برخی از گزارشهای تاریخی همواره مورد مناقشه و بحث است. از آن جمله گزارش آتش زدن کتابخانهی اسکندریه از سوی مسلمانان! پیرامون این گزارش، برخی آنرا پذیرفته و گروهی نیز آنرا رد میکنند و هر کدام نیز دلایل خود را مطرح مینمایند که در پاسخ تفصیلی بیشتر به آن خواهیم پرداخت، اما صرف نظر از اینکه این گزارش را بپذیریم و یا آنرا دروغین بدانیم باید گفت: چنین وقایعی در تاریخ - با انگیزههای مختلفی که بسیاری از آنها اعمال سلیقه شخصی برخی افراد بوده - کمنظیر نیست. ضمن اینکه باید توجه داشت که منابع تاریخ به دلایل مختلف مورد دستبرد قرار گرفته و ممکن است در نقل گزارشها با کم و کاستیهایی روبرو گردیم. از طرفی باید توجه داشت که ما برای دفاع از اسلام لزوما از عملکرد افرادی که بر اساس اجتهادات و سلیقههای خود رفتارهای ناصوابی را انجام دادهاند، دفاع نمیکنیم.
بررسی و مطالعه تاریخ جهان حکایت از آن دارد که همواره بسیاری از جنگها و قشون کشیهای مختلف در جهان همراه با آسیبهایی؛ از جمله کشتارهای گسترده، غارت، از میان بردن آثار فرهنگی اقوام و ملل بوده است. یورش اسکندر به سرزمینهای شرقی، حملهی گسترده مغول به بسیاری از مناطق آسیا و اروپا و یا جنگهای جهانی و منطقهای و حتی پدیدار شدن گروههای تکفیری از جمله داعش را میتوان از جمله رویدادهایی دانست که چنین اثراتی از خود بر جای گذاردند. در این میان کتابسوزی و آتشزدن کتابخانهها به دلایل مختلف از جمله جنگها و یا نزاعهای مذهبی در منابع تاریخ قابل رصد کردن است. زردشتیان مخالف مزدکیه، یا مانویه کتابهای آنان را به آتش کشیدند.[1] مسیحیان صلیبی در حملات خود به جهان اسلام از جمله در یورش به شام و اندلس، هزاران و به نقلی میلیونها کتاب را طعمهی آتش نمودند.[2] سلطان محمود غزنوی در ری اقدام به آتش زدن کتابهای آن دیار کرد.[3] مغولان در تصرف مرو کتابخانهی آنرا به آتش کشیدند.[4] صلاح الدین ایوبی پس از رسیدن به حکومت مصر کتابخانه اسماعیلیان که در دار الحکمة قرار داشت طعمهی حریق ساخت.[5]
با این وجود در میان منابع تاریخی گزارشهایی پیرامون برخی از اینگونه رویدادها مشاهده میگردد که قابل مناقشه است. آتش زدن کتابخانهی اسکندریه از سوی مسلمانان در دورهی فتوحات به دستور خلیفهی دوم و توسط عمرو عاص از این قبیل است که موافقان و مخالفانی دارد.
گزارش آتش زدن کتابخانهی اسکندریه در منابع تاریخی
در بررسی منابع تاریخی تا قرن هفتم گزارشی از آتشزدن کتابخانهی اسکندریه نیافتیم. در حقیقت مورخان مسلمان سدههای نخستین؛ مانند ابن عبد الحکم (257 ق)، بلاذرى (290 ق)، یعقوبى (292 ق)، طبرى (310 ق)، کندى (350 ق)، حتی برخی از مورخان قرن هفتم به بعد؛ مانند ابن اثیر (630 ق) یادى از این واقعه نکردند. ضمن اینکه برخی مورخان غیر مسلمان که حوادث فتح مصر را نوشتهاند؛ مانند اوتیخا (م 311 ق) و یوحنا اسقف نقیوس که آثارشان منبع مهمی در تاریخ مصر به شمار میآید، چنین واقعهای را گزارش ننمودهاند.[6]
نخستین بار گزارش این حادثه را میتوان در منابع متعلق به قرن هفتم هجری قمری در کتاب الافاده و الاعتبار تألیف «عبد اللطیف بغدادى» (م 629 ق) و کتاب تاریخ الحکماء تألیف «قفطی» (م 646 ق) ملاحظه کرد.[7]
بر اساس این گزارش، یحیی نحوی در زمان فتح اسکندریه با عمرو عاص ملاقات نمود و اجازهی دسترسی به کتب حکمت که در کتابخانهی قصر و در تصرف مسلمانان بود را از وی خواست. گویا عمرو عاص اجابت درخواست وی را موکول به اجازه گرفتن از خلیفهی دوم نمود. در این گزارش آمده است که خلیفهی دوم نه تنها اجازه بهرهبرداری از کتب یاد شده را نداد، بلکه با استناد به اینکه محتوای کتابهای یاد شده یا موافق مطالب قرآن است که نیازی به آنها نیست، و یا مخالف با معارف قرآنی است که باید از میان برداشته شوند، زمینهی سوزاندن و از میان بردن آنها را فراهم ساخت.[8]
به دلیل تشابه گزارش و همعصر بودن دو مؤلف به نظر میرسد که منبع آنها تنها یک کتاب باشد که شاید - مانند برخی از دیگر آثار کهن - از بین رفته و امروز در دسترس ما نیست.
