در برخورد اسلام با موضوع بردهداری باید به این نکات توجه داشت:
- اسلام هرگز ابداع کنندهی بردگى نبود.
2 . اسلام به سرنوشت دردناک بردگان در گذشته به عنوان یک معضل بزرگ اجتماعی نگریسته است.
- اسلام براى آزادى بردگان طرح بسیار دقیق و حساب شدهای ارائه کرده است؛ زیرا گاه نیمى از جامعه را بردگان تشکیل میدادند، که نه کسب و کار مستقلى داشتند، و نه وسیلهاى براى ادامهی زندگى. اگر اسلام با یک فرمان عمومى دستور میداد همهی بردگان را آزاد کنند، یا بیشتر آنها تلف میشدند و یا این جمعیت عظیم بیکار و گرسنهای که محرومیت به او فشار آورده به همه جا حملهور میشد و درگیرى و خونریزى به راه انداخته، نظم جامعه را مختل میکرد. بنابراین، اسلام طرح و برنامهی حساب شدهای وضع کرد تا اینان به تدریج آزاد شده و جذب جامعه گردند.
این طرح مواد زیادى دارد که عبارتاند از:
ماده اول: بستن سرچشمههاى بردگى،
ماده دوم: گشودن دریچه آزادى،
ماده سوم: احیاى شخصیت بردگان،
ماده چهارم: رفتار انسانى با بردگان،
ماده پنجم: اعلام انسانفروشى به عنوان بدترین کار.
پیشوایان اسلام اگر برده یا بردگانی در اختیار داشتند در قالب همین برنامهی حساب شده و حکیمانه اسلام بود و معاشرت آنان با بردگان به گونهای بود که در بسیاری از موارد وقتی بردهای را آزاد میکردند، آن برده حاضر نمیشد منزل امام(ع) را ترک کند.
علاوه بر این، برخورد و معاشرت رهبران دین با بردگان یک الگوی عملی برای مسلمانان در برخورد با این مسئلهی بسیار مهم، در جهت از بین بردن بردهداری بود.
اما در ارتباط با شبههی تناقض مسئلهی بردهداری و آیهی شریفهی «لااکراه فی الدین»، لازم است ذکر کنیم که: مسئلهی بردهداری با موضوع اختیار و آزادی انسان در انتخاب دین و عقیده تفاوت بنیادین دارد. به تعبیری روشنتر، آیهی شریفهی اشاره به رد اجبار و اکراه در پذیرش دین و عقیده دارد، و مربوط به روح انسان و امری درونی است، لکن بردهداری مربوط به استثمار جسم و وجود بیرونی انسانها است. کما اینکه در طول تاریخ انسانهایی، مانند بلال حبشی و ... که به حسب ظاهر برده بودند؛ اما در انتخاب عقیده و دین آزاد و مختار بوده و اسلام را پذیرفتهاند و از آنطرف انسانهایی نظیر ابولهب و ... که به حسب ظاهر آزاد بودند؛ اما از لحاظ روحی در بند و اسارت شهوات و تمنیات نفسانی و دنیوی بوده و با حقیقت اسلام به مقابله برخاستند.
برای روشن شدن پاسخ لازم است اندکی به بحث بردگى در اسلام پرداخته شود.
اگر چه مسئلهی بردهگیرى و بردهدارى به عنوان یک دستور حتمى در مورد اسیران جنگى، در قرآن مجید نیامده، ولى نمیتوان انکار کرد مطالبی که در قرآن براى بردگان ذکر شده، اصل وجود بردگى را حتى در زمان پیامبر(ص) و صدر اسلام اثبات میکند،[1] مانند جواز اسیر گرفتن در جنگها و از آنان به عنوان برده استفاده کردن، احکام ازدواج با بردگان، احکام محرمیت با بردگان، یا مسئلهی مکاتبه(قرارداد براى آزادى بردگان) که در آیات متعددى از قرآن در سوره نساء، نحل، مؤمنون، نور، روم و احزاب آمده است.
