به نظر محققان اسلامی، (فارغ از تحریف کتاب مقدس و عدم الهی بودن آن) اینکه یک انسان بتواند خدا باشد از لحاظ عقلی دارای اشکالات فراوانی است. علاوه بر آن، آنچه از ظاهر برخی از آیات کتاب مقدس به دست می آید، دلالتی بر الوهیت ایشان نمی کند. چرا که در آیات دیگر کتاب مقدس، به طور مکرر، تصریح به ناتوانی های عیسی (ع) و وابستگی و نیاز وی به خداوند قادر مطلق شده است. لذا قطعا نمی توان مراد از اینگونه آیات را، الوهیت عیسی (ع) دانست.
البته دلائل مسیحیان برای مدعایشان، متعدد می باشد که ما در جواب تفصیلی به نقد و بررسی بیشتر آن پرداخته ایم.
در مورد الوهیت مسیح، به ادله مختلفی تمسک شده است که در سوال مذکور فقط به جزئی از آن اشاره شده، لذا برای از بین رفتن این شبهه، ما بر آنیم که آن ادله را فراتر بحث نموده و به نقد و بررسی آن بپردازیم.
اصولا، به این مساله می توان از دو زاویه مختلف نگریست:
نگاه اول
انکار اعتبار عهد عتیق و عهد جدید
به طور کلی به نظر محققین اسلامی (و غیر اسلامی) الهی بودن تورات و انجیلی که موجود است غیر قابل قبول می باشد، که البته ادله بسیاری در این زمینه وجود دارد.
دیدگاه قرآن در مورد تورات و انجیل چنین است: "قرآن کریم از تورات و انجیلی سخن می گوید که مانند خود قرآن بر حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) نازل شده است[1] در حالی که اهل کتاب بر اساس یک جزم عقیدتی، تورات را تالیف حضرت موسی(ع) می دانند و مسیحیان معتقدند که حضرت عیسی(ع) اصولا کتابی نداشته و اناجیل، زندگینامه و احادیث وی است، نه اینکه مجموعه وحی های دریافتی وی باشد. خود اناجیل نیز ادعا نمی کنند که در حال ثبت کردن وحی های خدای متعال به حضرت عیسی (ع) هستند و شیوه نگارش نیز چنین چیزی را نشان نمی دهد."[2]
لذا "مسلمانان از دیرباز معتقد بوده اند تورات و انجیلی که خدا نازل کرده است، دستخوش تحریف شده و مسائلی مانند بشارت به ظهور حضرت ختمی مرتبت (ص) از آنها حذف و خرافاتی چون جسمانیت خدای متعال به آن افزوده شده است... در متن چهار انجیل یک سطر عبارت منسوب به وحی وجود ندارد."[3]
"یکی از قدیم ترین و معروف ترین نقدهای تورات و سایر رساله های کتاب مقدس از سوی فیلسوف هلندی اسپینوزا در کتابی به نام "رساله ای در الهیات و سیاست" انجام گرفته است. او در کتاب خود چنین می نگارد:
«تقریبا همه اهل کتاب معتقدند که موسی تورات را تالیف کرده است، به گونه ای که فرقه فریسیان از یهود در تاکید بر این عقیده، مخالف آن را مرتد دانسته اند. به همین دلیل (ابن عزرا )که دانشمندی نسبتا آزاداندیش بود برای اظهار نظر خویش در این باب جرات نکرد و تنها با اشاراتی مبهم، اشتباه بودن این اعتقاد عمومی را متذکر شد. اما من بدون ترس و واهمه پرده ابهام را از روی سخنان ابن عزرا برخواهم داشت و حقیقت را برای همه آفتابی خواهم کرد.»[4]
سپس، اسپینوزا به بررسی علمی اسفار پنجگانه تورات می پردازد و اثبات می کند که نویسنده آنها نمی تواند حضرت موسی (ع) باشد، بلکه نویسنده آنها کسی است که سال ها پس از وی می زیسته است. مثلا در سفر پیدایش 14:14 از مکانی به نام "دان" سخن به میان آمده است، ولی از کتاب یوشع 47:19 می فهمیم که مکان مذکور در زمان حضرت موسی (ع) "لشم" نام داشته و پس از وی "دان" نامیده شده است. پس اگر تورات نوشته حضرت موسی (ع) می بود، در اینجا "لشم" یافت می شد و نه "دان"."[5]
"مسیحیان (نیز) درباره چهار انجیل معتقدند که حواریون و حواریونِ حواریون، آنها را سالها پس از حضرت عیسی (ع) نگاشته اند. در آغاز مسیحیت، تنها کتابهای عهد عتیق الهی بودند، ولی کتب عهد جدید اندک اندک به مجامع مسیحی جنبه الهی راه یافتند."[6]
نگاه دوم
در این نگاه،(فارغ از هرگونه تحریف در کتاب مقدس بحث را دنبال کرده و) از دید یهودیان و مسیحیان به کتاب مقدس می نگریم. پس مفروض ما این است که در کتاب مقدس تحریفی رخ نداده است.
