خداى متعال براى دلدارى پیامبر اسلام(ص) بعد از آنکه در آیاتی از سورهی یوسف(ع)، سرگذشت پیامبران پیشین با امتهایشان؛ مانند قوم عاد، ثمود و... را بیان نمود، در ادامه میفرماید:
«حَتَّى إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا ...»؛[1] چون پیامبران نومید شدند و یقین کردند که آنها را تکذیب میکنند، یاریشان کردیم و هر کس را که خواستیم نجات دادیم و عذاب ما از مردم گناهکار بازگردانیده نشود.
در مورد این آیه، مفسران دیدگاههایی را مطرح کردهاند؛ مانند:
- کلمات «یأس» و «استیئاس» هر دو به یک معنا است؛ اما بعید نیست «استیئاس» از جهت اینکه از باب استفعال است، به معناى نزدیک شدن به یأس باشد، به جهت ظاهر شدن آثار و نشانههاى آن. و در عرف نیز نزدیک شدن به یأس و ناامیدی را هم یأس میگویند، با آنکه در واقع، یأس حقیقى و قطعی رخ نداده است.
- جملهی «حَتَّى إِذَا اسْتَیْأَسَ ...»، متعلق غایتى است که از آیهی قبلى استفاده میشد، و معناى مجموع آن این است که پیامبرانی که سرگذشت آنها را بیان کردیم، مردانى بودند مانند تو از اهل آبادیها، این رسولان، قوم خود را همچنان دعوت میکردند، و مردم نیز، همچنان لجاجت نموده، و پیامبران آنان را به عذاب خدا هشدار میدادند و آنان نمیپذیرفتند، تا آنکه رسولان از ایمان آوردن قوم خود مأیوس شدند (و یا نزدیک بود مأیوس شوند) و مردم گمان کردند آنکس که به پیامبرشان گفته عذابى دردناک در انتظارشان خواهد بود دروغ گفته است. در این هنگام بود که ما به یارى پیامبران آمدیم، پس هر کس را خواستیم نجات دادیم، و آنها همان مؤمنان بودند، و عذاب سخت ما از قوم مجرم درنگذشت و همه را فرا گرفت.
مأیوس شدن پیامبران از ایمان آوردن قوم خود در این آیه، همان معنایى است که در داستان حضرت نوح(ع) آمده است: «وَ أُوحِیَ إِلى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ»؛[2] به نوح وحی شد که از قوم تو دیگر کسى ایمان نمیآورد، مگر همانها که ایمان آوردهاند.[3]
بنابر این، یأس پیامبران در اینجا یأس و ناامیدی از ایمان آوردن مردم بود، نه یأس از رحمت پروردگار.
- برخی هم میگویند، منظور از یأس پیامبران، نومیدی از ایمان نیست، بلکه نومیدی از وقوع عذاب بود. گاهى در زمان بعضى از پیامبران چنین اتفاق میافتاد که پیامبرى با استناد به وحى الهى به کافران زمان خود، وعده عذاب میداد، ولى تحقق آن به طول میانجامید و آن پیامبر و پیروان او از نزولِ قریب الوقوع عذاب بر کافران مأیوس میشدند. البته چنین نبود که پیامبر به کلى از تحقق آن وعده ناامید شود؛ چون یقین داشت که دیر یا زود تحقق خواهد یافت، بلکه ناامیدى پیامبر از قریب الوقوع بودن آن و نزول عذاب در آینده نزدیک بود. همزمان با پیدا شدن حالت ناامیدى در پیامبران، مردم و کافران که میدیدند خبرى از عذاب موعود نیست، به تکذیب پیامبران میپرداختند و گمان میکردند که به آنها وعدهی دروغ داده شده است.[4]
گفتنی است که «ظن» در اینجا همچنانکه برخی از مفسران گفتهاند به معنای یقین است؛ چون رسالت پیامبران تبلیغ دین است تا جایی که یقین پیدا کنند که مردم ایمان نمیآورند،[5] و هنگامی که چنین شد خداوند پیامبران را یارى مینمود و بر آن مردم عذاب میفرستاد.
بنابر این، تنها یأس از رحمت پروردگار است که گناه کبیره شمرده میشود و هر ناامیدی را نمیتوان گناه به شمار آورد. و بر اساس آنچه که بیان شد، پیامبران از رحمت خدا مأیوس نشدند، بلکه از اینکه مخاطبانشان هدایت شوند، ناامیدشده و یا نزدیک بود که مأیوش شوند.
- البته برخی هم گفتهاند؛ از آنجا که پیامبران بشر بودند؛ هنگامى که در حالات سخت قرار میگرفتند، و تمام درها ظاهرا به روى آنها بسته میشد و هیچ راه گشایشى به نظر نمیرسید، و فریاد مؤمنانى که کاسهی صبرشان لبریز شده بود، به طور مرتب در گوش آنها نواخته میشد، بیاختیار به ذهن آنها خطور میکرد که نکند وعدهی پیروزى خلاف از آب درآید! و یا اینکه ممکن است وعدهی پیروزى مشروط به شرایطى باشد که حاصل نشده باشد. این تفسیر را به ابن عبّاس منتسب کردهاند. و میگویند وی برای این تفسیر خود به این آیه استدلال میکرد: «حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللَّهِ».[6]
گفتنی است؛ مفسرانی؛ مانند طبرسى و فخر رازى بعد از ذکر این احتمال، آنرا بعید شمرده و معتقد بودند که چنین چیزی از مقام انبیای الهی به دور است.[7]
[1]. یوسف، 110.
[2].هود، 36.
[3]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج11، ص 279، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق؛ طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 11، ص 380، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1374ش.
[4]. جعفری، یعقوب، کوثر، ج 5، ص 469، قم، هجرت، چاپ اول، 1376ش.
[5]. شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، تهرانی، شیخ آقابزرگ، تحقیق، قصیر عاملی، احمد، ج 6، ص 207، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
[6]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 3، ص 271، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[7]. ر. ک: فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 18، ص 521، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 41؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 10، ص 99، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.