اینجا است که بعضى بر اسلام خرده میگیرند که چرا این آیین الهى با آن همه محتوا و ارزشهاى والاى انسانى موضوع بردگى را به کلى الغاء نکرده، و طى یک حکم قطعى و عمومى آزادى همهی بردگان را اعلام ننموده است؟!
درست است که اسلام سفارش زیادى در مورد بردگان کرده، اما آنچه مهم است آزادى بیقید و شرط آنها است؛ چرا انسانى مملوک انسان دیگرى باشد و آزادى را که بزرگترین عطیهی الهى است از دست بدهد؟!
در جواب این پرسش در یک جملهی کوتاه باید گفت؛ اسلام برنامهی دقیق و زمانبندى شده براى آزادى بردگان دارد که سرانجام همهی آنها به تدریج آزاد میشوند، بدون آنکه این آزادى عکس العمل نامطلوبى در جامعه به وجود آورد.
ولى پیش از آنکه به توضیح این طرح دقیق اسلامى بپردازیم، نخست ذکر چند نکته را لازم میدانیم:
- اسلام هرگز ابداع کنندهی بردگى نبود، بلکه اسلام در حالى ظهور کرد که مسئلهی بردگى سراسر جهان را فراگرفته و با تار و پود جوامع بشرى آمیخته بود.
- بردگان در طول تاریخ سرنوشت بسیار دردناکى داشتند، به عنوان نمونه بردگان اسپارتها را که به اصطلاح قومى متمدن بودند در نظر میگیریم، به قول نویسندهی روح القوانین غلامان اسپارتى به قدرى بدبخت بودند که تنها غلام یک نفر نبودند، بلکه غلام تمام جامعه محسوب میشدند، و هر کس بدون ترس از قانون میتوانست هر قدر بخواهد غلام خود یا دیگرى را آزار و شکنجه دهد، و در حقیقت زندگانى آنها از حیوانات نیز بدتر بود.
از زمانى که بردگان را از کشورهاى عقبافتاده صید میکردند تا هنگامى که در بازارهاى فروش عرضه میشد، بسیارى از آنها میمردند، و باقیمانده وسیلهاى بودند براى بهرهگیرى بردهفروشان طماع و اندک غذایى که به آنها میدادند براى زنده ماندن و کار کردن بود، و به هنگام پیرى و بیماریهاى صعب العلاج آنها را به حال خود رها میکردند تا به شکل دردناکى جان دهند؛ لذا نام بردگى در طول تاریخ با انبوهى از جنایات هولناک همراه است.
اسلام به عنوان دینی که برای آزادی و سعادت همهی انسانها آمده بود، همواره از سرنوشت دردناک بردگان در گذشته به عنوان یک معضل بزرگ اجتماعی رنج میبرد. به همین دلیل هرگز در برابر این مسئلهی مهم سکوت نکرده است و راه حلی بسیار حکیمانه و دقیق برای ریشهکن کردن این معضل ارائه نموده است.
- طرح اسلام براى آزادى بردگان: آنچه غالبا مورد توجه قرار نمیگیرد، این است که اگر نظام غلطى در بافت جامعهاى وارد شود ریشهکن کردن آن احتیاج به زمان دارد، و هر حرکت حساب نشده نتیجهی معکوسى خواهد داشت. درست همانند انسانى که به یک بیماری خطرناک مبتلا شده و بیماریاش کاملا پیشرفت نموده است، و یا شخص معتادى که دهها سال به اعتیاد زشت خود خو کرده است. در اینگونه موارد حتما باید از برنامههاى زمانبندى شده استفاده کرد.
صریحتر بگوییم: اگر اسلام طبق یک فرمان عمومى دستور میداد همهی بردگان موجود در آن زمان را آزاد کنند، چه بسا بیشتر آنها از بین میرفتند؛ زیرا گاه نیمى از جامعه را بردگان تشکیل میدادند که نه کسب و کار مستقلى داشتند، نه خانه و سرپناهی و نه وسیلهاى براى ادامهی زندگى.
