کد سایت
fa75399
کد بایگانی
92107
نمایه
داوری ناآگاهانه و ناعادلانه برخی از مردم نسبت به پرهیزکاران
طبقه بندی موضوعی
حدیث,--- مشابه ---,روایات و دعاهای برجای مانده
خلاصه پرسش
«ایمان عبد کامل نمیشود مگر اینکه مردم بگویند او دیوانه است». آیا عبارت فوق، یک روایت است، تفسیرش چیست؟
پرسش
آیا روایت «لا یکمل ایمان عبد حتی [یا إلا] یظنون الناس انه مجنون» یا «لا یبلغ العبد حقیقة الإیمان حتی یظن الناس أنه مجنون»؛ ایمان عبد کامل نمیشود تا اینکه مردم بگویند او دیوانه است» صحیح است؟ منبع آن چیست؟
پاسخ اجمالی
با آنکه همواره پیامبران و مصلحان جامعه از طرف مخالفشان متهم به دیوانگی و جنون شده و قرآن کریم بارها به این واقعیت اشاره کرده است، اما عین عبارت موجود در پرسش در هیچیک از منابع حدیثی مورد اعتماد نقل نشده است، ولی مشابه چنین مضمونی را میتوان در کلام امام علی(ع) یافت.
ایشان در وصف پرهیزکاران فرمودهاند: «یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَی وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَ یَقُولُ قَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیم»؛[1] بیننده میپندارد که آنها بیمارند در صورتی که بیماری ندارند و میگوید: دیوانهاند در صورتی که دیوانه نیستند، بلکه امر بزرگی آنان را آشفته نموده است».
با توجه به جمله قبل [«... أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِیَاءُ قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاح»؛[2] «چون روز شود بردبار و دانا و نیکو کردار و پرهیزکارند، ترس [از خدا] اندامشان را لاغر کرده مانند باریکی تیرها که تراشیده میشود»]، منظور از جمله «یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ...»، این است که آثار خوف، و آتش عشق به خدا، چنان در چهره آنان نمایان است که فکر هر بیننده را به وحشت کشیده و گمان میبرد که اینان رنجور و بیمارند. پریدگی رنگ و رخسار زرد و قیافه درهم ریخته و اندام لاغر و پژمردگی، بر بیماری آنها گواه است؛ از اینرو هر بیننده آنها را بیمار میپندارد، اما علت این عوارض در آنها، بیماری نیست، بلکه علت چیز دیگری است. شب زندهداری مداوم و روزهداری طولانی، تفکر و اندیشه در سرنوشت خویش، آنها را بیمار مینمایاند و بیننده آنها را بیمار میپندارد. این رنجها، زحمتها، مواظبت، مراقبت نفس، سکوت عمیق آمیخته با تفکر، چنان از ابعاد جسم آدمی، میکاهد که گویا همیشه، در بستر بیماری بوده است.
نظر بیننده ظاهربین نسبت به پرواپیشهگان، این است که چون میبیند، رفتار پرواپیشگان برخلاف رفتار عموم مردم در مقطع حساسی قرار گرفته و گاهی چنان با ملأ اعلا، ارتباط یافته که گویا در این دنیا نیستند، نه سخن آنها سخن مردم و نه رفتار آنها رفتار مردم است؛ از اینرو میگویند آنان دیوانهاند، اما آنها دیوانه نیستند و چنان تیزبین و متفکرند که هر موجودی را، اثر صُنع خداوند و شأنی از شئون خالق میدانند. از همه دل بریده و به حق دل بستهاند. زبانشان ترجمان دل آنها است: «رب هب لنا کمال الانقطاع الیک: پروردگارا! کمال انقطاع به خود را به ما ببخش».
حال باید پرسید پس چرا مردم، پرواپیشهگان را دیوانه پنداشته و علت این داوری چیست؟
در پاسخ باید گفت؛ علت داوری ناآگاهانه و ناعادلانه مردم، این است که فکر هر فرد، در محدوده جامعه و حرکت اجتماع موجود خواهد بود، مثلاً مردمی که روزانه با برد و باخت، در بازار آشفته دنیا داد و ستد میکنند و کالای خود را به مزایده و یا مناقصه میگذارند و هر یک مقصدی را در پیش گرفته و در آن جهت تلاش میکند و اگر فرضاً با مانع شرعی، یا عقلی روبرو شود، نادیده گرفته و همچنان هدف را تعقیب مینماید، اگر هدف جمعآوری مال باشد، حلال و حرام مطرح نبوده و خوشبختی را در جمع مال میداند و اگر هدف قدرت و ریاست باشد، در همین راه قدم میگذارد، گرچه در این بین، حق مظلومی پایمال شود. اگر ببیند کسی، در این خط نیست، ایدهاش چیز دیگر و هدفش را در جای دیگر میجوید، اینها به راهی و او راه خود را پیش گرفته است. بیتأمل، به جنون وی حکم میکند و از این بالاتر او را استهزا و مسخره میکند، چرا که خود را عاقل و او را دیوانه میپندارد.[3]
نتیجه آنکه:
همواره عالمان بردبار و پرهیزکاران نیکوکار؛ در چشم افراد عادی، ساده لوح و غیر قاطع، و با مدیریت ضعیف محسوب میشوند. به همین دلیل میبینیم غالب پیامبران از سوی امتهای نادان به جهل و جنون متهم شدند به خصوص این که آنها همرنگ جماعت نیستند و آنکس که همرنگ جماعت نباشد، از نظر جاهلان سند رسوایی خویش را امضاء کرده است و چنین کسی که نان به نرخ روز نمیخورد، عاقل نیست.[4]
ایشان در وصف پرهیزکاران فرمودهاند: «یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَی وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَ یَقُولُ قَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیم»؛[1] بیننده میپندارد که آنها بیمارند در صورتی که بیماری ندارند و میگوید: دیوانهاند در صورتی که دیوانه نیستند، بلکه امر بزرگی آنان را آشفته نموده است».