کتابها و تألیفاتی که پس از عبداللطیف و قفطی از آتش زدن کتابخانهی اسکندریه سخن به میان آوردهاند نیز گزارش خود را بر اساس نوشتههای آن دو تنظیم نموده و بر این اساس، منبع مستقلی به شمار نمیآیند. از جملهی این گزارشدهندگان ابن دحیة الکلبی(متوفاى 633)،[9] و گریگوریوس أبوالفرج ملطی، معروف به ابن عبری،(م 685ق) میباشند که مؤلف اخیر مسیحی و از پدری یهودی بود. در چاپی که مستشرق انگلیسی بوکوک در سال 1663م در آکسفورد منتشر کرد این داستان آمده است.[10] اما در چاپ بعدی این کتاب که توسط آنتوان صالحانی در سال 1890 به چاپ رسید این داستان کلا حذف شد. بعید نیست آنچه این منابع در این باره ذکر نمودهاند، از عبداللطیف بغدادی نقل شده باشد.[11] البته در این میان برخی فقدان این گزارش در منابع متقدم را دلیل ساختگی بودن آن دانسته و در مقابل برخی دیگر آنرا ناشی از دستبرد و حذف آن در منابع نخستین توجیه کردهاند.[12]
در هر صورت آتش زدن کتابخانهی اسکندریه موافقان و مخالفانی دارد که هرکدام دلایل خود را در اثبات یا نفی آن عرضه نمودهاند.
موافقان آتش زدن کتابخانه و دلایل آنان
برخی از مورخان، واقعهی آتش زدن کتابخانهی اسکندریه را امری مسلم قلمداد نمودهاند، و بر همین اساس شواهد و دلایلی را نیز مطرح نمودهاند؛ از جمله:
- آن دسته از مسلمانان که به کشورگشایی میپرداختند، تمایل زیادی به از میان بردن کتابها به جز قرآن و سنت داشتند.
- گزارش یادشده تنها توسط ابوالفرج ملطی غیر مسلمان نقل نشده تا آن را نشانی از دشمنی او با اسلام بدانیم، بلکه نخست دو مورخ مسلمان آنرا گزارش نمودهاند.
- بر اساس گزارشهای دیگر، مسلمانان پیش از این نیز کتابخانههای ایران را در زمان فتوحات به آتش کشیدند.
- اساساً آتش زدن و از بین بردن کتاب امری شایع در میان تمام جوامع بود که برخی به این شکل از مخالفان خود انتقام میگرفتند. عبدالله بن طاهر در سال 213 ق کتابهای متعلق به پارسان مجوس را از بین برد. هولاکو نیز در سال 656 ق دستور به ریختن کتابها در دجله کرد.
- برخی از پیروان ادیان و مذاهب در آن دوره، از میان بردن آثار دیانت قدیم و دیگر مذاهب فکری را تلاشی جهت تأیید دین و مذهب خود میدانستند.
- در میان مسلمانان کسانی بودند که حتی کتابهای خودشان را نیز به دلایلی از بین بردهاند؛ مانند احمد بن ابی الحواری که کتابهای خود را در آب ریخت.
سفیان ثوری وصیت به دفن کتابهایش کرد.