اگر در یک روز و یک ساعت معین همهی آزاد میشدند یک جمعیت عظیم بیکار ظاهر میگشت که هم زندگى خودش با خطر مواجه بود و هم ممکن بود نظم جامعه را مختل کند، و به هنگامى که محرومیت به او فشار میآورد به همه جا حملهور میشد و درگیرى و خونریزى به راه میافتاد.
اینجا است که باید به تدریج آزاد شوند، و جذب جامعه گردند که نه جان خودشان به خطر بیفتد، و نه امنیت جامعه را به خطر اندازند، و اسلام درست این برنامهی حساب شده را تعقیب کرد.
این برنامه مواد زیادى دارد که رؤس مسائل آن به طور فشرده و فهرستوار در اینجا مطرح میشود:
ماده اول: بستن سرچشمههاى بردگى،
بردگى در طول تاریخ اسباب فراوانى داشت، نه تنها اسیران جنگى و بدهکارانى که قدرت پرداخت بدهى خود را نداشتند به صورت برده درمیآمدند که زور و غلبه نیز مجوز بردهگرفتن و بردهدارى بود، اما اسلام جلوی تمام این مسائل را گرفت. تنها در یک مورد اجازه بردهگیرى داد و آن در مورد اسیران جنگى بود. این مسلم است که در میدان جنگ و بعد از غلبه بر دشمن یا باید تمام افراد باقی ماندهی از دشمن را کشت و یا به جاى کشتن، آنها را اسیر کرد؛ چرا که اگر دشمن رها شود باز ممکن است نیروهاى خود را تجدید سازمان کرده و حملهی مجددى را آغاز نماید. اسلام راه حل دوم را برگزید؛ اما فرمود که بعد از اسارت صحنه دگرگون میشود، و اسیر با تمام جنایاتى که مرتکب شده است، به صورت یک امانت الهى در دست مسلمانان درمیآید که باید حقوق بسیارى را دربارهی او رعایت کرد.[2]
اما حکم اسیر بعد از خاتمهی جنگ یکى از سه چیز است: آزاد کردن بیقید و شرط، آزاد کردن مشروط به پرداخت فدیه(غرامت) و برده ساختن او. البته انتخاب یکى از این سه امر منوط به نظر امام و پیشواى مسلمانان است و او هم با در نظر گرفتن شرایط اسیران و مصالح اسلام و مسلمانان از نظر داخل و خارج، آنچه را شایستهتر باشد برمیگزیند و دستور اجرا میدهد.
اما در شرایطی که نظر امام و پیشواى مسلمانان بر این قرار میگرفت که اسیران آزاد نشوند، از آنجا که در آن روزگار امکانات و زندانهایى نبود که بتوان اسیران جنگى را تا روشن شدن وضعشان در زندان نگهداشت، راهى جز تقسیم کردن آنها در میان خانوادهها و نگهدارى به صورت برده نداشت.
بدیهى است هنگامى که چنین شرایطى تغییر یابد، هیچ دلیلى ندارد که امام مسلمانان حکم بردگى را دربارهی اسیران بپذیرد، میتواند آنها را از طریق پرداخت غرامت آزاد سازد؛ زیرا اسلام پیشواى مسلمانان را در این امر مخیر ساخته تا با در نظر گرفتن مصالح اقدام کند، و به این ترتیب تقریبا سرچشمههاى بردگى جدید در اسلام بسته شده است.
ماده دوم: گشودن دریچهی آزادى،
اسلام برنامهی وسیعى براى آزاد شدن بردگان تنظیم کرده است که اگر مسلمانان آنرا عمل میکردند در مدتى نه چندان زیاد همهی بردگان به تدریج آزاد و جذب جامعهی اسلامى میشدند.
رؤوس این برنامه چنین است:
الف) یکى از مصارف هشتگانه زکات در اسلام خریدن بردگان و آزاد کردن آنها است.[3] و به این ترتیب یک بودجهی دائمى و مستمر براى این امر در بیتالمال اسلامى در نظر گرفته شده است که تا آزادى کامل بردگان ادامه خواهد داشت.