اصولا در مورد انکار الوهیت مسیح از دو زاویه می توان بحث نمود:
اول: دلیل برون دینی (عقلی)
اولین مشکلی که در برخورد با الوهیت مواجه می شویم منافات آن با عقلانیت است حتی خود اندیشمندان مسیحی هم منافات آن با عقلانیت را انکار نمی کنند و می گویند این مساله ای است فرای عقل بشری و به مثابه یک راز است. ولی آیا حقیقتا می توان به چنین مساله ای ایمان آورد؟!و آیا اصلا می توان خدایی را بپرستیم که عقلمان آن را نفی می کند؟
عموما گزاره ها در رویارویی با خرد انسانی، سه گونه اند:
-گزاره های سازگار با خرد: گزاره هایی هستند که خرد آدمی آن را پذیرفته و به درستی آنها اقرار دارد؛ مانند جزء کوچکتر از کل است.
-گزاره های ناسازگار با خرد: گزاره هایی هستند که خرد آنها را نپذیرفته و رد می کند؛ مانند: اجتماع نقیضین.
-گزاره های فراتر از خرد: گزاره هایی هستند که دست خرد از رسیدن به آنها کوتاه است. یعنی گزاره هایی که در واقع وجود دارند ولی اگر علمِ مافوقی (همچون وحی) ما را به آن رهنمون نسازد، هیچ زمان به آن دست پیدا نمی کنیم. مانند: برخی از احکام شرعی
این مساله که عیسی، خدا باشد از گزاره های دسته دوم است و با عقل آدمی سرِ ناسازگاری دارد. حتی خود مسیحیت هم این مساله را منکر نمی باشند، بلکه برای توجیه آن، انسان را مجبور به ایمان آوردن می کنند و می گویند: ایمان بیاور تا بفهمی، ولی حقیقت آن است که وجود محدود و ممکن الوجود عیسی (ع)، که عین نیاز و وابستگی می باشد؛ با وجود نامحدود و واجب الوجودی که قائم به ذات خویش بوده و همه کس و همه چیز نیازمند او هستند، هیچگونه سنخیتی در ذات خود ندارد.
دوم: دلیل درون دینی (کتاب مقدس)
مسیحیان برای اثبات خداوندی مسیح به ادله های مختلفی تمسک می کنند که ما با توجه به فضای بحث به اجمال اشاره می کنیم.
1. یکی از استدلالاتی که بزرگان کلیسا برای الوهیت مسیح ذکر می کنند این جمله مسیح است که فرمود:
من و پدر یکی هستیم (یو حنا 10 : 30)
و این جمله را یکی از واضحترین استدلالات خود بر الوهیت مسیح می دانند؛ زیرا مسیح، خود گفته من با پدر یکی هستیم یعنی ذات هر دو یکی است. پس مسیح، نیز خدا است.
