احمد، الحدائق الندیه فی شرح الفوائد الصمدیه، محقق، مصحح، سجادى، ابو الفضل، ص 393، قم، ذوی القربى، چاپ اول، بیتا.
[4]. ترجمه و شرح مغنی الادیب، ج 1، ص 142.
[5]. الحدائق الندیه فی شرح الفوائد الصمدیه، ص 391.
[6]. ر.ک: الحدائق الندیه فی شرح الفوائد الصمدیه، ص 388.
[7]. «و گفتند: منزّه است خدا، این بشر نیست این یک فرشته بزرگوار است.»، یوسف، 31.
[8]. صافی، محمود بن عبد الرحیم، الجدول فی اعراب القرآن، ج 12، ص 416 - 417، دمشق، بیروت، دار الرشید، مؤسسه الایمان، چاپ چهارم، 1418ق؛ دعاس- حمیدان- قاسم، اعراب القرآن الکریم، ج 2، ص 82، دمشق، دارالمنیر و دارالفارابى، چاپ اول، 1425ق.
[9]. ترجمه و شرح مغنی الادیب، ج 1، ص 141.
[10] . «اِلّای وصفیه به معناى «غیر» است و همواره در جملات، این کلمه و مابعدش صفت واقع میشود و دلالت بر مغایرت موصوف با اسم مابعد خود میکند مانند: «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَهٌ اِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا». شاهد در «الّا» اسمیه وصفیه است که صفت براى جمع منکر «آلهه» میباشد.»، ترجمه و شرح مغنی الادیب، ج 1، ص 143.
[11]. «الّای عاطفه، همانند واو عاطفه دلالت بر تشریک معطوف و معطوف علیه در اعراب و حکم دارد، یعنى وقتی در کلام قرار میگیرد بیان میکند که معطوف همان حکم معطوف علیه را دارد». ترجمه و شرح مغنی الادیب، ج 1، ص 148 – 149.
[12]. «در جایی است که هیچیک از اقسام دیگر محتمل نباشند.»، ترجمه و شرح مغنی الادیب، ج 1، ص 150 – 151.