ب) مقرراتى در اسلام وضع شده است که بردگان طبق قراردادى که با مالک خود میبندند بتوانند از دسترنج خود آزاد شوند. (در فقه اسلامى فصلى در این زمینه تحت عنوان مکاتبه آمده است).
ج) آزاد کردن بردگان یکى از مهمترین عبادات و اعمال خیر در اسلام است، و پیشوایان اسلام در این مسئله پیشقدم بودند، تا آنچه که در حالات امام علی(ع) نوشتهاند: هزار برده را از دسترنج خود آزاد کرد.[4]
د) پیشوایان اسلام بردگان را به کمترین بهانهاى آزاد میکردند تا سرمشقى براى دیگران باشد، تا آنجا که یکى از بردگان امام باقر(ع) کار نیکى انجام داد، امام (ع) فرمود: برو تو آزادى که من خوش ندارم مردى از اهل بهشت را به خدمت خود درآورم.[5]
در حالات امام سجاد(ع) نیز آمده است: خدمتکارش آب بر سر حضرت میریخت ظرف آب افتاد و حضرت را مجروح کرد، امام(ع) سر را بلند کرد، خدمتکار گفت: «و الکاظمین الغیظ». حضرت فرمود: خشمم را فرو بردم. عرض کرد: «و العافین عن الناس». فرمود: خدا تو را ببخشد. عرض کرد: «و الله یحبّ المحسنین» فرمود: برو براى خدا آزادى.[6]
هـ) در بعضى از روایات اسلامى آمده است: بردگان بعد از هفت سال خود به خود آزاد میشوند، چنانکه از امام صادق(ع) میخوانیم: کسى که ایمان داشته باشد، بعد از هفت سال آزاد میشود، صاحبش بخواهد یا نخواهد و به خدمت گرفتن کسى که ایمان داشته باشد بعد از هفت سال حلال نیست.[7]
در همین راستا پیامبر گرامى اسلام(ص) فرمود: پیوسته جبرئیل سفارش بردگان را به من میکرد تا آنجا که گمان کردم به زودى ضرب الاجلى براى آنها میشود که به هنگام رسیدن آن آزاد شوند.[8]
و) کسى که بردهی مشترکى را نسبت به سهم خود آزاد کند، موظف است بقیه را نیز بخرد و آزاد کند.
ز) هر گاه بخشى از بردهاى را که مالک تمام آن است آزاد کند، این آزادى سرایت کرده و خود به خود همه آزاد خواهد شد.
ح) هر گاه کسى پدر یا مادر، یا اجداد، یا فرزندان، یا عمو و عمه، یا دائى و خاله، یا برادر یا خواهر و یا برادرزاده و یا خواهرزاده خود را مالک شود فورا آزاد میشوند.
ط) هر گاه مالک از کنیز خود صاحب فرزندى شود، فروختن آن کنیز جایز نیست و باید بعد از سهم ارث فرزندش آزاد شود.
این امر وسیله آزادى بسیارى از بردگان میشد؛ زیرا بسیارى از کنیزان به منزلهی همسر صاحب خود بودند و از آنها فرزند داشتند.
ی) کفارهی بسیارى از تخلفات در اسلام آزاد کردن بردگان قرار داده شده است. (کفارهی قتل خطا، کفارهی ترک عمدى روزه، و کفارهی قسم را به عنوان نمونه در اینجا میتوان نام برد).
ک) آزادی برده به واسطهی پارهاى از مجازاتهاى سخت که صاحب برده نسبت به او انجام میداد.
