کد سایت
fa83161
کد بایگانی
101045
نمایه
زندگینامه قعقاع بن عمرو تمیمی
طبقه بندی موضوعی
تاریخ
خلاصه پرسش
قعقاع بن عمرو کیست؟ آیا او از طرف حضرت علی(ع) به بصره رفت تا صلح برقرار کند؟
پرسش
قعقاع بن عمرو کیست؟ آیا درست است که در زمان ابوبکر قعقاع پس از مرگ پیامبر(ص)، مدتی از پیروان زنی به نام سجاح(یکی از افرادی که پس از پیامبر ادعای نبوت کرده بودند) شد؟ آیا قبل از جنگ جمل، قعقاع از طرف علی(ع) به بصره رفت تا با طلحه و زبیر مذاکره نماید و پس از جنگ جمل، قعقاع مقیم کوفه گردید؟
پاسخ اجمالی
قعقاع بن عمرو تمیمى از سرداران شجاع عرب بود، به گونهای که برای مبالغه گفته میشد، اگر تنها صدای او در یک لشگر شنیده میشد، با حضور هزار نفر در آن لشگر برابری میکرد.[1] قعقاع در نبردهاى اعراب علیه ایرانیان – به ویژه جنگ قادسیه – نقش مهمی داشت.[2]
از نگاه برخی از مورّخان اهلسنت، وی از صحابه پیامبر خدا(ص) بود و در هنگام وفات حضرت حضور داشت.[3]
سیف بن عمرو نیز میگوید: «پیامبر(ص) از قعقاع پرسید: چه چیز تو را به جهاد وا میدارد؟ گفت: اطاعت خدا و پیامبرش. پیامبر(ص) فرمود: هدف نیز همین است».[4]
سیف درباره قعقاع چنین سروده است:
و لقد شهدت البرق برق تهامة *** یهدی المناقب راکبا لغبار
فی جند سیف الله سیف محمّد *** و السّابقین لسنّة الأحرار[5]
یعنی: برق آسمانى برقى را از تهامه مشاهده کرد که بزرگواریها را سواره رهبرى میکرد. در سپاه سیف الله، شمشیر محمد وجود دارد به همراهى پیشتازان سنت آزادگان.
عمر به سعد وقاص نوشت: کدام سوارکارى در قادسیه از دیگران دلیرتر بود؟ سعد پاسخ داد: قعقاع؛ که هرگز مانند او را ندیدهام، او در یک روز سى بار حمله کرد و هر بار گروهى از شجاعان را به خاک انداخت. وقتى که خالد به حیره رسید، از ابوبکر کمک خواست و او قعقاع را فرستاد و گفت: سپاهى که او در میانش باشد شکست نمیخورد.[6]
فرمان امام علی(ع) به قعقاع برای صلح [7]
بر اساس برخی گزارشها، امام علی(ع) پیش از آنکه به بصره برسد «قعقاع بن عمرو»، را به سوی شورشیان فرستاد تا شاید بتواند صلح را برقرار سازد و میان مسلمانان اتحاد ایجا کند. قعقاع نزد عائشه رفت و از او خواست تا «طلحه» و «زبیر» را هم دعوت کند که در این مذاکره شرکت نمایند؛ آنها حاضر شدند، و به قعقاع گفتند اگر قاتلان «عثمان» قصاص نشوند، حکم قرآن ترک شده، و اگر این حکم اجرا شود قرآن احیاء شده است. این سخن نمودارى از عصیان و تمردى سخت بود؛ زیرا آنها اولیاء خون «عثمان» نبودند، بلکه نخستین کسانى بودند که آتش شورش را بر ضد «عثمان» برافروختند، در این موقع «قعقاع» براى ردّ سخنانشان گفت: «عثمان» را اهالى بصره کشتند و شما قبل از کشتن آنها بیشتر از امروز پایدار بودید.
شما حدود ششصد نفر از مردم بیگناه را کشتید و خشم ششهزار نفر را برانگیختید، آنها از شما کنارهگیرى کردند و از سپاه شما بیرون رفتند، کسى را که از دست رفت خواستید، ولى ششهزار نفر مانع شما شدند.
اکنون اگر دست از او بردارید حرف خود را پس گرفتهاید، و اگر با آنها که از شما کناره گرفتهاند جنگ کنید شکست میخورید.
«عائشه» وقتی که دید خیر و صلاح در گفتار «قعقاع» است، براى اینکه رأیش را بداند گفت: در اینباره چه عقیده دارى؟
قعقاع گفت: میگویم علاج این کار، تسکین و آرامش است. اگر شما با ما بیعت کنید نشان خیر است و بشارت رحمت و خونخواهى آن مرد، و سلامت و امنیت مردم، و اگر تکبر ورزید و از قبول بیعت خوددارى کنید، نشان شر است و از دست رفتن خون. پس صلح را انتخاب کنید و از آن بهرهمند شوید و ما و خودتان را گرفتار نکنید و باعث درگیری نشوید.