پاسخ آن است که اگر به ادامه همین آیه دقت کنیم می بینیم که منظور مسیح این نبوده که خداست؛ زیرا وقتی یهود اعتراض می کنند که تو با این حرف، خود را خدا دانستی پس مستوجب مرگی در ادامه، مسیح می فرماید:
آیا در تورات نوشته نشده است که "من گفتم شما خدایان هستید"؟ اگر آنانی که کلام خدا به ایشان رسید "خدایان" خوانده شده اند چگونه می توانید به کسی که پدر وقف کرده و به جهان فرستاده است، بگویید "کفر می گویی" تنها از آن رو که گفتم پسر خدا هستم؟
پس با توجه به استدلال عیسی که در ادامه آیه آمده است، معلوم می شود که کاربرد لفظ خدا برای عیسی به نحو حقیقی، نبوده است و الا معنا نمی داشت که عیسی، آنرا با لفظ "خدایان"ی که در تورات آمده است، قیاس کند. بلکه باید درمقابل یهودیان ایستادگی کرده و بگوید: آری؛ من خدای شما هستم. به عبارت دیگر عیسی به یهودیان می فهماند که همانطور که لفظ خدا برای شما در تورات، سبب هم ذاتی شما با خدایان نمی شود؛ اطلاق این لفظ برای من نیز چنین است و دلالت بر هم ذاتی من با خدا نمی کند.
2. یکی دیگر از استدلالهای مسیحیان، این آیه می باشد.
درخواست من تنها برای آنها نیست، بلکه همچنین برای کسانی است که به واسطه پیام آنها به من ایمان خواهند آورد، تا همه یک باشند، همان گونه که تو ای پدر در من هستی و من در تو. (یوحنا 17 : 20)
پس به طور قطع، مسیح همان خداست؛ زیرا خود فرموده که من در خدا، و خدا در من است.
اما برای پاسخ و برای واضح شدن منظور از کلام عیسی (ع) به آیه دیگری که دربردارنده همین معنی است، می پردازیم.
هر که اقرار کند عیسی پسر خداست خدا در وی ساکن است و وی در خدا. (نامه اول یوحنا 4 : 15)
اگر بخواهیم استدلال مسیحیان بر الوهیت عیسی (ع) را بپذیریم، باید همه مسیحیان نیز، خدا باشند. زیرا همه مسیحیان اقرار به اینکه عیسی پسر خداست، می کنند، پس باید هر کس که اقرار می کند نیز خود، خدا باشد.
پس معلوم می شود که مراد از آیه استفاده شده در استدلال نیز معنای حقیقی نمی باشد. و دلالتی بر خدا بودن عیسی ندارد.
3.استدلال بوسیله افعال عیسی (ع)
مسیحیان به برخی از افعال و کارهای مسیح استدلال می کنند که چون برخی از کارهای خدا گونه از وی سر زده پس وی می تواند خدا باشد که ما به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1. مسیحیان عقیده دارند، پیامبران باید معجزه داشته باشند و آنها این اعجاز را با نیروی خود انجام نمی دهند بلکه با قدرتی که خداوند به آنها داده انجام می دهند. اما این مسأله نسبت به مسیح فرق میکند. مسیح معجزات را بانیروی خدایی و قدرت الهی خودش به انجام میرساند .این معجزهها روشنترین دلیل بر الوهیت مسیح است؛ زیرا کسی که آن را به نیروی ذاتی خودش انجام میدهد، معلوم است قدرت الهی دارد. موسی و سایر پیامبران هم معجزه داشتند اما این معجزهها با نیروی ذاتی خودشان نبود؛ عیسی حتی فراتر از این عمل میکرد و نیروی خود را به فرستادهها و شاگردانش نیز میبخشید.
پاسخ:
آنچه که از پطرس، وصی عیسی در اعمال رسولان نقل شده است خلاف این مطلب را می رساند.
ای قوم اسرائیل، این را بشنوید: چنان که خود آگاهید، عیسای ناصری مردی بود که خدا با معجزات و عجایب و آیاتی که به دست او در میان شما ظاهر ساخت، بر حقانیتش گواهی داد. (اعمال رسولان 2 : 22)
همانطور که از این آیه بدست می آید، عیسی (ع) به مدد خداوند معجزه انجام می دهد.