با توجه به جمله قبل [«... أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِیَاءُ قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاح»؛[2] «چون روز شود بردبار و دانا و نیکو کردار و پرهیزکارند، ترس [از خدا] اندامشان را لاغر کرده مانند باریکی تیرها که تراشیده میشود»]، منظور از جمله «یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ...»، این است که آثار خوف، و آتش عشق به خدا، چنان در چهره آنان نمایان است که فکر هر بیننده را به وحشت کشیده و گمان میبرد که اینان رنجور و بیمارند. پریدگی رنگ و رخسار زرد و قیافه درهم ریخته و اندام لاغر و پژمردگی، بر بیماری آنها گواه است؛ از اینرو هر بیننده آنها را بیمار میپندارد، اما علت این عوارض در آنها، بیماری نیست، بلکه علت چیز دیگری است. شب زندهداری مداوم و روزهداری طولانی، تفکر و اندیشه در سرنوشت خویش، آنها را بیمار مینمایاند و بیننده آنها را بیمار میپندارد. این رنجها، زحمتها، مواظبت، مراقبت نفس، سکوت عمیق آمیخته با تفکر، چنان از ابعاد جسم آدمی، میکاهد که گویا همیشه، در بستر بیماری بوده است.
نظر بیننده ظاهربین نسبت به پرواپیشهگان، این است که چون میبیند، رفتار پرواپیشگان برخلاف رفتار عموم مردم در مقطع حساسی قرار گرفته و گاهی چنان با ملأ اعلا، ارتباط یافته که گویا در این دنیا نیستند، نه سخن آنها سخن مردم و نه رفتار آنها رفتار مردم است؛ از اینرو میگویند آنان دیوانهاند، اما آنها دیوانه نیستند و چنان تیزبین و متفکرند که هر موجودی را، اثر صُنع خداوند و شأنی از شئون خالق میدانند. از همه دل بریده و به حق دل بستهاند. زبانشان ترجمان دل آنها است: «رب هب لنا کمال الانقطاع الیک: پروردگارا! کمال انقطاع به خود را به ما ببخش».
حال باید پرسید پس چرا مردم، پرواپیشهگان را دیوانه پنداشته و علت این داوری چیست؟
در پاسخ باید گفت؛ علت داوری ناآگاهانه و ناعادلانه مردم، این است که فکر هر فرد، در محدوده جامعه و حرکت اجتماع موجود خواهد بود، مثلاً مردمی که روزانه با برد و باخت، در بازار آشفته دنیا داد و ستد میکنند و کالای خود را به مزایده و یا مناقصه میگذارند و هر یک مقصدی را در پیش گرفته و در آن جهت تلاش میکند و اگر فرضاً با مانع شرعی، یا عقلی روبرو شود، نادیده گرفته و همچنان هدف را تعقیب مینماید، اگر هدف جمعآوری مال باشد، حلال و حرام مطرح نبوده و خوشبختی را در جمع مال میداند و اگر هدف قدرت و ریاست باشد، در همین راه قدم میگذارد، گرچه در این بین، حق مظلومی پایمال شود. اگر ببیند کسی، در این خط نیست، ایدهاش چیز دیگر و هدفش را در جای دیگر میجوید، اینها به راهی و او راه خود را پیش گرفته است. بیتأمل، به جنون وی حکم میکند و از این بالاتر او را استهزا و مسخره میکند، چرا که خود را عاقل و او را دیوانه میپندارد.[3]
نتیجه آنکه:
همواره عالمان بردبار و پرهیزکاران نیکوکار؛ در چشم افراد عادی، ساده لوح و غیر قاطع، و با مدیریت ضعیف محسوب میشوند. به همین دلیل میبینیم غالب پیامبران از سوی امتهای نادان به جهل و جنون متهم شدند به خصوص این که آنها همرنگ جماعت نیستند و آنکس که همرنگ جماعت نباشد، از نظر جاهلان سند رسوایی خویش را امضاء کرده است و چنین کسی که نان به نرخ روز نمیخورد، عاقل نیست.[4]