آنها سخنان «قعقاع» را تحسین کردند و اندیشهاش را درست شمردند و گفتند: سخن خوبى است، و درست و بجا گفتى، به جانب على(ع) بازگرد، اگر رأى او هم این باشد کار اصلاح میشود.
«قعقاع» خشنود بازگشت و على(ع) را از گفتوگوى خود خبر داد، امام به شدت خوشحال شد و او را تحسین کرد، و نشانههاى صلح نمایان شده بود و نزدیک بود که امت اسلام به وحدت و صلح و آرامش دست یابند، که گروهى که همچنان به دنبال فتنه و ایجاد تفرقه بودند، تمام توان خود را در جنگافروزى بهکار میبردند، تا اینکه همه اقدامات صلحآمیز امام بر باد رفت.
همچنین نقل شده است که بعد از شکست اصحاب جمل قعقاع به همراه جمعی دیگر، ملاقاتی با عائشه داشته و گفتوگوهایی میان آنها رد و بدل شد.[8]
توصیف قعقاع بن عمرو از جنگ جمل و صفین
قعقاع در جنگ جمل و صفین در سپاه امام علی(ع) بود. او در توصیف این دو نبرد میگوید: «من در دنیا هیچ چیز شبیه چیز دیگرى ندیدم؛ مانند شباهت دو جنگ جمل و صفین که در اوج نبرد ما انتهای نیزه را در زمین فرو برده و به آن تکیه میدادیم و تنها با نوک نیزه، دشمن را از خود میراندیم و وضعیت دشمن نیز همین گونه بود».[9]
وفات قعقاع
گزارش شده است که قعقاع بن عمرو سرانجام در سال 40 هجری قمری(سالی که امام علی ع نیز در آن به شهادت رسید) درگذشت.[10]
البته گفتنی است؛ برخی از مؤلفان معاصر، قعقاع بن عمرو را از صحابیان ساختگی دانسته و میگویند: «صحابیانى را سیف از قبیله خود(قبیله تمیم) ساخته است، که یکی از آنها قعقاع بن عمرو تمیمى میباشد. ».[11]
با توجه به گزارشهای مختلفی که از حضور چنین شخصی وجود دارد، حتی اگر صحابیبودن او مورد تردید باشد، اصل انکار او نیاز به بررسیهای بیشتری داشته و به سادگی قابل پذیرش نیست.
از نگاه برخی از مورّخان اهلسنت، وی از صحابه پیامبر خدا(ص) بود و در هنگام وفات حضرت حضور داشت.[3]
سیف بن عمرو نیز میگوید: «پیامبر(ص) از قعقاع پرسید: چه چیز تو را به جهاد وا میدارد؟ گفت: اطاعت خدا و پیامبرش. پیامبر(ص) فرمود: هدف نیز همین است».[4]
سیف درباره قعقاع چنین سروده است:
و لقد شهدت البرق برق تهامة *** یهدی المناقب راکبا لغبار
فی جند سیف الله سیف محمّد *** و السّابقین لسنّة الأحرار[5]
یعنی: برق آسمانى برقى را از تهامه مشاهده کرد که بزرگواریها را سواره رهبرى میکرد. در سپاه سیف الله، شمشیر محمد وجود دارد به همراهى پیشتازان سنت آزادگان.
عمر به سعد وقاص نوشت: کدام سوارکارى در قادسیه از دیگران دلیرتر بود؟ سعد پاسخ داد: قعقاع؛ که هرگز مانند او را ندیدهام، او در یک روز سى بار حمله کرد و هر بار گروهى از شجاعان را به خاک انداخت. وقتى که خالد به حیره رسید، از ابوبکر کمک خواست و او قعقاع را فرستاد و گفت: سپاهى که او در میانش باشد شکست نمیخورد.[6]
فرمان امام علی(ع) به قعقاع برای صلح [7]
بر اساس برخی گزارشها، امام علی(ع) پیش از آنکه به بصره برسد «قعقاع بن عمرو»، را به سوی شورشیان فرستاد تا شاید بتواند صلح را برقرار سازد و میان مسلمانان اتحاد ایجا کند. قعقاع نزد عائشه رفت و از او خواست تا «طلحه» و «زبیر» را هم دعوت کند که در این مذاکره شرکت نمایند؛ آنها حاضر شدند، و به قعقاع گفتند اگر قاتلان «عثمان» قصاص نشوند، حکم قرآن ترک شده، و اگر این حکم اجرا شود قرآن احیاء شده است. این سخن نمودارى از عصیان و تمردى سخت بود؛ زیرا آنها اولیاء خون «عثمان» نبودند، بلکه نخستین کسانى بودند که آتش شورش را بر ضد «عثمان» برافروختند، در این موقع «قعقاع» براى ردّ سخنانشان گفت: «عثمان» را اهالى بصره کشتند و شما قبل از کشتن آنها بیشتر از امروز پایدار بودید.
