در ابتدا نگاهی به کتب لغت برای فهم معنای این واژه می اندازیم:
فئودال: کسی که دارای ملک ها و رعایای بسیار باشد و بر آنان تسلط کامل داشته باشد؛ ملاک بزرگ؛ عمده مالک.[1]
فئودالیسم: حکومت ملوک الطوایفی؛ حکومت مالکان عمده و اشراف.[2]
فئودالیته: حکومت ملوک الطوایفی که در قرون وسطا در اروپا معمول بود. در این نوع حکومت مالکان عمده بر رعایا تسلط و حکومت تام دارند.[3] پس فئودالیسم به نظام اجتماعی اقتصادی اطلاق می شود که قدرت سیاسی میان زمین داران بزرگ تقسیم می شود و هر ارباب یا زمین دار، دارای عده ای رعیت است که در برابر خدمت کردن در سپاه یا سایر خدمات، حق تملک یا استفاده از قطعه ای از زمین را از ارباب به دست می آورند. به این زمین تیول یا اقطاع گفته می شود.
قانون اساسی اقتصاد فئودالی عبارت است از: تولید محصول اضافی برای تأمین نیازهای ارباب فئودالی بهره کشی رعیت های وابسته بر اساس مالکیت ارباب بر زمین، مالکیت ارباب به رعیت ها با بیگاری بهره کشی جنسی و نقدی، گونه های دیگر عوارض و مالیت ها.
فئودالیسم
فئودالیسم فرماسیونی اجتماعی- اقتصادی است که در نتیجه فروپاشی جامعه برده داری یا در نتیجه فروپاشی کمون اولیه به وجود آمده و علی رغم تنوع راههای رسیدن بدان، تقریباً در کلیه سرزمینهای جهان، البته در هر جا با ویژگیهای مشخص خود وجود داشته است.
در اروپای غربی این نظام از قرن ۵ تا قرون ۱۷ و ۱۸ و در روسیه و شرق اروپا از قرن ۹ میلادی تا نیمه دوم قرن ۱۹ را در بر میگیرد. در نتیجه تلاشی جامعه فئودالی جامعه سرمایه داری به وجود میآید.
یکی از مهم ترین ویژگی های تمدّن قرون وسطا، فئودالیسم بود. فئودالیسم، یا در نظام فئودالی، ساختار اقتصادی و سیاسی این دوره بود.
نظام فئودالی طرح ریزی نشده بود، بلکه در واکنش به آشفتگی اجتماعی پیامد سقوط امپراتوری روم نشو و نما و گسترش یافت. این نظام نظم تازهای برقرار کرد و زنجیرهی فرمان روایی تازهای را به وجود آورد که جای گزین زنجیرهای شد که از امپراتور و سنا تا ایالت، شهر و شهرک تداوم داشت.
در نظام فئودالی، دو نجیب زاده با هم قول و قراری می گذاشتند. یکی، خادم که به انجام پارهای وظایف متعهد میشد که مهم ترین آنها خدمت نظامی بود. نجیب زادهی دیگر که ارباب یا سالار(لرد) نامیده میشد، در عوض این خدمات از خادم (واسال) حمایت میکرد و نیازهای اساسی او نظیر خوراک و پوشاک را تأمین می نمود. تعهدی که خادم میداد به صورت سوگند وفاداری بود.
وفاداری برای خادم یک تیول به همراه میآورد که اصطلاح فئودال از آن ریشه میگیرد. تیول بخششی بود که امتیازات معینی را به واسال میداد. ممکن بود حقّ استفاده از یک دارایی خاص ارباب به واسال واگذار شود که میتوانست هرچیزی از یک قلعه تا کل یک ایالت باشد.
با این حال، تیول ها لزوماٌ با ملک و دارایی ارتباطی نداشتند و تیول یک خادم ممکن بود مجوز جمع آوری مالیات ها، ضرب سکّه و یا تعیین و وصول جریمهها باشد. غالباً ارباب ها به خادم ها علاوه بر تیول، مصونیت نیز می بخشیدند که به ایشان اجازه میداد قوانین خود را وضع کنند و دادگاههای خود را به راه بیاندازند. تیول و مصونیت معمولا در ازای این داده میشد که واسال خادم تعداد معینی سرباز در اختیار سپاه اربابش قرار دهد.
در ابتدا دورهی فئودالیسم تیول ها موروثی نبودند، اما در اواخر دورهی فئودالیسم معمولا تیول به واراثت میرسید. وارث واسال می بایست شکلی از مالیات بر ارث را که عوض نامیده میشد به اربابش میپرداخت. این عوض ممکن بود به میزان درآمد یکسالهی آن تیول باشد. در مورد واسال هایی که بدون وارث از دنیا میرفتند، ارباب هرطور که شایسته میدانست در مورد تیول آنها تصمیم میگرفت.
واسال بودن افتخار بود و این مقام به آسانی به کسی داده نمیشد. در واقع، تنها اعضای طبقهی فرادست اجازه داشتند واسال شوند. از این رو، اشرافی چون دوک ها و شوالیهها اجازه داشتند سوگند وفاداری یاد کنند، اما دهقانان به این کار مجاز نبودند. مقام های عالی رتبهی کلیسای کاتولیک روم نیز میتوانستند واسال شوند که شامل سراسقف ها، اسقف ها و راهبان بلندمرتبه میشد. اینان وظایف فئودالی خدمت نظامی و مدیریت کشاورزی را نیز در بعضی موارد عهده دار میشدند.
