این موضوع که کسی با مطالعه و تحقیق متون و منابع اسلامی؛ مانند قرآن و احادیث، واقعا به نتیجه نرسد و به توحید یا معاد یا حداقل یکی از اصول دین، ایمان نیاورد، از چند جهت قابل بررسی است:
- شخصی که با مطالعه در اصول دین دچار شک و تردید شود؛ یعنی دلایل مطرحشده برای اثبات اصول دین نتوانست او را قانع کند، چنین شخصی هر چند دو طرف مسئله، یعنی اثبات اصول دین و نفی آن برای وی از نظر احتمال مساوی است؛ اما از آنجا که این دو احتمال از نظر اهمیت مساوی نیستند؛ یعنی احتمال حقیقتداشتن اصول دین دارای آثار مهمی است، عقل حکم میکند که به آن اهمیت دهد و به لوازم آن پایبند باشد؛ بنابر این حتی در صورت قانعنشدن توسط دلایل اصول دین و شک در آن، نمیتواند نسبت به لوازم آن بیاعتنا باشد.
البته برخی معتقدند که شک در اصول دین، اگر از روی تحقیق باشد حکم کفر و ارتداد را ندارد؛[1] از اینرو بعید است در دنیا محکوم به حکم ارتداد گردد،[2] و در آخرت دچار عذاب جهنم شود.[3]
- کسی که ادعا کند با مطالعه در اصول دین، به حقیقت نداشتن آن یقین پیدا کند؛ در این خصوص نیز موضوع از دو جهت قابل بررسی است:
2-1. آیا چنین فرضی اساسا قابل تحقق و وقوع است که شخص بدون تقصیر و کوتاهی و با به کارگیری تمام توان از نیروی عقل و دانش خود، نه تنها یقین به وجود خداوند و اصول دین پیدا نکند، بلکه یقین به عدم وجود خداوند و نادرستبودن اصول دین پیدا کند؟!
به نظر میرسد چنین فرضی در حد فرض و خیال است و نمیتواند واقعیت پیدا کند؛ زیرا اولا: بعید است انسان در زندگی خود تجربه و احساس حضور وجود خداوند را نداشته باشد؛ یعنی دچار حوادث خطرناک که امید از تمام اسباب مادی برای او قطع شده باشد نگردیده باشد، و در آن لحظه با اعتقاد و اخلاص کامل از خداوند درخواست کمک نکند. البته ممکن است پس از رهایی از حادثه به دلیل بیاعتنایی کاملا آنرا فراموش کرده باشد.[4] بنابر این بسیاری از افرادی که وجود خداوند را انکار میکنند در واقع به آن یقین دارند؛ یعنی حداقل در مرحلهای از زندگی از راه فطرت، وجود خداوند را در زندگی خود مشاهده کردهاند.[5]
ثانیا: گاهی گرفتار شدن در برخی افکار باطل مثل یقین به نبود خدا، ناشی از فساد رفتاری و اخلاقی است؛ یعنی اگر کسی در زندگی خود به ندای فطرت و عقل اعتنا نکند، و بر اعمال فاسد خود اصرار ورزد و کارهای خلاف فطرت و عقل خود را استمرار دهد، چه بسا دچار واژگونی فکری میشود، چنانکه قرآن کریم در مورد رباخواران میفرماید:
«کسانى که ربا میخورند، برنمیخیزند مگر مانند کسى که بر اثر تماسّ شیطان، دیوانه شده باشد؛ این به دلیل آن است که گفتند: «داد و ستد هم مانند ربا است».[6]
همچنین میفرماید:
«سرانجام کسانى که اعمال بد مرتکب شدند به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آنرا به تمسخر گرفتند».[7]
ثالثا: بعید است که کسی تمام توان خود را برای فهم اصول دین به کارگیرد و در تحقیق و تفحص کوتاهی نکند، با این وجود یقین به نبود خداوند، یا خلاف یکی از اصول دین پیدا کند؛ زیرا فهم اصول دین امر مشکلی نیست و با یک جمله میتوان سه اصل مهم از اصول دین را اثبات کرد؛ یعنی در مورد وجود خداوند متعال میتوان گفت: هر کس خدا نیست، حتما در وجود و بقای خود به خداوند نیاز دارد، و چنانکه هر کس پیامبر یا امام نیست حتما در یافتن راه درست زندگی و رسیدن به سعادت ابدی به پیامبر و امام نیاز دارد.[8] از آنسو محققان و پژوهشگران دینی دلایلی که بیدینان برای نفی اصول دین بیان کردهاند را نیز پاسخ دادهاند.[9]
2-2. با قبول امکان تحقق چنین فرضی که واقعا شخص با به کارگیری تمام توان نیروی عقل و دانش خود و بدون تقصیر و کوتاهی علمی و عملی به این نتیجه یقینی رسیده است، چنین فردی در آخرت هر چند از آثار و برکات ایمان برخوردار نیست؛ ولی بعید است دچار عذاب جهنم گردد.[10]
[1]. ر. ک: «شک و تردید در اعتقادات»، 4895.
[2]. ر. ک: جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج 12، ص 183، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ چهارم، 1391ش.
[3]. ر. ک: «آزادى عقیده و اعدام مرتد در اسلام»، 53.
[4]. آیات متعددی از قرآن به موضوع میپردازد، مانند:
«فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ»؛ هنگامى که سوار بر کشتى شوند، خدا را با اخلاص میخوانند (و غیر او را فراموش میکنند) امّا هنگامى که خدا آنان را به خشکى رساند و نجات داد، باز مشرک میشوند. عنکبوت، 65.
«وَ إِذا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ»؛ و هنگامى که (در سفر دریا) موجى مانند ابرها آنان را بپوشاند (و بالا رود و بالاى سرشان قرار گیرد)، خدا را با اخلاص میخوانند، امّا وقتى آنها را به خشکى رساند و نجات داد، بعضى راه اعتدال را پیش میگیرند (و به ایمان خود وفادار میمانند، در حالى که بعضى دیگر فراموش کرده و راه کفر را پیش میگیرند)، ولى آیات ما را هیچکس جز پیمانشکنان ناسپاس انکار نمیکنند! لقمان، 32.
[5]. «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدینَ»؛ و آن [آیات روشن ما] را از روى ظلم و سرکشى انکار کردند، در حالى که در دل به آن یقین داشتند، پس بنگر سرانجام تبهکاران (و مفسدان) چگونه بود. نمل، 14.
[8]. ر. ک: «راههای شناخت خدا»، 479.
[9]. ر. ک: «تناقض صفات و قضیهی کانتور»، 124070؛ «نظریه هاوکینگ و پیدایش جهان»، 9931.
[10]. ر. ک: «جهنم و غیر مسلمانان»، 47؛ «قاصرین و نجات از جهنم»، 323؛ «سرنوشت غیر شیعه در قیامت»، 4934.