ابوعمرو بن العلاء پس از عزلتگزینی کتابهای خویش را سوزاند.[13]
مخالفان آتش زدن کتابخانه و دلایل
افرادی؛ مانند ویل دورانت، گستاولبون، دکتر ابراهیم حسن و استاد مطهری و ... با تکیه بر برخی قرائن و شواهد، معتقدند که این موضوع افسانهای بیش نیست و گزارشهای موجود در این زمینه، ساخته و پرداخته برخی از نویسندگان با تعلقات ضد اسلامی جهت بدنام کردن مسلمانان میباشد. مهمترین دلایل آنان از این قرار است:
یک) این رخداد با این عظمت در منابع تاریخی پیش از عبداللطیف و قفطی نقل نشده و گزارش آن دو نیز از اعتراض و انتقاد مصون نبوده؛ زیرا ممکن است گزارش خود را از منبعى که براى ضدیت با اسلام و عرب تدوین شده و بعدها از میان رفته است اقتباس کرده باشند.
دو) هیچیک از مورخان کهن نیز به کتابسوزى فاتحان عرب در ایران اشارهای نکردهاند و تنها مورخان متأخری مانند حاجى خلیفه چنین گزارشی را مطرح نمودهاند.
سه) اگر با دیده انصاف بنگریم اینکه برخی از مسلمانان به دلایلی کتابهای خود را سوزانده باشند، دلیلی بر درستی کتابسوزیهای گسترده نمیشود.
چهار) روایت ابوالفرج از این رخداد به افسانه نزدیکتر است؛ زیرا میگوید کتابخانهی اسکندریه در مدت شش ماه براى سوخت چهار هزار حمام کفایت کرد!
پنج) یوحنا نحوی سى یا چهل سال پیش از تسلط عرب بر مصر وفات یافته بود؛ لذا بخشی از روایت ابوالفرج که مربوط به یوحناى نحوى است جای تأمل دارد.
شش) صدها سال پیش از ظهور اسلام، کتابخانهی اسکندریه دو بار آتش گرفته بود؛[14] از اینرو در قرن پنجم میلادی خالی از کتاب بود و به همین دلیل نامی از این کتابخانه در آثار قرنهای پنجم و ششم و هفتم میلادى و قبل از ظهور اسلام مشاهده نمیشود.[15]
نتیجه
در خصوص آتشسوزی کتابخانهی اسکندریه، توجه به چند نکته ضرورت دارد:
- قبل از هر چیز باید به این نکته توجه داشت که برخی از وقایع و شخصیتهای تاریخی به دلایلی، همواره مورد مناقشهی میان محققان بوده و همچنان در مورد صحت و سقم گزارشهای پیرامون آنها نظر داده میشود. برای مثال میتوان به داستان عبدالله بن سبا و وقایع پیرامون وی اشاره نمود که علیرغم وجود آن در برخی منابع تاریخی، مانند طبری به ساختگی بودن آن اذعان نمودهاند.[16]
در ارتباط با آتش زدن کتابخانهی اسکندریه با شخصی به نام یحیی یا یوحنای نحوی اسکندرانی مواجه هستیم که برخی معتقدند این شخص سالها پیش از فتح مصر - از سوی مسلمانان - از دنیا رفته بود.[17] اما برخی منابع زندهبودن او را در دوران خلافت عمر که مصادف با فتح مصر است و حتی زمان عثمان تأیید مینماید.[18]
- فارغ از درستی و یا نادرستی این گزارش، باید گفت که از میان بردن نمادهای مذهبی و ملی دیگر اقوام، در تاریخ بیسابقه نبود که در ابتدای مقاله به آن اشاره شد، اما باید دید که آیا این رفتار - با فرض ثبوت - بر اساس مبانی فکری و عقیدتی استوار بوده یا خیر و در صورت منفیبودن پاسخ نمیتوان آن عقیده را مورد نقد قرار داد. در بررسی تاریخ اسلام نمیتوان انکار نمود که وقایعی از این دست - با نظر صاحبان قدرت - رخ داده است تا جایی که در صدر اسلام با مسئلهی قرآنسوزی نیز مواجه هستیم که با توجیه یکدست کردن قرآن صورت گرفته بود.[19] در همان قرن اول، آتشزدن روایات و احادیث اسلامی نیز گزارش شده است،[20] که در هر دو اقدام اینگونه مطرح شده است که این سوزاندنها به انگیزهی حمایت و صیانت از دین است!
