کد سایت
fa78006
کد بایگانی
94999
نمایه
مسافر بودن انسان در دنیا
طبقه بندی موضوعی
حدیث,انسان شناسی,انسان شناسی
خلاصه پرسش
اینکه در برخی از روایات آمده است که «انسان در دنیا مسافر است»، ناظر به چه واقعیتی است؟
پرسش
تفسیر حدیث «انسان در دنیا مسافر است» چیست؟
پاسخ اجمالی
بر اساس آموزههای اسلامی؛ انسان، باید دنیا را یک «سفر» و خود را «مسافر» آن بداند که مقصدش آخرت است، پس باید از فرصتها استفاده کرده و از تباه شدن عمر و استعداد جلوگیرى نماید؛ برای نمونه؛ امام على(ع) در سخنانی میفرماید:
«بندگان خدا! شما را به دل کندن از این دنیا سفارش میکنم، که شما را رها خواهد کرد، هر چند شما مایل به ترک آن نباشید ... همانا مَثَل شما و مَثَل دنیا همانند مسافرانى است که تا وارد مسیر حرکت شدهاند، گویا تمام آنرا پیمودهاند».[1]
«همانا حکایت آن کسی که حقیقت دنیا را شناخت، [مردم دنیا در نظرش] مانند مسافرانىاند که فرود آمدن در منزلگاهى خشک و بیآب و علف را خوش ندارند و آهنگ منزلگاهى سرسبز و ناحیهاى خرّم کنند. پس دشوارى راه و فراق یار و سختى سفر و ناگوارى خوراک را تحمّل کنند تا به سراى دلباز و منزلگاه آسوده خود در آیند. چنین مسافرانى از هیچیک از این سختیها درد و رنجى احساس نمیکنند و از خرج کردن در اینباره، زیان نمیبینند و هیچ چیز برایشان دوست داشتنیتر از آن چیزى نیست که آنان را به سرمنزل مقصود و بارافکنشان نزدیک میگردانَد».[2]
«اهل دنیا مانند کاروانى هستند که آنان را میبرند در حالیکه در خواباند».[3]
«دنیا میفریبد و زیان میزند و میگذرد. خداوند دنیا را به عنوان پاداش براى اولیایش، و کیفر براى دشمنانش نپسندید. اهل دنیا مانند کارواناند که در اثناى فرود آمدن، کاروان سالارشان فریاد بر میدارد که کوچ کنند».[4]
چنین تصویری که در احادیث آمده است، در فلسفه اسلامی اینگونه بیان شده است که؛ انسان مسافری است که زمانی کوتاه برای توشه برداری، ساکن این عالم گشته است. انسان مسافر نیاز به مقصد دارد و مقصد داشتن، مستلزم مبدأ داشتن است. مقصد و مبدأ داشتن، مستلزم داشتن راه و مسلک است و هر راه و مسلکی نیازمند راهنما و راهبر است. به علاوه؛ هر سفری نیاز به توشه دارد. از مقصد داشتن انسان مسافر، معاد او و از مبدأ داشتنش توحید و خداپرستی، و از نیازش به راه، دین و از نیازش به راهنما، نبوّت و امامت استخراج میشود. از نیازمندیش به توشه نیز احکام و اخلاق نشأت میگیرد. بدین ترتیب، همه ارکان الهیات اسلامی از دل گزاره «انسان مسافر است» فهمیده میشود و نقش بنیادین این گزاره در الهیات و حکمت اسلامی روشن میگردد.[5]
«بندگان خدا! شما را به دل کندن از این دنیا سفارش میکنم، که شما را رها خواهد کرد، هر چند شما مایل به ترک آن نباشید ... همانا مَثَل شما و مَثَل دنیا همانند مسافرانى است که تا وارد مسیر حرکت شدهاند، گویا تمام آنرا پیمودهاند».[1]
«همانا حکایت آن کسی که حقیقت دنیا را شناخت، [مردم دنیا در نظرش] مانند مسافرانىاند که فرود آمدن در منزلگاهى خشک و بیآب و علف را خوش ندارند و آهنگ منزلگاهى سرسبز و ناحیهاى خرّم کنند. پس دشوارى راه و فراق یار و سختى سفر و ناگوارى خوراک را تحمّل کنند تا به سراى دلباز و منزلگاه آسوده خود در آیند. چنین مسافرانى از هیچیک از این سختیها درد و رنجى احساس نمیکنند و از خرج کردن در اینباره، زیان نمیبینند و هیچ چیز برایشان دوست داشتنیتر از آن چیزى نیست که آنان را به سرمنزل مقصود و بارافکنشان نزدیک میگردانَد».[2]
«اهل دنیا مانند کاروانى هستند که آنان را میبرند در حالیکه در خواباند».[3]
«دنیا میفریبد و زیان میزند و میگذرد. خداوند دنیا را به عنوان پاداش براى اولیایش، و کیفر براى دشمنانش نپسندید. اهل دنیا مانند کارواناند که در اثناى فرود آمدن، کاروان سالارشان فریاد بر میدارد که کوچ کنند».[4]
چنین تصویری که در احادیث آمده است، در فلسفه اسلامی اینگونه بیان شده است که؛ انسان مسافری است که زمانی کوتاه برای توشه برداری، ساکن این عالم گشته است. انسان مسافر نیاز به مقصد دارد و مقصد داشتن، مستلزم مبدأ داشتن است. مقصد و مبدأ داشتن، مستلزم داشتن راه و مسلک است و هر راه و مسلکی نیازمند راهنما و راهبر است. به علاوه؛ هر سفری نیاز به توشه دارد. از مقصد داشتن انسان مسافر، معاد او و از مبدأ داشتنش توحید و خداپرستی، و از نیازش به راه، دین و از نیازش به راهنما، نبوّت و امامت استخراج میشود. از نیازمندیش به توشه نیز احکام و اخلاق نشأت میگیرد. بدین ترتیب، همه ارکان الهیات اسلامی از دل گزاره «انسان مسافر است» فهمیده میشود و نقش بنیادین این گزاره در الهیات و حکمت اسلامی روشن میگردد.[5]
[1]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، ص 144، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[2]. ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، محقق، ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج 9، ص 209 – 210، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1404ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 74، ص 431، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[3]. نهج البلاغه، ص 479.
[4]. همان، ص 548 – 549.
[5]. ر. ک: بیابانکی، سید مهدی، جایگاه وجودی انسان در فلسفه صدرایی و سنت فلسفی- جامعه شناسی پست مدرن، پژوهشهای فلسفی، بهار 1388، ص 57 – 78.