«عزیر» نام فردی است که یهود او را به زبان عبرى «عزرا» میخوانند، و در نقل از زبان عبرى به عربى این تغییر به وجود آمد. «عزیر» از نسل هارون(ع) (برادر موسی(ع)) بود.[1] نام پدر عزیر بر اساس برخی منابع تاریخ سروحا،[2] سروخا،[3] (شرحیا)،[4] جروه،[5] و شرویق[6] بود.
تولد عزیر
گزارش شده است در جریان مناظرهی عالمی مسیحی با امام باقر(ع) ، فرد مسیحی پرسشی را مطرح کرد که به گمان او امام(ع) از پاسخ آن ناتوان بود. وی از امام باقر(ع) درباره دو برادر دوقلو که همزمان به دنیا آمدند و در یک زمان از دنیا رفتند، اما یکی 50 سال و دیگری 150 سال عمر کرد، سؤال کرد. امام پاسخ داد: آن دو پسر، «عزیر» و «عزیز»(عزره) بودند که در یک زمان متولّد شدند و 30 سال زندگی کردند. پس از آن، خدا «عزیر» را قبض روح کرد و صد سال در صف مردگان بود، ولی «عزیز» همچنان در دنیا زندگی میکرد. پس از صد سال خدا «عزیر» را زنده کرد، او را به دنیا برگرداند و بیست سال با برادرش «عزیز» زندگی کرد. سپس هر دو با هم در یک ساعت از دنیا رفتند. بر این اساس «عزیر» پنجاه سال عمر کرد، ولی «عزیز» 150 سال عمر نمود.[7]
عزیر در قرآن
نام عزیر نبی(ع) یکبار در قرآن کریم در آیهی 30 سوره توبه آمده است: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّه...».
آیهی دیگری نیز بنابر قول مشهور در ارتباط با این پیامبر است، آنجا که داستان فردی را مطرح میکند که از کنار ویرانههای شهری میگذشت و با خود میگفت: چگونه خداوند این استخوانهاى پوسیده را بار دیگر در قیامت زنده خواهد کرد؟[8]
عزیر در احادیث و ادعیه
نام این پیامبر الهی(ع) در برخی از دعاها در کنار نام پیامبران آمده است؛ مانند دعای ام داوود در ماه رجب: «... وَ أَرْمِیَا وَ حَیْقُوقَ وَ دَانِیَالَ وَ عُزَیْرٍ وَ عِیسَى ...».[9] و در دعای اول ماه رجب: «... شُعَیْبٍ وَ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَرْمِیا وَ عُزَیْرٍ وَ حِزْقِیلَ ...».[10]
زمان و محل زیست عزیر
در مورد زمان و مکان زندگی عزیر(ع) نظرات مختلفی بیان شده است. قول مشهور آن است که عزیر از انبیای بنیاسرائیل بود که در فاصلهی زمانی بین داوود(ع) و سلیمان(ع) و زکریا(ع) و یحیی(ع) میزیست. از وهب بن منبه نقل شده است که وی بعد از سلیمان و قبل از عیسی(ع) بود. بعضی هم گفتهاند که ایشان در زمان حضرت موسی(ع) میزیست.[11] گزارش اخیر با برخی گزارشهای دیگر ناهمخوان است، از جمله آنکه ایشان را از نسل هارون(ع) بود و نیز اینکه ایشان احیاگر تورات بود.
برخی هم گفتهاند عزیر با بنیاسرائیل ساکن عراق میزیست که به بیت المقدس بازگشت و تورات را برای آنها احیا نمود.[12]
عزیر و احیای تورات
عزیر نبی(ع) کسى است که دین یهود را تجدید نمود، و تورات را بعد از آنکه در واقعهی بخت النصر(پادشاه بابل)[13] و تسخیر سرزمینهای یهود و ویران نمودن معبد و سوزاندن کتابهاى ایشان به کلى از بین رفت بود، دوباره آنرا به صورت کتابى به رشته تحریر درآورد. بخت النصر در این حمله، مردان یهود را از دم تیغ گذرانید و زنان و کودکان و مشتى از ضعفاى ایشان را با خود به بابِل برد و آنان حدود یک قرن در بابِل ماندند، تا آنکه بابِل به دست کورش پادشاه ایران فتح شد و عزیر نزد وى رفت و براى یهودیان تبعیدى شفاعت نمود. و از آنجا که کورش برای عزیر احترام قائل بود، تقاضا و شفاعتش پذیرفته شد و کورش اجازه داد که یهودیان به سرزمین خود بازگردند و توراتشان از نو نوشته شود.
