طبیعی است که هر شیعه با دیدن امامش دچار شور و شعفی وصفناپذیر خواهد شد، به ویژه امامی که قرنها انتظارش را کشیده است. با این وجود، روایتی که ناظر بر آن باشد که مردم دوران بعد از ظهور، همواره با دیدن امام مهدی (عج) اشک از دیدگانشان جاری شود، وجود ندارد. البته روایتی وجود دارد که به رخداد اشاره شده در پرسش در مورد یکی از سخنرانیهای حضرتشان در ابتدای ظهور میپردازد.
گزارش شده است، امام باقر(ع) در این زمینه بعد از آنکه نام امام مهدی(عج) را برد، فرمود: امام(عج) وارد کوفه میشود، در آنجا سه پرچم در اهتزاز است و (با آمدن آنحضرت) پرچمها از میان میرود و حضرتشان به شهر کوفه وارد میشود، از منبر بالا میرود و خطبه میخواند که مردم از شدت گریه، متوجه سخنان آنجناب نمیشوند. در دومین جمعۀ حضور حضرتشان در کوفه، مردم از ایشان درخواست میکنند تا نماز جمعه اقامه کند ...».[1]
این از خود بیخود شدن چیزی نیست قابل درک نباشد.
به عنوان نمونه، در قرآن کریم میخوانیم، زنانی که در مهمانی همسر عزیز مصر حاضر بودند، با دیدن چهره دلربای حضرت یوسف(ع) از خود بیخود شده و (به جای ترنج) دستهای خود را بریدند:
«فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکأً وَ آتَتْ کلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِکیناً وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَیهِنَّ فَلَمَّا رَأَینَهُ أَکبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَیدِیهُنَ وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاَّ مَلَک کریمٌ»؛[2] پس چون [همسر عزیز] از مکرشان آگاه شد، قاصدی نزد آنان فرستاد، و محفلی برایشان آماده ساخت، و به هر یک از آنان [میوه و] کاردی داد و [به یوسف] گفت: «بر آنان درآی.» پس چون [زنان] او را دیدند، وی را بس شگرف یافتند و [از شدت هیجان] دستهای خود را بریدند و گفتند: «منزّه است خدا، این بشر نیست، این جز فرشتهای بزرگوار نیست»!
[1]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 380، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.