کد سایت
fa67888
کد بایگانی
83172
نمایه
فقر موجب فخر و مرگ بهتر از فقر
طبقه بندی موضوعی
درایه الحدیث
خلاصه پرسش
آیا فقیر بودن باعث افتخار انسان است، یا آنکه مرگ بهتر از فقر است؟! در هر دو زمینه روایاتی داریم!
پرسش
تفاوت این دو دسته از روایات در چیست؟ یکی در مدح فقر و دیگری در مذمت فقر: «الفقر فخری» و «القبر خیر من الفقر».
پاسخ اجمالی
از آنجا که انسان در دنیا مأمور به سعی و تلاش در راه به دست آوردن روزی حلال است، در این راستا اگر او سعی و تلاش خود را - البته از راههای صحیح و درست - به کار گرفت، دیگر چندان نگران نیازهای مادی نخواهد بود؛ چرا که به وظیفه خود و طبق قواعد و قوانین عمل کرده و روزی و برکت نیز از جانب پروردگار است. انسان اگر از این زاویه به دنیا و زندگی دنیایی نگاه کند، حتی اگر فقری به سراغش آمد، آن فقر، مایه فخر و مباهات است که پیشوایان دین آنرا ستودهاند.[1] بنابراین، نه فقر به خودی خود و بدون در نظر گرفتن ارزشهای دینی، ارزش ذاتی دارد و نه ثروت و مالی که از راه حلال به دست آید، مذموم است. فقر و غنا هر دو از ابزارهای امتحان الهیاند که میتوانند مایۀ پیشرفت و تعالی، و یا انحراف و انحطاط انسان باشند. البته، از این مطلب نباید غافل شد که انسان فقیر در جامعه نسبت به همنوعان خویش مسئولیت کمتری خواهد داشت، و در روز واپسین در پیشگاه خداوند، حساب آسانتری خواهد داشت؛ چرا که در مورد مال دنیا فرمودهاند: «در حلالش حساب و در حرامش عقاب است».[2]
در نگاهی دیگر، حتی اگر در هر دو روایتی که یکی فقر را فخر و دیگری آنرا بدتر از مرگ میداند، مراد از فقر را فقر مادی بدانیم، در جمعبندی باید گفت «فقر» مانند «وجود» واژهای تشکیکی است و مصادیق فراوانی دارد؛ یعنی آن فقری بدتر از قبر است و ممکن است سر از کفر درآورد[3] که فقر مطلق باشد و انسان تمام فکر و اندیشهاش صرف به دست آوردن حداقل زندگی شود و توان اندیشیدن به چیز دیگری را نداشته باشد. اما فقر نسبی با توجه به اینکه صفت ناپسند استغنا را در انسان نابود میکند، برای رشد معنوی انسان مفید است: «کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»؛[4] چنین نیست (که شما میپندارید) به یقین انسان طغیان میکند، از اینکه خود را بینیاز ببیند.
البته ممکن است منظور از «و القبر خیر من الفقر» فقر و ناداری معنوی باشد که همان فقر در آخرت است؛ به سبب اعمال خلاف و تهی دست بودن از اعمال نیکو، یا نه، بلکه همان فقر مادی که همراه با صبر و ورع نباشد. در اینجا روشن است که مرگ و قبر برای چنین فردی بهتر است؛ چرا که او را از هلاکت و بدبختی نجات خواهد داد.[5]
به عبارتی، اگر فردی هر روز از لحاظ معنوی فقیرتر از دیروزش شده و یا آنکه فقر مادی، او را از مسیر صبر و تقوی دور کند، قبر و مرگ برایش گزینه بهتری خواهد بود.
در نگاهی دیگر، حتی اگر در هر دو روایتی که یکی فقر را فخر و دیگری آنرا بدتر از مرگ میداند، مراد از فقر را فقر مادی بدانیم، در جمعبندی باید گفت «فقر» مانند «وجود» واژهای تشکیکی است و مصادیق فراوانی دارد؛ یعنی آن فقری بدتر از قبر است و ممکن است سر از کفر درآورد[3] که فقر مطلق باشد و انسان تمام فکر و اندیشهاش صرف به دست آوردن حداقل زندگی شود و توان اندیشیدن به چیز دیگری را نداشته باشد. اما فقر نسبی با توجه به اینکه صفت ناپسند استغنا را در انسان نابود میکند، برای رشد معنوی انسان مفید است: «کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»؛[4] چنین نیست (که شما میپندارید) به یقین انسان طغیان میکند، از اینکه خود را بینیاز ببیند.
البته ممکن است منظور از «و القبر خیر من الفقر» فقر و ناداری معنوی باشد که همان فقر در آخرت است؛ به سبب اعمال خلاف و تهی دست بودن از اعمال نیکو، یا نه، بلکه همان فقر مادی که همراه با صبر و ورع نباشد. در اینجا روشن است که مرگ و قبر برای چنین فردی بهتر است؛ چرا که او را از هلاکت و بدبختی نجات خواهد داد.[5]
به عبارتی، اگر فردی هر روز از لحاظ معنوی فقیرتر از دیروزش شده و یا آنکه فقر مادی، او را از مسیر صبر و تقوی دور کند، قبر و مرگ برایش گزینه بهتری خواهد بود.
[1] . «رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ (ص) الْفَقْرُ فَخْرِی وَ بِهِ أَفْتَخِرُ»؛ پیامبر اسلام(ص) فرمود: فقر مایه مباحات من است و من به آن افتخار میکنم، مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 69، ص 30، بیروت، موسسة الوفاء، 1409ق.
[2] . «... وَ اعْلَمْ أَنَّ فِی حَلَالِهَا حِسَاباً وَ فِی حَرَامِهَا عِقَابا...»، محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج 12، ص 51، قم، مؤسسة آل البیت، 1408ق.
[3] . «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص کَادَ الْفَقْر». کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 307 تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[4] . علق، 6، 7.
[5] . سروی مازندرانی، محمد صالح بن احمد، شرح الکافی (الاصول و الروضة)، محقق، مصحح، شعرانی، ابو الحسن، ج 11، ص 220، تهران، المکتبة الإسلامیة، چاپ اول، 1382ق.