همچنین در آیه دیگر نیز مسیح اعتراف دارد که نمی تواند کاری را از پیش خودش انجام دهد. یوحنا در انجیلش می گوید: براستی به شما می گویم که پسر هیچکاری را نمی تواند از پیش خودش انجام دهد. (یوحنا 5 : 19)
برای جواب بیشتر می توان به مناظره امام رضا علیه السلام با جاثلیق مراجعه نمایید.[7]
2. یکی دیگر از دلایل الوهیت مسیح، تولد منحصر به فرد و اعجازگونه اوست؛ یعنی بدون پدر به دنیا آمد.
پاسخ:
برای پاسخ به این استدلال، اشاره به یکی از آیات قرآن می کنیم.
«ان مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون»[8] در واقع، مَثَلِ عیسى نزد خدا همچون مَثَلِ [خلقت] آدم است [که] او را از خاک آفرید سپس بدو گفت: «باش» پس وجود یافت.
خداوند متعال در رد استدلال مسیحیان می فرماید: و اینکه می گویند برای خداوندیِ مسیح همین بس که از بشری زاده نشده و اگر مخلوق بود می بایست از بشر زاده می شد؛ باید گفت که در این صورت باید آدم، خدای مسیحیان باشد و آدم سزاوارتر است که خدا باشد چرا که او نه پدر داشت و نه مادر ولی مسیح مادر داشت و حواء را هم باید بعنوان پنجمین خدا بپذیرید چرا که او مادر نداشت و این از خلقت مسیح هم عجیبتر است.
آنچه گفته شد، خلاصه ای از استدلالات مسیحیان برای اثبات الوهیت عیسی مسیح (ع) و پاسخ اجمالی در رد به آنان بود.
در پایان اشاره به آیاتی می کنیم که با خدا دانستن عیسی، کاملا تنافی داشته و نشان می دهد که اگر آیه ای ظاهرش دلالت بر هم سنخ بودن خداوند با عیسی دارد، باید به شایستگی معنی شده و حمل به اله دانستن عیسی نشود.
در انجیل هم تاکید شده است که خدا به معنای حقیقی اش، بیش از یکی نیست و خود عیسی، خدا را «خدای واحدِ حقیقی» می خواند. و خود را فرستاده خداوند می شمرد. (یوحنا 17: 3)
2- از آسمان فرود نیامده ام تا به خواست خود عمل کنم، بلکه آمده ام تا خواست فرستنده خویش را به انجام رسانم. (یوحنا 6: 39)
در این آیه نیز به صراحت، ناتوانی و وابستگی عیسی به خداوند گفته شده است.
3- هیچ کس آن روز و ساعت را نمی داند جز پدر؛ حتی فرشتگان آسمان و پسر نیز از آن آگاه نیستند. (مرقس 32:13)
معنی ندارد که عیسی، خدا باشد ولی علمش محدود بوده و خود تصریح به جهل خود نماید.
4- در عبرانیان می خوانیم که عیسی "به مصیبتهائی که کشید اطاعت را آموخت" (عبرانیان 5: 8 )
معقول نمی باشد که کسی خدا بوده باشد ولی از کسی دیگر اطاعت نماید.
از این نمونه آیات بسیار زیاد می باشد که محتاج بودن عیسی، اطاعت وی از خدا، خضوع او، سجده کردن او در برابر خداوند، دست به دعا برداشتن و ...نسبت به خداوند را می رساند. که ما از آنها دست می کشیم. و تنها به آدرس برخی از آنها اکتفا می کنیم.
(مرقس 15: 34) – (متی10:4) – (یوحنا 5 : 30) – (یوحنا 7 : 17)- (مکاشفه 1 : 1)
آنچه به طور قطع معلوم است این است که مسیح هرگز ادعای خدایی نکرد.
