کد سایت
fa86547
کد بایگانی
104050
نمایه
عذاب کودکان اقوام ثمود، عاد و ...
خلاصه پرسش
چرا خداوند هنگام عذابهای همگانی، کودکان بیگناه را نیز مشمول عذاب میکند؟
پرسش
چرا خداوند هنگام عذاب قوم ثمود، کودکان آنها را نیز عذاب نمود؟
پاسخ اجمالی
1. بر اساس مبانی عقلی و دلایل نقلی، خداوند در حق کسی کوچکترین ظلمی روا نمیدارد.[1] به همین دلیل اگر فردی در سن کودکی با هر اتفاق و حادثهای از دنیا برود، در سایه عدالت الهی قرار گرفته و حقی از او ضایع نخواهد شد.[2]
2. در باره از بین رفتن کودکان در بلاهای عمومی؛ نظیر عذاب قوم ثمود و دیگر اقوام، باید در نظر داشت که در این حوادث، کودکان هر چند با افراد مکلف از نظر نتیجه(یعنی هلاکت، نابودی و مردن) شریک هستند، اما از نظر عنوان فرق دارند. در مورد کودکان نمیتوان – جز با تسامح - عنوان عذاب را به کار برد و به عبارت دیگر، این حوادث سهمگین برای آنها نوعی مرگ طبیعی است؛ زیرا هنوز به سن تکلیف نرسیدهاند و گناهی انجام ندادهاند. بر این اساس، عذابهایی که دامنگیر کفاّر میشود، برای کودکان -هچنین افراد بزرگسال بیگناه - مانند بلایای طبیعی است که لزوماً عذاب نیست، اما کوچک و بزرگ را در بر میگیرد و این کودکان گویا در زلزلهای طبیعی جان دادهاند.[3]
3. ممکن است این پرسش مطرح شود که در هر صورت آنها نابود شده و از بین میروند؛ چرا خداوند بقا و حق حیات را از آنها میگیرد؟ آیا این با عدالت خداوند سازگار است؟!
در پاسخ میتوان گفت؛ زندگی و دوام آن هدیهای از سوی خداوند است و کسی حقی بر خداوند ندارد؛ بنابر این گرفتن حیات از یک فرد را نمیتوان ظلم در حق او به شمار آورد. علاوه بر این، گاهی گرفتن حیات و جلوگیری از بقا و استمرار آن برای عدهای چه بسا برای خود آنها و یا جامعه دارای خیر و مصلحت باشد، چنانکه در مورد قوم نوح خداوند از زبان حضرت نوح چنین نقل میکند: «اگر آنها را باقى بگذارى، بندگانت را گمراه میکنند و جز نسلى فاجر و کافر به وجود نمیآورند».[4]
مقصود آیه این است که در صورت باقی ماندن قوم، باز هم فرزندانشان ایمان نمیآوردند. بر این اساس، چه بسا این مرگ برای کودکان بیگناه یک هدیه ناخواسته باشد؛ زیرا اکنون آنان به دوزخ نمیروند، اما اگر زنده میماندند، چه بسا به سرنوشت پدرانشان دچار میشدند. به عبارت دیگر، آنان با آنکه از زندگی موقت دنیا محروم شدهاند، اما بدون آنکه تلاشی برای کسب پاداش کنند، زندگی جاویدی به آنان هدیه شد.
2. در باره از بین رفتن کودکان در بلاهای عمومی؛ نظیر عذاب قوم ثمود و دیگر اقوام، باید در نظر داشت که در این حوادث، کودکان هر چند با افراد مکلف از نظر نتیجه(یعنی هلاکت، نابودی و مردن) شریک هستند، اما از نظر عنوان فرق دارند. در مورد کودکان نمیتوان – جز با تسامح - عنوان عذاب را به کار برد و به عبارت دیگر، این حوادث سهمگین برای آنها نوعی مرگ طبیعی است؛ زیرا هنوز به سن تکلیف نرسیدهاند و گناهی انجام ندادهاند. بر این اساس، عذابهایی که دامنگیر کفاّر میشود، برای کودکان -هچنین افراد بزرگسال بیگناه - مانند بلایای طبیعی است که لزوماً عذاب نیست، اما کوچک و بزرگ را در بر میگیرد و این کودکان گویا در زلزلهای طبیعی جان دادهاند.[3]
3. ممکن است این پرسش مطرح شود که در هر صورت آنها نابود شده و از بین میروند؛ چرا خداوند بقا و حق حیات را از آنها میگیرد؟ آیا این با عدالت خداوند سازگار است؟!
در پاسخ میتوان گفت؛ زندگی و دوام آن هدیهای از سوی خداوند است و کسی حقی بر خداوند ندارد؛ بنابر این گرفتن حیات از یک فرد را نمیتوان ظلم در حق او به شمار آورد. علاوه بر این، گاهی گرفتن حیات و جلوگیری از بقا و استمرار آن برای عدهای چه بسا برای خود آنها و یا جامعه دارای خیر و مصلحت باشد، چنانکه در مورد قوم نوح خداوند از زبان حضرت نوح چنین نقل میکند: «اگر آنها را باقى بگذارى، بندگانت را گمراه میکنند و جز نسلى فاجر و کافر به وجود نمیآورند».[4]
مقصود آیه این است که در صورت باقی ماندن قوم، باز هم فرزندانشان ایمان نمیآوردند. بر این اساس، چه بسا این مرگ برای کودکان بیگناه یک هدیه ناخواسته باشد؛ زیرا اکنون آنان به دوزخ نمیروند، اما اگر زنده میماندند، چه بسا به سرنوشت پدرانشان دچار میشدند. به عبارت دیگر، آنان با آنکه از زندگی موقت دنیا محروم شدهاند، اما بدون آنکه تلاشی برای کسب پاداش کنند، زندگی جاویدی به آنان هدیه شد.