کد سایت
fa60091
کد بایگانی
73858
نمایه
انواع حتی در ادبیات عرب
طبقه بندی موضوعی
صرف و نحو
خلاصه پرسش
از کلمه «حتی» در ادبیات عرب چه استفادههایی میشود؟
پرسش
انواع «حتی» را در ادبیات عرب شرح دهید؟
پاسخ اجمالی
حتّی در ادبیات عرب بر سه قسم است:
1. عاطفه: حتّای عاطفه برای عطف یک جزء از معطوف علیه یا چیزی که به منزله جزء برای معطوف علیه است، میآید. به عبارت دیگر، معطوف جزیی از معطوف علیه یا به منزله جزئی از معطوف علیه میباشد. مانند: «اَکَلتُ السَّمکَةَ حَتّى رأسَها». در این مثال، «رأس» که معطوف بوده حقیقتاً جزئی از «سمکه» است که معطوف علیه میباشد.(سر ماهی جزئی از ماهی است)
یا مانند: «اَعجَبَتنى الجاریةُ حتّى کَلامُها(دخترک مرا به شگفت آورد حتی سخن گفتن او) »؛ در این مثال نیز «کلام» عطف بر «جاریه» شد هر چند کلام، حقیقتاً جزئی از جاریه نیست، ولی چون جاریه محل برای کلام میباشد، کلام را نازل منزله جزء آن قرار دادند.[1]
قاعده کلی این است؛ هر جا که دخول استثنا صحیح باشد عطف به «حتی» نیز صحیح است، و هر جا که دخول استثنا ممتنع باشد، عطف به «حتی» نیز ممتنع خواهد بود.[2]
شرط عطف به حتی این است که معطوف، یا باید نسبت به سایر اجزای معطوف علیه، اقوا یا اضعف باشد؛ مثال اقوا: «ماتَ الناسُ حتّى الاَنبیاءُ». مثال اضعف: «قَدِمَ الحاجُّ حتّى المُشاةُ». بنابراین اگر گفته شود: «ضَرَبتُ القَومَ حتّى زَیداً»؛ و زید از افراد برتر یا ضعیفتر قوم نباشد، بلکه هم سطح دیگران باشد، چنین عطفی به دلیل عدم ترتب فایده صحیح نیست؛ زیرا لفظ قوم شامل تمام افراد قوم از جمله زید میشود و نیازی به عطف و جدا ذکر کردنش نبوده، ولی اگر زید قویترین یا ضعیفترین افراد باشد، این کلام دلالت میکند که تمام افراد مورد ضرب و جرح واقع شدندو ضعیف بودن یا قوی بودن زید سبب نشده که از او از این ماجرا استثنا شود.[3]
برخی میگویند: «حتّای عاطفه مانند واو عطف برای مطلق جمع میآید و مفید ترتیب بین معطوف و معطوف علیه نیست». گروهی دیگر گفتهاند: «اگر چه در عطف به حتی ترتیب و مهلت خارجی معتبر نیست، ولی ترتیب و مهلت ذهنی معتبر است». مثلاً در «مات الناس حتّى الأنبیاء»، متکلم در ذهن خود تصور کرده، اولاً مرگ به غیر پیامبران تعلق بگیرد، سپس به پیامبران، اگر چه به حسب خارج مرگ پیامبران در اثنای مرگ مردم واقع میشود. همچنین در مثال: «قَدِمَ الحاجُّ حتّى المُشاةُ»، متکلم در ذهن خود اوّلاً رسیدن سوارهها را فرض کرده، سپس رسیدن پیادهها را، هر چند در خارج در برخی از اوقات ممکن است پیادهها زودتر برسند. بنابراین در عطف به حتی ترتیب، معتبر است ولی نیاز نیست آن ترتیب، خارجی باشد، بلکه ترتیب ذهنی کفایت میکند.[4]
برخی از دانشمندان علم نحو در عطف به حتی شرط کردهاند که معطوف، حتماً اسم ظاهر باشد، نه ضمیر، اگر ضمیر باشد عطف به حتی صحیح نیست؛ از اینرو «ضَرَبتُ الناسَ حتى إیّاکَ»، و «قاموُا حتّى اَنتَ» صحیح نیست.[5]