گفتنی است؛ با اینکه نسخههاى تورات به طور کلى از بین رفته بود، عزیر مجموعهاى نگاشت و به نام تورات در میان یهود منتشر نمود.[14]
برخی از مفسران البته معتقدند؛ وقتی یهود پیامبران بعد از موسی(ع) را کشتند، خداوند تورات را از میان آنها برد و از حافظه آنها پاک نمود. زمانی که عزیر به پیامبری رسید، روزی در حال سیر در زمین بود، جبرئیل بر او فرود آمد و گفت کجا میروی؟ گفت در طلب علم هستم، اینجا بود که جبرئیل تورات را به او آموخت و عزیر با تورات به سوی بنیاسرائیل آمد و تورات را به آنها آموخت؛ همین سبب شد تا بنیاسرائیل بپندارند که او فرزند خدا است.[15]
به همین دلیل یهود او را یکى از نجات دهندگان و زنده کنندگان آیین خویش میدانند و به همین جهت براى او فوق العاده احترام قائلاند.[16] این خدمت عزیر به بنیاسرائیل باعث شد دوستدار او شوند به اندازهاى که هرگز هیچ چیز و هیچکس دیگر را مانند او دوست نداشتند.
عزیر پس از آنکه کار بنیاسرائیل را سر و سامان داد، روزگارى در میانشان ماند تا هنگامى که خداوند او را از جهان برد.
پس از درگذشت عزیر، میان بنیاسرائیل لغزشهایى روى داد و گناهانى از آنان سر زد تا جایى که برخى از آنان گفتند:
عزیر پسر خدا است:[17] «وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ...».[18]
البته همهی آنها چنین عقیدهاى را نداشتند، ولى از قرآن استفاده میشود که این طرز فکر در میان گروهى از آنها و به ویژه آنانی که در عصر پیامبر(ص) میزیستند وجود داشت؛ به دلیل آنکه در هیچ تاریخى نقل نشده است که یهودیان با شنیدن این آیه، چنین نسبتی به خود را انکار کرده باشند.[19]
عزیر پس از زنده شدن
در تاریخ آمده است؛ عزیر پس از آنکه زنده شد،[20] در بیت المقدس به سوى خانه خود، - که نشانى آنرا میدانست - به راه افتاد. دم در خانه، پیرزنى نابینا، بیمار و زمینگیری را دید که 120 سال از عمرش میگذشت. عزیر از او پرسید:
اینجا خانهی عزیر است؟ جواب داد: آرى! آنگاه گریست و گفت: جز تو هیچکس دیگرى را ندیدم که یادى از عزیر کند. عزیر که این سخن را از او شنید، گفت: من خود عزیر هستم. پیرزن - که حرف او را باور نمیکرد- گفت:
عزیر هر چه از خدا میخواست، خواهش وى پذیرفته میشد. اگر تو عزیر هستى، از خدا بخواه که تندرستى مرا به من بازگرداند. عزیر درباره او دعا کرد. پیرزن بینایى خود را باز یافت. و برخاست و به راه افتاد. و همینکه عزیر را دید، او را شناخت. عزیر پسرى داشت که 113 سال از عمرش میگذشت. این پسر داراى فرزندان بزرگى شده بود.
پیر زنی که در اثر دعاى او بهبود یافته بود، پیش خانواده عزیر رفت و وجود عزیر را به ایشان خبر داد. آنان به دیدن او آمدند. و پسر او، پدر خود را از روى خالى که در پشتش بود، شناخت.[21]
محل دفن
در بعضی از آثار آمده است که قبر عزیر در دمشق است.[22]
[1]. ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، المنتظم، محقق، عطا، محمد عبد القادر، عطا، مصطفی عبد القادر، ج 1، ص 411، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1412ق.
[2]. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 3، ص 115، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بیتا.
[3]. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 2، ص 43، بیروت، دار الفکر، 1407ق.
[4]. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تحقیق، حسینی، سید احمد، ج 3، ص 401، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش.
[5]. البدایة و النهایة، ج 2، ص 43.
[6]. المنتظم، ج 1، ص 411.
[7]. ر. ک: کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 8، ص 123، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[8]. ر. ک: «مرگ یا بیهوشی عزیر پیامبر»، 33048.
[9]. شیخ طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجد و سلاح المتعبّد، ج 2، ص 809، بیروت، مؤسسة فقه الشیعة، چاپ اول، 1411ق.
[10]. سید ابن طاووس، رضی الدین علی، الاقبال بالاعمال الحسنة، محقق، مصحح، قیومی اصفهانی، جواد، ج 3، ص 202، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1415ق.
[11]. البدایة و النهایة، ج 2، ص 46.
[12]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 270، بیروت، دار صادر، 1385ق.
[13]. «انتقام خون حضرت یحیی(ع) توسط بخت نصر»، 62322؛ «حوادث رخ داده برای بنی اسرائیل در آیات 4 تا 7 سوره اسراء»، 89552.
[14]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 243، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[15]. بلخی، مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، تحقیق، شحاته، عبدالله محمود، ج 2، ص 167، بیروت، دار إحیاء التراث، چاپ اول، 1423ق؛ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج 8 ص 117، قاهره، دار الکتب المصریة، چاپ دوم، 1384ق.
[16]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 7، ص 362، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[17]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 271، بیروت، دار صادر، 1385ق.
[18] توبه، 30.
[19]. تفسیر نمونه، ج 7، ص 362- 363.
[20]. ر. ک: «مرگ یا بیهوشی عزیر پیامبر»، 33048.
[21]. الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 271.
[22]. البدایة و النهایة، ج 2، ص 43.