گفتنی است؛ قبل از اسلام صاحبان بردگان خود را به انجام هر گونه تنبیه و مجازات در مورد بردگان مجاز میدانستند و بدون هیچ مانعی هر گونه جنایتی را آزادانه در حق آنان روا میداشتند؛ اما اسلام پارهای از مجازاتها(مثل بریدن گوش، زبان، بینی و...) را ممنوع کرد، و اعلام نمود بردهای که چنین جنایتی از طرف صاحب او در حق او صورت گیرد آزاد خواهد شد.[9]
ماده سوم: احیاى شخصیت بردگان،
در دورانی که بردگان مسیر خود را طبق برنامهی حساب شده اسلام به سوى آزادى میپیمایند، اسلام براى احیاى حقوق آنها اقدامات وسیعى کرده، و شخصیت انسانى آنان را احیاء نموده است، تا آنجا که از نظر شخصیت انسانى هیچ تفاوتى میان بردگان و افراد آزاد نمیگذارد و معیار ارزش را همان تقوا قرار میدهد؛ لذا به بردگان اجازه میدهد همه گونه پستهاى مهم اجتماعى را عهدهدار شوند، به گونهای که بردگان میتوانند مقام مهم قضاوت را عهدهدار شوند. در عصر پیامبر(ص) نیز مقامات برجستهاى از فرماندهى لشکر گرفته تا پستهاى حساس دیگر به بردگان یا بردگان آزاد شده سپرده شد.
بسیارى از یاران بزرگ پیامبر(ص) بردگان و یا بردگان آزاد شده بودند. و در حقیقت بسیارى از آنها به صورت معاون براى بزرگان اسلام انجام وظیفه میکردند. سلمان، بلال، عمار یاسر و قنبر را در این گروه میتوان نام برد. بعد از غزوهی "بنى المصطلق" پیامبر(ص) با یکى از کنیزان آزاد شدهی این قبیله ازدواج کرد و همین امر بهانهاى آزادى تمام اسراى قبیله شد.
ماده چهارم: رفتار انسانى با بردگان،
در اسلام دستورات زیادى دربارهی رفق و مدارا با بردگان وارد شده، تا آنجا که آنها را در زندگى صاحبان خود شریک و سهیم کرده است.
پیامبر اسلام(ص) میفرمود: کسى که برادرش زیر دست او است، باید از آنچه میخورد به او بخوراند و از آنچه میپوشد به او بپوشاند، و زیادتر از توانایى به او تکلیف نکند.[10]
على(ع) به غلام خود(قنبر) میفرمود: من از خداى خود شرم دارم که لباسى بهتر از تو بپوشم؛ زیرا رسول خدا(ص) میفرمود: از آنچه خودتان میپوشید بر آنها بپوشانید و از آنچه خود میخورید به آنها غذا دهید.[11]
در همین زمینه، امام صادق(ع) میفرماید: هنگامى که پدرم به غلامى دستور انجام کارى میداد ملاحظه میکرد اگر کار سنگینى بود بسم الله میگفت و خودش وارد عمل میشد و به آنها کمک میکرد.[12]
خوشرفتارى اسلام نسبت به بردگان در این دوران انتقالى به اندازهاى است که حتى بیگانگان از اسلام نیز روى آن تأکید و تمجید کردهاند.
به عنوان نمونه جرجى زیدان در تاریخ تمدن خود چنین میگوید: اسلام به بردگان فوق العاده مهربان است. پیامبر اسلام(ص) دربارهی بردگان سفارش بسیار نموده، از آن جمله میفرماید: کارى که برده تاب آنرا ندارد به او واگذار نکنید، و هر چه خودتان میخورید به او بدهید.[13]
قرآن کریم نیز دربارهی بردگان سفارش کرده و میفرماید: خدا را پرستش کنید؛ براى او شریک نگیرید؛ با پدر و مادر و خویشان و یتیمان و بینوایان همسایگان نزدیک و دور و دوستان، و آوارگان، و بردگان جز نیکوکارى رفتارى نداشته باشید، خداوند از خودپسندى بیزار است.[14]
ماده پنجم: بدترین کار انسانفروشى است!
اصولا در اسلام خرید و فروش بردگان یکى از منفورترین معاملات است تا آنجا که پیامبر اکرم(ص) فرمود: بدترین مردم کسى است که انسانها را بفروشد.[15]
همین تعبیر کافى است که نظر نهایى اسلام را در مورد بردگان روشن سازد و نشان دهد جهتگیرى برنامههاى اسلامى به کدام سو است.
