اجمالاً میتوان گفت که هنگام سخن گفتن از امکان، گاه معنای عامی را در نظر میگیریم که شامل ضرورت هم خواهد بود. مثلاً اگر گفته شود: «ممکن است خدایی وجود داشته باشد، ممکن است فرشتهای وجود داشته باشد، ممکن است پیامبری وجود داشته باشد و ...»، مشخص است که سخن متکلم ناظر به امکان عام است، و گرنه وجود خدا که ضرورت دارد و در دایره ممکنات نمیگنجد. این نوع سخن در قالب «ممکنه عامه» قابل ارزیابی است.
اما اگر گفته شود: «ممکن است که زوایای مثلث هماندازه باشند»، در اینجا متکلم از امکان، تنها معنای خاصی را در نظر دارد که در مقابل ضرورت و وجوب قرار میگیرد. به چنین امکانی «امکان خاص» و به قضیهای که ناظر به چنین امکانی است، «ممکنه خاصه» میگویند.
به هر حال، اندیشمندان منطق، این دو اصطلاح را اینگونه توضیح دادهاند:
ممکنه عامه: قضیهای است که حکم در آن به «سلب ضرورت از جانب مخالف» باشد.
قضایایی که در آنها، «حمل محمول بر موضوع»، امری محال و ممتنع نباشد، «قضیه ممکنه عامه» مینامند؛ زیرا اعم است از اینکه حمل محمول بر موضوع به نحو ضرورت و وجوب باشد، مانند اینکه هر انسانی ناطق است؛ یا حمل محمول بر موضوع نیز مانند سلب آن ضرورت نداشته باشد، مانند «هر انسانی راهرونده است»؛ یعنى سلب راه رفتن از او ضرورى نیست.[1]
ممکنه خاصه: قضیهای است که حکم در آن به سلب ضرورت از جانب موافق و مخالف هر دو باشد، مثل «هر انسانی نویسنده است». علت ممکنه خاصه بودن این قضایا نیز این است که نسبت به قضایای ممکنه عامه، خاصتر است و دائره شمولش کمتر است؛ زیرا شامل قضایایی که حمل محمول بر موضوع به نحو وجوب و ضرورت است، نمیشود.[2]
[1]. سجادى، جعفر، فرهنگ معارف اسلامى، ج 3، ص1914، تهران، کومش، چاپ سوم، 1373ش.
[2]. همان.