اسلام دین معرفت و شناخت حقایق است و نمی تواند نسبت به عقل گرایی و تجربه گرایی و هر روش علمی معمول دیگری برخوردی منفعل و متحجر داشته باشد. با این حال نشناختن جایگاه هر یک از این روش های فکری و علمی و سعی در بررسی اسلام از دیدگاههای متاثر از تمدن غربی و از دست دادن تمامی هویت توحیدی و دینی خود و تلاش برای غربی کردن حقایق ذاتی اسلام باعث خروج از جاده معرفت و حقیقت خواهد بود و خود همین امر یکی از عوامل نشناختن حقایق اسلام و دریافت پیام آن بوده است.
روش شناسی غربی مشخصه های خاص به خود را دارد که متاثر از دیدگاه های غربی در مورد انسان و جهان و غایت مطلوب آن بوده ولی کمکی به شناخت ماهیت حقیقی اسلام ننموده است.
چرا که هر حقیقتی در عالم روش بررسی خاص به خود را دارد و در غیر این صورت نتایجی حاصل می شود که متاثر از دیدگاههای خاص خود ناظر و محقق خواهد بود.
مثلا برای شناخت اعضای بدن انسان نمی توان با روش فلسفی به نتیجه مطلوبی رسید بلکه بدیهی است که بهترین روش همان روش مشاهده مستقیم و روش تجربی است. همچنانکه برای فهم حقایق درونی انسان مثل عشق و حس معنوی و ... استفاده از روش تجربی تحکم و استبداد رای در ماده گرایی خواهد بود. مقوله شناخت اسلام و دین و حقیقت راستین آن هم از این قاعده تبعیت می کند.
هرچند با هر روشی می توان نسبت به شناخت دین و خدا و قرآن و نبوت و معاد و عبادت و همه مقولات دینی تحقیق نمود و حتی می توان همه این امور را به آزمایشگاه تجربی برد ولی مهم این است که با این روش تا چه حدی می توان به پیام دین و اسلام و به حقایق آن نزدیک شد. به عنوان نمونه برای حصول درکی یقینی از تأثیری که ایمان به خدا در زندگیِ فرد مؤمن و متقی دارد، تنها روشی که می تواند بطور مستقیم راهگشا باشد همان تجربه عملی ایمان و تقوی خواهد بود و بدون آن از چنین حقیقتی نمی توان اطلاع یافت. همین نمونه ساده براین حقیقت کلی اشاره دارد که برای شناخت هر پدیده ای ناگزیر باید ذهن خود را خالی از پیش داوری و وابستگی به افکار یا روشهایی خاص نمود و باید بطور مستقیم با حقیقت خود آن امر مواجه شد و روش مناسب برای تحقیق در مورد آن را از محتوای خود این حقیقت استخراج نمود.
بنابراین برای شناخت اسلام هم باید با دیدگاهی خالی از انفعال و انواع غربزدگی و شرق زدگی و نگاه ابزاری و ... مواجه شد چرا که روش شناسی غربی در برخی جاها ممکن است از فهم اسلام و دین به نتیجه مطلوبی نرسیده و از شناخت و تبیین آن عاجز باشد.
منظور ما این نیست که در تمامی حوزه ها باید نسبت به روشهای به اصطلاح غربی با دیدگاهی انکاری برخورد نمود بلکه منظور این است که باید اسلام را با دیگاهی خالی از وابستگی به یک تمدن خاص بررسی کرد.
ما در این مقال در صدد نقد تمدن غربی و بررسی دیدگاه غربی نسبت به انسان و جهان و خدا نیستیم ولی آنچه مسلم است روش شناسی های غربی به شدت متأثر از دیدگاه غربی نسبت به حقایق عالم بوده و نمی توان نسبت به تمامی آن تعبد و وابستگی داشت و الا در شناخت دین و اسلام و معنویت، آزادی فکری لازم را نخواهیم داشت.
اصولا وابستگی چشم و گوش بسته نسبت به علوم غربی یکی از عوامل غربزدگی در کشور های اسلامی بوده است هرچند که عقب ماندگی خود مسلمین در معرفت حقایق اصیل دینی و اسلامی زمینه این انفعال را پیشاپیش فراهم می کند.
اسلام دین معرفت و شناخت حقایق است و خود مهد اندیشه و علم و دین و عرفان در جهان بوده است و نمی تواند نسبت به عقل گرایی و تجربه گرایی و هر روش علمی معمول دیگری برخوردی منفعل و متحجر داشته باشد. ولی نشناختن جایگاه هر یک از این روش های فکری و علمی و از دست دادن تمامی هویت توحیدی و دینی خود و تلاش برای غربی کردن حقایق ذاتی اسلام باعث خروج از جاده معرفت و حقیقت خواهد بود و خود همین امر یکی از عوامل نشناختن حقایق دینی و دریافت پیام بنیادی و اصیل آن بوده است.
و الا استفاده از روش های معمول غربی در امور عامه بشری ارتباطی به این بحث نداشته و اساساً این مسائل امور مستقل فکری هستند که ربطی به گرایش غربی یا شرقی و... ندارند بلکه منظور از غرب در دیدگاه منتقدانه جهت گیری خاصی است که به این مسائلِ علمی، روح واحدی داده و بر جهان فعلی سلطه دارد که یقیناً روحی توحیدی و الهی نبوده است.
بنابراین به سادگی می توان درک نمود که در مطالعه هر پدیده و نظریه و حقیقتی از جمله اسلام باید به منابع اصیل پیدایش آن مراجعه نمود و نسبت به دریافت معارف آن ملتزم بود و وابستگی مطلق و مقلدانه و بدون تأمل به روشهای غربی که اکثراً متأثر از جهان بینی مادی است همان پدیده بی هویتی دینی و غربزدگی را در پی خواهد داشت.