در حقیقت مجادلات سیاسی، دینی و مذهبی مسلمانان موجب شد تا گروههای مختلف یکدیگر را تکفیر کرده و زمینهی تقابل مذهبی میان مسلمان فراهم گردد. بالطبع از جمله چیزهایی که تحت تأثیر این مجادلات دینی و مذهبی قرار گرفت، کتاب و کتابخانهها بود. کتب ضلال دانستن آثار مخالفان، زمینه را برای نابودی آنها فراهم ساخت. نمونههای بارز آنرا در مواردی؛ مانند از میان بردن کتابهای زرتشتیان در فتح ایران به دستور خلیفهی دوم،[21] به تاراج بردن و سوزاندن کتابخانهی شیخ طوسی در بغداد، توسط مخالفان مذهبی،[22] سوزاندن کتب فلسفه و معتزلیان، در دورهی آلبویه،[23] و سوزاندن کتب فلسفه در زمان ابن رشد[24] و ... را به روشنی میتوان دید. از اینرو نمیتوان مدعی شد که محال است گروهی از مسلمانان به آتشزدن کتابخانهای اقدام کنند. البته هر ادعایی را نیز نباید پذیرفت.
- تحریف در منابع تاریخ: بررسی منابع تاریخی نشان از آن دارد که برخی گزارشها در این منابع دچار تحریف گردیدهاند. اغراض سیاسی، مذهبی، تعصبات قومی، ملی و یا وابستگیهای دیگر را میتوان در جعل برخی گزارشها و یا قلب و تحریف آنها رصد کرد. در حقیقت تحریف برخی از وقایع تاریخی به صورت عمدی، نقل گزارشها به شکل گزینشی و سازگار با عقاید نویسنده، به علاوه عدم دقت در نقل یک واقعه و جزئیات آن، از جمله گزافهگویی در آمار و اعداد و ارقام، موجب شده است تا گروهی به گزارشهای تاریخ به شکل بدبینانه نظر کنند. در تاریخ اسلام برخی از وقایع به دلایل تعلقات حزبی و یا دلایل دیگر ثبت نشده و یا بعضا گزارشهایی وجود داشته که از منابع اصلی حذف شده یا به شکلی گزینشی و به اختصار آمده است. برای مثال نگارنده فتوح مصر و المغرب به عمد از حوادث مصر در دوران امام علی(ع)، چهار یا پنج صفحه بیشتر گزارش نکرده است.[25]
- برخی از مخالفان دین مبین اسلام در تلاش برای تخریب چهره آن همواره متوسل به برخی رفتارهای مسلمانان داشته و در خصوص برخی از وقایع به قلمفرسایی پرداختهاند. بیگمان در طول زمامداری برخی از حاکمان مسلمان و عاملان آنها با اموری مواجه میشویم که مورد تأیید دین نبوده و گاهی نیز خود به خطا بودن آن اعتراف داشتهاند؛[26] از اینرو شایسته است گاهی میان عملکرد برخی افراد که بر اساس سلیقههای شخصی خود و میزان فهم اندکشان از دین به اقداماتی دست زدهاند، با آموزههای اصیل دین اسلام تفاوت قائل شویم تا ناخواسته به دفاع از عملکرد ناصواب آنها متهم نگردیم.
[1]. نولدکه، تئودور، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، مترجم، زریاب خویى، عباس، ص 491، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1378ش؛ ریپکا، یان، تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان تا قاجاریه، مترجم، شهابى، عیسى، ص 96، تهران، علمی فرهنگی، چاپ دوم 1381ش.
[2]. ظاهر، سلیمان، تاریخ الشیعه السیاسى الثقافى الدینى، ج 2، ص 297، بیروت، مؤسسة الاعلمی، چاپ اول، 1422ق؛ ر. ک: (صلاح الدین ایوبی، شیعیان مصر، صلاح الدین و جنگ های صلیبی)، 17031؛ (زمینه های آغاز جنگ های صلیبی، تاثیرات جنگ های صلیبی)، 18103.
[3]. زیدان، جرجی، تاریخ التمدن الإسلامی، تعریب، عواد، کورکیس، ج 3، ص 51، بیروت، مکتبة الحیاة، چاپ اول، بیتا.
[4]. لسترینج، گای، بلدان الخلافة الشرقیة، ص 444، قم، شریف رضی، چاپ اول 1413ق.
.[5] غالب، مصطفی، تاریخ الدعوه الاسماعیلیة، ص 265، بیروت، دار الاندلس، چاپ اول، بیتا.
.[6] ابراهیم حسن، حسن، تاریخ الإسلام السیاسی و الدینی و الثقافی و الإجتماعی، ج 1، ص 242، 245، قاهره، مکتبة النهضة المصریة، چاپ هفتم، 1965م.
.[7] قفطی، جمال الدین، تاریخ الحکماء، مترجم، دارایی، بهمن، 483- 485، دانشگاه تهران، 1371ش؛ بغدادی، عبد اللطیف، الافادة و الاعتبار، ص 114، بیروت، دار الکتب العلمیه، بیتا.