از این مهمتر اینکه یکى از گناهان نابخشودنى در اسلام سلب آزادى و حریت از انسانها و تبدیل آنها به یک متاع است، چنانکه از پیامبر اسلام (ص) آمده است: خداوند هر گناهى را میبخشد، مگر(سه گناه): کسى که مهر همسرش را انکار کند، یا حق کارگرى را غصب نماید، و یا انسان آزادى را بفروشد.[16]
طبق این حدیث غصب حقوق زنان، حق کارگران، و سلب آزادى انسانها سه گناه نابخشودنى است.
همانگونه که در بالا گفته شد، اسلام تنها در یک مورد اجازهی بردهگیرى میدهد و آن در مورد اسیران جنگى است، آن هم هرگز جنبهی الزامى ندارد، در حالى که در عصر ظهور اسلام، و قرنها بعد از آن بردهگیرى از طریق زور و حمله به کشورهاى سیاهپوستان و دستگیر کردن انسانهاى آزاد، و تبدیل آنها به بردگان، بسیار زیاد بود، و گاهى در مقیاسهاى وحشتناک روى آن معامله میشد، به طورى که در اواخر قرن 18 میلادى دولت انگلستان هر سال دویست هزار برده را معامله میکرد، و هر سال یکصد هزار نفر را از آفریقا گرفته و به صورت بردگان به آمریکا میبردند.
کوتاه سخن اینکه کسانى که به برنامهی اسلام در مورد بردگان خردهگیرى میکنند از دور سخنى شنیدهاند، و از اصول این برنامه و جهتگیرى آن که همان آزادى تدریجى و بدون ضایعات بردگان است اطلاع دقیقى ندارند، و یا تحت تأثیر افراد مغرضى قرار گرفتهاند که به گمان خود اینرا نقطهی ضعف مهمى براى اسلام شمرده و روى آن تبلیغات دامنهدارى به راه انداختهاند.[17]
از آنچه بیان شد روشن گردید که اگر پیشوایان اسلام برده یا بردگانی در اختیار داشتند در قالب برنامهی حساب شده و حکیمانهی اسلام در برخورد با مسئلهی بردگی بود، و معاشرت آنان با بردگان به گونهای بود که در بسیاری از موارد وقتی بردهای را آزاد میکردند آن برده حاضر نمیشد منزل امام(ع) را ترک کند و با اصرار از امام(ع) میخواست که اجازه دهد او همچنان در خدمت ایشان باشد، ولی امام(ع) نمیپذیرفت. از طرفی برخورد و معاشرت آنان با بردگان یک الگوی عملی و به نوعی آموزش جامعهی بشری مخصوصا مسلمانان در برخورد با این مسئلهی بسیار مهم و مورد ابتلای جامعه بود.
اما در ارتباط با شبههی تناقض مسئلهی بردهداری و آیهی شریفهی «لااکراه فی الدین» لازم است ذکر کنیم که:
مسئلهی بردهداری، با اختیار و آزادی انسان در انتخاب دین و عقیده که مورد تأکید قرآن نیز قرار گرفته، تفاوت بنیادین دارد. به تعبیری روشنتر آیهی شریفهی اشاره به ردّ اجبار و اکراه در پذیرش دین و عقیده دارد و مربوط به روح انسان و امری درونی است، و در واقع عقیده چون امر درونی است اجبار بردار نیست.[18] لکن بردهداری مربوط به استثمار جسم و وجود بیرونی انسانها است. چنانکه در طول تاریخ انسانهایی؛ مانند بلال حبشی و ... که به حسب ظاهر برده بودند؛ اما در انتخاب عقیده و دین، روحی آزاد و مختار داشته و اسلام را پذیرفتند. و از آنسو انسانهایی؛ نظیر ابولهب و ... که به حسب ظاهر آزاد بودند؛ اما از لحاظ روحی در بند و اسارت شهوات و تمنیات نفسانی و دنیوی بوده و با حقیقت اسلام به مقابله برخاستند.