2. حرف ابتدا و استیناف: یعنی حرفی است که بعد از آن جمله آغاز میشود و آن جمله مستأنفه بوده و از جهت لفظی و اعراب به ماقبلش تعلق نخواهد داشت و محلی از اعراب ندارد، هر چند از جهت معنا به ماقبلش تعلق دارد. و بین ماقبل و مابعد حتی ارتباط معنوی وجود دارد؛ یعنی حتی ابتدائیه مابعد را غایت یا مسبب برای ماقبل قرار میدهد.[6]
بنابراین هم بر جمله اسمیه داخل میشود مانند: «ما زالت القتلى تمجّ دماءها * بدجلة حتّى ماء دجلة أشکل.» هم بر جمله فعلیه چه اینکه فعلش ماضی باشد یا مضارع. مانند: «حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ».[7] یا مانند: «حَتَّى عَفَوْا وَ قالُوا»[8] ، بیشتر نحویها حتی در این آیات را حرف ابتدا و استیناف گرفتهاند هر چند برخی آنرا جاره گرفتهاند.[9]
3. جاره: حتی در این صورت به معنای «الی» میآید و اختصاص به اسم ظاهر خواهد داشت و به ضمیر جر نمیدهد، اما مبرد و کوفیون میگویند به ضمیر هم جر میدهد.[10]
در برخی از موارد که «حتی» بر سر چیزی در میآید صلاحیت دارد هر سه قسم تصور شود مثلاً در مثال «أکلت السمکة حتّى رأسها» میتوانیم رأس را به نصب بخوانیم بنابر اینکه حتی عاطفه باشد و به رفع بخوانیم، بنابر اینکه حتی ابتدائیه باشد و به جر بخوانیم بنابر اینکه حتی جاره باشد.[11]
1. عاطفه: حتّای عاطفه برای عطف یک جزء از معطوف علیه یا چیزی که به منزله جزء برای معطوف علیه است، میآید. به عبارت دیگر، معطوف جزیی از معطوف علیه یا به منزله جزئی از معطوف علیه میباشد. مانند: «اَکَلتُ السَّمکَةَ حَتّى رأسَها». در این مثال، «رأس» که معطوف بوده حقیقتاً جزئی از «سمکه» است که معطوف علیه میباشد.(سر ماهی جزئی از ماهی است)
یا مانند: «اَعجَبَتنى الجاریةُ حتّى کَلامُها(دخترک مرا به شگفت آورد حتی سخن گفتن او) »؛ در این مثال نیز «کلام» عطف بر «جاریه» شد هر چند کلام، حقیقتاً جزئی از جاریه نیست، ولی چون جاریه محل برای کلام میباشد، کلام را نازل منزله جزء آن قرار دادند.[1]
قاعده کلی این است؛ هر جا که دخول استثنا صحیح باشد عطف به «حتی» نیز صحیح است، و هر جا که دخول استثنا ممتنع باشد، عطف به «حتی» نیز ممتنع خواهد بود.[2]
شرط عطف به حتی این است که معطوف، یا باید نسبت به سایر اجزای معطوف علیه، اقوا یا اضعف باشد؛ مثال اقوا: «ماتَ الناسُ حتّى الاَنبیاءُ». مثال اضعف: «قَدِمَ الحاجُّ حتّى المُشاةُ». بنابراین اگر گفته شود: «ضَرَبتُ القَومَ حتّى زَیداً»؛ و زید از افراد برتر یا ضعیفتر قوم نباشد، بلکه هم سطح دیگران باشد، چنین عطفی به دلیل عدم ترتب فایده صحیح نیست؛ زیرا لفظ قوم شامل تمام افراد قوم از جمله زید میشود و نیازی به عطف و جدا ذکر کردنش نبوده، ولی اگر زید قویترین یا ضعیفترین افراد باشد، این کلام دلالت میکند که تمام افراد مورد ضرب و جرح واقع شدندو ضعیف بودن یا قوی بودن زید سبب نشده که از او از این ماجرا استثنا شود.[3]