شما حدود ششصد نفر از مردم بیگناه را کشتید و خشم ششهزار نفر را برانگیختید، آنها از شما کنارهگیرى کردند و از سپاه شما بیرون رفتند، کسى را که از دست رفت خواستید، ولى ششهزار نفر مانع شما شدند.
اکنون اگر دست از او بردارید حرف خود را پس گرفتهاید، و اگر با آنها که از شما کناره گرفتهاند جنگ کنید شکست میخورید.
«عائشه» وقتی که دید خیر و صلاح در گفتار «قعقاع» است، براى اینکه رأیش را بداند گفت: در اینباره چه عقیده دارى؟
قعقاع گفت: میگویم علاج این کار، تسکین و آرامش است. اگر شما با ما بیعت کنید نشان خیر است و بشارت رحمت و خونخواهى آن مرد، و سلامت و امنیت مردم، و اگر تکبر ورزید و از قبول بیعت خوددارى کنید، نشان شر است و از دست رفتن خون. پس صلح را انتخاب کنید و از آن بهرهمند شوید و ما و خودتان را گرفتار نکنید و باعث درگیری نشوید.
آنها سخنان «قعقاع» را تحسین کردند و اندیشهاش را درست شمردند و گفتند: سخن خوبى است، و درست و بجا گفتى، به جانب على(ع) بازگرد، اگر رأى او هم این باشد کار اصلاح میشود.
«قعقاع» خشنود بازگشت و على(ع) را از گفتوگوى خود خبر داد، امام به شدت خوشحال شد و او را تحسین کرد، و نشانههاى صلح نمایان شده بود و نزدیک بود که امت اسلام به وحدت و صلح و آرامش دست یابند، که گروهى که همچنان به دنبال فتنه و ایجاد تفرقه بودند، تمام توان خود را در جنگافروزى بهکار میبردند، تا اینکه همه اقدامات صلحآمیز امام بر باد رفت.
همچنین نقل شده است که بعد از شکست اصحاب جمل قعقاع به همراه جمعی دیگر، ملاقاتی با عائشه داشته و گفتوگوهایی میان آنها رد و بدل شد.[8]
توصیف قعقاع بن عمرو از جنگ جمل و صفین
قعقاع در جنگ جمل و صفین در سپاه امام علی(ع) بود. او در توصیف این دو نبرد میگوید: «من در دنیا هیچ چیز شبیه چیز دیگرى ندیدم؛ مانند شباهت دو جنگ جمل و صفین که در اوج نبرد ما انتهای نیزه را در زمین فرو برده و به آن تکیه میدادیم و تنها با نوک نیزه، دشمن را از خود میراندیم و وضعیت دشمن نیز همین گونه بود».[9]
وفات قعقاع
گزارش شده است که قعقاع بن عمرو سرانجام در سال 40 هجری قمری(سالی که امام علی ع نیز در آن به شهادت رسید) درگذشت.[10]
البته گفتنی است؛ برخی از مؤلفان معاصر، قعقاع بن عمرو را از صحابیان ساختگی دانسته و میگویند: «صحابیانى را سیف از قبیله خود(قبیله تمیم) ساخته است، که یکی از آنها قعقاع بن عمرو تمیمى میباشد. ».[11]
با توجه به گزارشهای مختلفی که از حضور چنین شخصی وجود دارد، حتی اگر صحابیبودن او مورد تردید باشد، اصل انکار او نیاز به بررسیهای بیشتری داشته و به سادگی قابل پذیرش نیست.
[1]. ابن حجر عسقلانی، احمد بن على، الإصابة فى تمییز الصحابة، ج 5، ص 342-343، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[2]. ابن اثیر جزری، أبو الحسن على بن محمد، أسدالغابة فى معرفة الصحابة، ج 4، ص 109، بیروت، دار الفکر، 1409ق.
[3]. همان، ج 5، ص 343.
[4]. الإصابة فى تمییز الصحابة، ج 5، ص 342 – 343.
[5]. همان، ص 343.
[6]. همان.
[7]. ر. ک: شوشتری، قاضى نور الله، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 32، ص 475 – 479، قم، مکتبة آیة الله المرعشى النجفى، چاپ اوّل، 1409ق؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج 4، ص 488 – 494، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق
[8]. تاریخ الأمم و الملوک، ج 4، ص 537؛ نویری، احمد بن عبد الوهاب، نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج 20، ص 79، قاهره، دار الکتب و الوثائق القومیة، چاپ اوّل، 1423ق.
[9]. تاریخ الأمم و الملوک، ج 4، ص 532؛ ابن اثیر، على بن ابى الکرم، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 259، بیروت، دار صادر، 1385ق.
[10]. زرکلى، خیر الدین بن محمود، الأعلام، ج 5، ص 201، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م.
[11]. عسکری، سید مرتضى، نقش ائمه در احیاى دین، ج 1، ص 503، تهران، مرکز فرهنگى انتشارات منیر، چاپ اول، 1382ش.