هیچ کس دیگری از جمله کشیشان دون پایه، نمیتوانستند واسال شوند و حتی در میان طبقه فرادست همه واسال نبودند اگر چه اکثر ایشان واسال بودند.
در نظام فئودالی هم ارباب و هم واسال حقوق و وظایفی داشتند. ارباب متعهد میشد از واسال خود و تیول او محافظت کند و برای این منظور در صورت لزوم به جنگ برود. ارباب همچنین متعهد میشد که مواظب باشد در صورتی که یک واسال به شکستن سوگند خود و یا هر جرم دیگری متهم شد، این فرصت را داشته باشد که در برابر همتایان خویش از خود دفاع کند. در عوض واسال نیز متعهد میشد که در خصوص مسائل نظامی و سیاسی هم به ارباب و هم دیگر واسال های ارباب مشاوره بدهد. واسال همچنین قول میداد که به اربابش، به ویژه در امور نظامی، یاری رساند.
بنابراین، اگر اربابش فرمان میداد، وسال می بایست، مجهز به ساز و برگ و زره کامل، به جنگ برود. با این حال، برای این که جنگ برای واسال بیش از حد وقت گیر و پرهزینه نشود ، این خدمت نظامی به چهل روز در سال محدود میشد.
ارباب میتوانست از واسال خود تقاضای پول هم بکند. مواقع اضطراری، جنگ های طولانی، یا رخدادهای مهم ، نظیر ازدواج بزرگ ترین دختر ارباب یا شوالیه شدن بزرگ ترین پسر او، مستلزم چنین کمک های مالی بود.
پیمان فئودالی معمولا برای تمام عمر بود اگر چه در صورتی که واسال به وظایفش عمل نمیکرد، پیمان بین او و اربابش می گسست. در آن صورت ارباب وسال را از تیولش خلع ید میکرد واعلام میداشت که واسال باید همهی آن زمینی را که از او به تیول گرفته بازگرداند.
واسالی که پیمان فئودالی او گسسته میشد، روزگار سختی پیدا میکرد. برای واسال ها غیرقانونی بود که اربابشان را ترک گویند مگر در موارد نقض شدید پیمان وفاداری مانند تلاش ارباب برای کشتن واسال.
اکثر نجبا هم ارباب بودند و هم واسال. واسال ها غالبا دارای املاک تا اندازهای بزرگ معمولا واسال های دیگری را به خدمت میگرفتند. این کار غالبا با علاقه و تمایل ارباب خود آن ها انجام میشد، چون بدین ترتیب آن ها میتوانستند تعداد بیشتری جنگ جو در خدمت خود بگیرند.
به لحاظ نظری، سلسله مراتب فئودالی، یعنی رده بندی اربابان و واسال ها، به شکل یک هرم در میآمد که پادشاه در راس آن بود. در ردهی بعد از پادشاه واسال های شخصی او بودند، که خودشان اربابان واسال های زیردستشان بودند. این هرم به پایین ادامه مییافت تا واسال های بدون واسال میرسید.
اما در عمل، نظام فئودالی هیچ گاه چنین منظم نبود. اولا نظم و ترتیب هرمی ایجاب میکند که هر چه نجیب زادهای در سلسه مراتب فئودالی جایگاه بالاتری داشته باشد، از قدرت بیشتری نیز برخوردار باشد. اما واقعیت این بود که واسال ها غالبا قدرتمندتر از اربابانشان بودند. در واقع، اصلا نامعمول نبود که واسال یک پادشاه بیشتر از خود او قدرت داشته باشد.
با رشد فئودالیسم، برخی واسال ها به بیش از یک ارباب سوگند وفاداری یاد میکردند، چون می خواستند از بیش تر از یک تیول در آمد داشته باشند. نتیجه این بود که این نجبا در سلسله مراتب فئودالی در یک زمان سطوح مختلفی را اشغال میکردند.
این سوگندهای چندجانبه به سردرگمی زیادی منجز میشد، به ویژه هنگامی که چندین ارباب به کمک یک واسال نیاز پیدا میکردند. برای روشن شدن این که کدام سوگند وفاداری مقدم است ارباب، لیج یا ارباب اصلی واسال میشد که او را فرمانروا میگفتند. فرمانروا شخصی بود که واسال نخست به او سوگند وفاداری یاد کرده بود و بنابراین مقدم بر ارباب بود.
اصلاحات فئودالی همه برای سامان بخشیدن به وفاداری ها شکل گرفت اما هیچ یک کارایی و موفقیت نداشت. سرانجام بسیاری از نجبا دریافتند که اگر سرباز کافی در اختیار داشته باشند لازم نیست نگران سوگند های وفاداری باشند.
در عوض میتوانستند به جنگ دیگر اشراف یا نجبا بروند و املاکی را که می خواهند متصرف شوند . هیچ سنت و قانون و دادگاهی توانایی پایان بخشیدن به این جنگ های خصوصی را نداشت . این جنگ ها باعث زیاده روی در نیرو، زمان و منابع زیاد مادی در قرون وسطا شد.
منابع:
1. آشوری، داریوش. دانشنامه سیاسی (فرهنگ واصطلاحات و مکتبهای سیاسی)، انتشارات مروارید، تهران.
2. دانشنامه اقتصاد فارسی http://www.daneshnamah.com/index.php?option=com