برخی میگویند: «حتّای عاطفه مانند واو عطف برای مطلق جمع میآید و مفید ترتیب بین معطوف و معطوف علیه نیست». گروهی دیگر گفتهاند: «اگر چه در عطف به حتی ترتیب و مهلت خارجی معتبر نیست، ولی ترتیب و مهلت ذهنی معتبر است». مثلاً در «مات الناس حتّى الأنبیاء»، متکلم در ذهن خود تصور کرده، اولاً مرگ به غیر پیامبران تعلق بگیرد، سپس به پیامبران، اگر چه به حسب خارج مرگ پیامبران در اثنای مرگ مردم واقع میشود. همچنین در مثال: «قَدِمَ الحاجُّ حتّى المُشاةُ»، متکلم در ذهن خود اوّلاً رسیدن سوارهها را فرض کرده، سپس رسیدن پیادهها را، هر چند در خارج در برخی از اوقات ممکن است پیادهها زودتر برسند. بنابراین در عطف به حتی ترتیب، معتبر است ولی نیاز نیست آن ترتیب، خارجی باشد، بلکه ترتیب ذهنی کفایت میکند.[4]
برخی از دانشمندان علم نحو در عطف به حتی شرط کردهاند که معطوف، حتماً اسم ظاهر باشد، نه ضمیر، اگر ضمیر باشد عطف به حتی صحیح نیست؛ از اینرو «ضَرَبتُ الناسَ حتى إیّاکَ»، و «قاموُا حتّى اَنتَ» صحیح نیست.[5]
2. حرف ابتدا و استیناف: یعنی حرفی است که بعد از آن جمله آغاز میشود و آن جمله مستأنفه بوده و از جهت لفظی و اعراب به ماقبلش تعلق نخواهد داشت و محلی از اعراب ندارد، هر چند از جهت معنا به ماقبلش تعلق دارد. و بین ماقبل و مابعد حتی ارتباط معنوی وجود دارد؛ یعنی حتی ابتدائیه مابعد را غایت یا مسبب برای ماقبل قرار میدهد.[6]
بنابراین هم بر جمله اسمیه داخل میشود مانند: «ما زالت القتلى تمجّ دماءها * بدجلة حتّى ماء دجلة أشکل.» هم بر جمله فعلیه چه اینکه فعلش ماضی باشد یا مضارع. مانند: «حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ».[7] یا مانند: «حَتَّى عَفَوْا وَ قالُوا»[8] ، بیشتر نحویها حتی در این آیات را حرف ابتدا و استیناف گرفتهاند هر چند برخی آنرا جاره گرفتهاند.[9]
3. جاره: حتی در این صورت به معنای «الی» میآید و اختصاص به اسم ظاهر خواهد داشت و به ضمیر جر نمیدهد، اما مبرد و کوفیون میگویند به ضمیر هم جر میدهد.[10]
در برخی از موارد که «حتی» بر سر چیزی در میآید صلاحیت دارد هر سه قسم تصور شود مثلاً در مثال «أکلت السمکة حتّى رأسها» میتوانیم رأس را به نصب بخوانیم بنابر اینکه حتی عاطفه باشد و به رفع بخوانیم، بنابر اینکه حتی ابتدائیه باشد و به جر بخوانیم بنابر اینکه حتی جاره باشد.[11]
[1]. مدنى، علیخان بن احمد، الحدائق الندیة فی شرح الفوائد الصمدیة، محقق، مصحح: سجادى، ابو الفضل، ص 867، قم، ذوی القربى، چاپ اول، بیتا.
[2]. همان.
[3]. همان، ص 868.
[4]. همان، ص 868 – 869.
[5]. همان، ص 869.
[6]. همان، ص 870؛ صفایى بوشهری، غلامعلى، ترجمه و شرح مغنی الأدیب، ج 2، ص 122 - 123، قم، قدس، چاپ هشتم، 1387 ش.
[7]. بقره، 214.
[8]. اعراف، 95.
[9].. الحدائق الندیة فی شرح الفوائد الصمدیة، ص 869 – 870.
[10]. همان، ص 870.
[11]. همان، ص 872.