موضع کتاب مقدس نیز روشن است. یَهُوَه خدای قادر مطلق ، نه فقط شخصیتی جدا از عیسی است بلکه در تمام زمانها برتر از اوست. عیسی همیشه بعنوان یک شخص جدا، پایین تر و خادم متواضع خدا معرفی می شود. و به این دلیل است که خود عیسی گفت: «پدر بزرگتر از منست». (یوحنا 14: 28)
[1] آل عمران 3-4 وآیات دیگر
[2] توفیقی، حسین، آشنائی با ادیان بزرگ، ص229، سمت، چاپ نهم، پائیز 1385
[3] همان، ص231
[4] Spinoza, Benedict de, A theologico-treatise, ch.VIII.
[5] توفیقی، حسین، آشنائی با ادیان بزرگ، ص103، سمت، چاپ نهم، پائیز 1385
[6] همان، ص164
[7] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج10، ص303، الوفاء، بیروت، 1404 هـ ق./احتجاجات-ترجمه جلد چهارم بحار الانوار، خسروی، موسی،ج2،ص295،بخش نوزدهم"سپس امام رضا (ع)فرمود: نصرانى! به خدا قسم ما ایمان به عیسائى داریم که ایمان به محمد صلى الله علیه و آله دارد و هیچ ایرادى به عیساى شما نداریم جز ضعف و ناتوانى و کمى روزه و نمازش. جاثلیق گفت علم خود را تباه کردى و امر خود را تضعیف نمودى. من گمان مىکردم تو داناترین فرد مسلمان هستى. حضرت رضا فرمود: منظورت چیست؟ جاثلیق جواب داد از طرف شما که مىگوئى عیسى کم روزه مىگرفت و نماز کم مىخواند با اینکه عیسى نه یک روز افطار کرد و نه شبى را خوابید و در تمام سال روزه داشت.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: براى چه کسى روزه مىگرفت و نماز مىخواند؟ جاثلیق زبانش بند آمد و نتوانست جوابى بدهد. حضرت رضا علیه السلام فرمود: از مسألهاى سؤال مىکنم. گفت بفرمائید اگر دانستم جواب مىدهم. حضرت رضا علیه السلام فرمود: انکار ندارى که عیسى مرده زنده مىکرد به اجازه خدا. جاثلیق گفت این مطلب را انکار مىکنم زیرا کسى که مرده زنده کند و کور را بینا نماید و برص را شفاء دهد شایسته پرستش است.
حضرت رضا فرمود: یسع نیز کار حضرت عیسى را کرد، به روى آب راه رفت و مرده زنده کرد و کور و برص را شفا بخشید ولى امت او یسع را به عنوان خدا نگرفتند هیچ کس او را پرستش نمىکرد. حزقیل پیامبر نیز کار عیسى مسیح را انجام داد سى و پنج هزار نفر را بعد از مرگ زنده کرد با اینکه شصت سال از مرگ آنها گذشته بود.
...حضرت رضا علیه السلام فرمود: قریش اجتماع نمودند خدمت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و تقاضا نمودند که مردههایشان را زنده کند. على بن ابى طالب علیه السلام را فرستاد. فرمود: با اینها مىروى به قبرستان و نام اینها را با صداى بلند فریاد بزن فلانى! فلانى فلانى، و بگو محمد رسول الله صلى الله علیه و آله مىگوید به اذن خدا از جاى حرکت کنید. از جاى حرکت کردند در حالى خاک از سر خود مىافشاندند. قریش شروع کردند به سؤال کردن از وضعشان. به آنها گفتند حضرت محمد صلى الله علیه و آله به رسالت مبعوث شده. گفتند اى کاش ما او را درک مىکردیم و ایمان به او مىآوردیم. او کور و برص و دیوانه را شفا بخشید و چهارپایان و پرندهها و جن و شیاطین با او صحبت مىکردند ولى ما پیامبر خودمان را به عنوان پروردگار نپذیرفتیم. در مقابل خدا منکر فضل هیچ کدام از پیامبران هم نیستیم، اما شما که عیسى را خدا مىدانید باید حزقیل و یسع را نیز خدا بدانید چون همان کار عیسى را انجام دادند."
[8] آل عمران - 59