[1]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 21، ص 413 و 417، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[2]. على(ع): إِطْعَامُ الْأَسِیرِ وَ الْإِحْسَانُ إِلَیْهِ حَقٌّ وَاجِبٌ، وَ إِنْ قَتَلْتَهُ مِنَ الْغَدِ»؛ غذا دادن به اسیر و نیکى نسبت به او حق واجبى است، هر چند بنا باشد که فردا او را اعدام کنى؛ حمیری، عبد الله بن جعفر، قرب الإسناد، ص 87، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، چاپ اول، 1413ق؛ امام على بن الحسین(ع): «إِذَا أَخَذْتَ أَسِیراً فَعَجَزَ عَنِ الْمَشْیِ وَ لَیْسَ مَعَکَ مَحْمِلٌ فَأَرْسِلْهُ وَ لَا تَقْتُلْهُ فَإِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا حُکْمُ الْإِمَامِ فِیهِ»؛ هنگامى که اسیرى گرفتى و او را با خود میآورى اگر از راه رفتن ناتوان شد و مرکبى براى حمل او ندارى او را رها کن، و به قتل مرسان؛ چرا که نمیدانى هنگامى که او را نزد امام آوردى چه حکمى در باره او خواهد کرد. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 5، ص 35، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[4]. کافی، ج 5، ص 74.
[5]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 27، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق. «اذهب فانت حر فانى اکره ان استخدم رجلا من اهل الجنة».
[6]. شیخ صدوق، الامالی، ص 201، اعلمی، بیروت، چاپ پنجم، 1400ق.
[7]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 12، ص 66، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1429ق..«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام، قَالَ: «مَنْ کَانَ مُؤْمِناً، فَقَدْ عَتَقَ بَعْدَ سَبْعِ سِنِینَ، أَعْتَقَهُ صَاحِبُهُ أَمْ لَمْ یُعْتِقْهُ، وَ لَا تَحِلُّ خِدْمَةُ مَنْ کَانَ مُؤْمِناً بَعْدَ سَبْعِ سِنِینَ».
[8]. من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 52........« قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا زَالَ جَبْرَئِیلُ ع یُوصِینِی بِالسِّوَاکِ حَتَّى خَشِیتُ أَنْ أُحْفِیَ أَوْ أَدْرَدَ وَ مَا زَالَ یُوصِینِی بِالْجَارِ حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ سَیُوَرِّثُهُ وَ مَا زَالَ یُوصِینِی بِالْمَمْلُوکِ حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ سَیَضْرِبُ لَهُ أَجَلًا یُعْتَقُ فِیهِ».
[9]. شهید ثانی، زین الدین بن علی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، شارح، کلانتر، سید محمد، ج 6، ص 280، قم، کتابفروشی داوری، چاپ اول، 1410ق.
[10]. ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورام، ج 1، ص 57 – 58، قم، مکتبة الفقیه، چاپ اول، 1410ق.
[11]. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، ص 101، قم، شریف رضی، چاپ چهارم، 1412ق.
[12]. کوفی اهوازی، حسین بن سعید، الزهد، محقق، مصحح، عرفانیان یزدی، غلامرضا، ص 44، قم، المطبعة العلمیة، چاپ دوم، 1402ق.
[13]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 21، ص 422، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[15]. کافی، ج 5، ص 114، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق. «شر الناس من باع الناس».
[16]. على بن موسى، امام هشتم علیه السلام، صحیفة الإمام الرضا علیه السلام، مصحح، محمد مهدی، نجف، ص 64، مشهد، کنگره جهانى امام رضا علیه السلام، چاپ اول، 1406ق. «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى غَافِرُ کُلِّ ذَنْبٍ إِلَّا مَنْ أَخَّرَ مَهْراً- أَوِ اغْتَصَبَ أَجِیراً أَجْرَهُ أَوْ بَاعَ رَجُلًا حُرّا».
[17]. ر. ک: تفسیر نمونه، ج 21، ص 410- 423.
[18]. برای آگاهی بیشتر، ر. ک: «ایمان و امر به معروف و... و جهاد ابتدایى»، 196.