[8]. الافادة و الاعتبار، ص 114؛ تاریخ الحکماء، 483- 485.
[9]. کلبی، ابن دحیه، النبراس فی تاریخ خلفاء بنی العباس، تحقیق، العزاوی المحامی، عباس، ص 129، بغداد، 1946م.
[10]. ملطی، ابوالفرج، تاریخ مختصر الدول، محقق، بوکوک، آکسفورد، ص 180، 1663م.
[11]. عواد، کورکیس، الذخائر الشرقیة، محقق، عطیه، جلیل، ج 6، ص 125- 126، بیروت دار الغرب الاسلامی، چاپ اول، 1999م.
[12]. زیدان، جرجی، تاریخ التمدن الإسلامی، ج 3، ص 50.
[13]. همان، ص 45- 52؛ تاریخ الإسلام السیاسی و الدینی و الثقافی و الإجتماعی، ج 1، ص 242- 246.
[14]. دانشنامه بریتانیکا داستان مختصری از این آتشسوزیها را ارائه کرده است.
[15]. ر. ک: همان؛ الذخائر الشرقیة، ج 6، ص 123- 124؛ تاریخ الإسلام السیاسی و الدینی و الثقافی و الإجتماعی، ج 1، ص 242- 246؛ ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه، پاینده، ابوالقاسم، ج 11، ص 219- 220، تهران، اقبال، 1413ق؛ مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج 14، ص 299- 302، تهران، صدرا، چاپ هفتم، 1384ش.
[16]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، محقق، ابراهیم، محمد ابو الفضل، ج 4، ص 340، بیروت، بینا، 1387ق؛ طه حسین، الفتنة الکبرى، ج 1 ص 131- 134، قاهره، 1948م؛ احمد عباس صالح، الیمین و الیسار فی الاسلام، ص 96، بیروت، 1972م. عسکری، سید مرتضى، عبد اللّه بن سبأ، و أساطیر أخرى، بیروت، دار الزهراء، چاپ ششم، 1991م.
[17]. تاریخ الإسلام السیاسی و الدینی و الثقافی و الإجتماعی، ج 1، ص 245.
[18]. ابن ندیم، الفهرست، ص 356؛ بیروت، دارالمعرفة، چاپ اول، بیتا؛ ابن ابى اصیبعه، احمد بن قاسم، عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، محقق، نجار، عامر، ج 1، ص 374، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ اول، 2001م.
[19]. ابن شبه، عمر، تاریخ المدینة المنورة، محقق، شلتوت، فهیم محمد، ج 3، ص 992، قم، دار الفکر، چاپ اول، 1410ق؛ ابن ابی داود، عبدالله بن سلیمان، المصاحف، ص 99، قاهره، الفاروق الحدیثة للطباعة والنشر، 1423ق.
[20]. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، محقق، عطا، محمد عبد القادر، ج 5، ص 143، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1410ق؛ میانجی، احمد، مکاتیب الرسول صلى الله علیه و آله و سلم، ج 1، ص 400، 486، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1419ق.
[21]. ابن خلدون، عبد الرحمن، تاریخ ابن خلدون، محقق، شحاده، خلیل، ج 1، ص 631، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، 1408ق؛ ابن ازرق، محمد بن علی، بدائع السلک فی طبائع الملک، محقق، نشار، سامی، ج 2، ص 344، بیروت، الدار العربیه للموسوعات، چاپ اول، 1427ق؛ حاجى خلیفه، مصطفى بن عبد الله، کشف الظنون عن أسامی الکتب و الفنون، ج 4، ص 679، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، بیتا.
[22]. ابن کثیر، اسماعیل، البدایة و النهایة، ج 12، ص 69، 71، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، بیتا.
[23]. نویری، احمد بن عبد الوهاب، نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج 26، ص 66، قاهره، دار الکتب و الوثائق العلمیة، چاپ اول، 1423ق.
[24]. مرغی، جاسم عثمان، الشیعه فى شمال افریقیا، ص 532، بیروت، مؤسسة البلاغ، چاپ اول، 2004م.
[25]. نک: ابن عبد الحکم، عبد الرحمن بن عبد الله، فتوح مصر و المغرب، محقق، عمر، على محمد، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیة، چاپ اول، 1415ق.
[26]. ابن قتیبه، عبد الله بن مسلم، الإمامة و السیاسة، محقق، شیری، علی، ج 1، ص 36، بیروت، دار الاضواء چاپ اول، 1410ق؛ ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینة دمشق، محقق، شیری، علی، ج 30، ص 422-423،، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1415ق.