حدثنا علی بن أحمد بن محمد بن عمران الدقاق رضی الله عنه قال حدثنا محمد بن أبی عبد الله الکوفی عن محمد بن إسماعیل البرمکی قال حدثنا الفضل بن سلیمان الکوفی عن الحسین بن خالد قال سمعت الرضا ع یقول لم یزل الله تعالى عالما قادرا حیا قدیما سمیعا بصیرا فقلت له یا ابن رسول الله إن قوما یقولون لم یزل الله عالما بعلم و قادرا بقدرة و حیا بحیاة و قدیما بقدم و سمیعا بسمع و بصیرا ببصره فقال ع من قال ذلک و دان به فقد اتخذ مع الله آلهة أخرى و لیس من ولایتنا على شیء ثم قال ع لم یزل الله عز و جل علیما قادرا حیا قدیما سمیعا بصیرا لذاته تعالى عما یقولون المشرکون و المشبهون علوا کبیرا. (عیونأخبارالرضا(ع) ج : 1 ص : 119)
در مورد علی بن احمد بن محمد بن عمران سوال دارم که چیزی در کتب رجالی درباره ایشان نیامده است، اما در معجم رجال حدیث آقای خویی او را از مشایخ صدوق می دانند و ما می دانیم که همه ی مشایخ صدوق یکسان نیستند حتی برخی جزء مخالفانند.
اما در امالی صدوق همین روایت از علی بن احمد بن موسی نقل شده است (امالی صدوق ،مجلس السابع والاربعون، حدیث 5 ) درباره او نیز در کتب رجالی چیزی نیافتم که آیا او همان دقاق است آیا اینجا تصحیف یا تحریف رخ داده است؟
در مورد فضل بن سلیمان هم که از راویان این حدیث است مطلبی نیامده است، او را هم بفرمایید.
روایتی که بیان شده است در سه کتاب از کتاب های مرحوم صدوق؛ یعنی کتاب عیون الاخبار،کتاب توحید و کتاب امالی با همین سند آمده است. در میان مشایخ شیخ صدوق تنها یک نفر ملقب به الدقاق است که سه عنوان موجود در روایات را می توان تعبیری دیگر از نام او دانست:
الف- علی بن احمد بن محمد بن عمران الدقاق، ب- علی بن احمد بن موسی، ج- علی بن احمد بن موسی الدقاق. با توجه به بحث ها و قرائنی که در پاسخ تفصیلی می آید و نظر برخی از عالمان،مانند علامه مجلسی و آیت الله خویی، این سه عنوان یک شخصیت هستند.
روایتی که بیان شده است در سه کتاب از کتاب های مرحوم صدوق با همین سند آمده است.در کتاب امالی، مجلس چهل و هفتم ، حدیث پنجم با این سلسله سند که: «حدثنا علی بن أحمد بن موسى (رض) قال حدثنا محمد بن أبی عبد الله الکوفی عن محمد بن إسماعیل البرمکی قال حدثنا الفضل بن سلیمان الکوفی عن الحسین بن خالد قال سمعت الرضا علی بن موسى ع یقول: الحدیث.»[1]
در کتاب عیون اخبار الرضا(ع ) همین روایت را با این سلسله سند می آورد: «حدثنا علی بن أحمد بن محمد بن عمران الدقاق رضی الله عنه قال حدثنا محمد بن أبی عبد الله الکوفی عن محمد بن إسماعیل البرمکی قال حدثنا الفضل بن سلیمان الکوفی عن الحسین بن خالد قال سمعت الرضا (ع) یقول: الحدیث[2]»
و بالاخره در کتاب توحید، مرحوم شیخ صدوق همین روایت را با این سلسله سند می آورد: «حدثنا علی بن أحمد بن محمد بن عمران الدقاق رحمه الله قال حدثنا محمد بن أبی عبد الله الکوفی عن محمد بن إسماعیل البرمکی قال حدثنا الفضل بن سلیمان الکوفی عن الحسین بن خالد قال سمعت الرضا علی بن موسى ع یقول: الحدیث.»[3]
همان طور که مشاهده می شود، نفر اول که شیخ صدوق از وی نقل می کند در کتاب های توحید و عیون اخبار الرضا(ع)، یکی از اساتید مرحوم صدوق به نام علی بن احمد بن محمد بن عمران الدقاق است. نفر اول همین روایت در کتاب امالی، شخصی به نام علی بن احمد بن موسی است.
علی بن احمد کیست؟
در سلسله اساتید مرحوم صدوق از همه بیشتر با دو علی بن احمد برخورد می کنیم؛ اول علی بن احمد بن عبدالله بن احمد برقی که به سبب راوی و مروی عنه،قابل تشخیص است. دوم علی بن احمد است که لقب الدقاق را به همراه دارد.
در میان مشایخ شیخ صدوق تنها یک نفر ملقب به الدقاق است که در روایات مختلف و در کتاب های مختلف شیخ صدوق احیاناً با اسم های به ظاهر متفاوت آمده است. در برخی از روایات چنین آمده است: « حدثنا علی بن أحمد بن محمد بن عمران الدقاق رضی الله عنه..»[4]
در برخی دیگر از کتاب های شیخ صدوق چنین آمده است:« و روى لی علی بن أحمد بن موسى الدقاق...»[5]
و در برخی دیگر از کتاب های[6] ایشان چنین آمده است:« حدثنا علی بن أحمد بن موسى رضی الله عنه...»
صاحب کتاب معجم رجال حدیث هر کدام از سه شخصیتی که در روایات مشخص شد را تحت عنوان مخصوص خود، مورد بررسی قرار می دهد.
الف- علی بن احمد بن محمد بن عمران الدقاق: ایشات تحت این عنوان می گوید: کنیه اش ابوالقاسم و از مشایخ شیخ صدوق است که بارها بر او ترحم کرده و رضوان خدا را برایش خواسته است.[7]
ب: علی بن احمد بن موسی: ایشان در ذیل این عنوان وی را با علی بن احمد بن موسی الدقاق که تحت عنوان سوم آورده است، یکی می داند.[8]
ج- علی بن احمد بن موسی الدقاق: از طرفی آیت الله خویی وی را با علی بن احمد بن محمد بن عمران که در عنوان اول آمد،یکی می داند.[9]
بنابراین؛ بر طبق نظریه ایشان علی بن احمد بن موسی (با لقب الدقاق یا بدون آن) همان علی بن احمد بن محمد بن عمران الدقاق است و هرسه عنوان به یک نفر بر می گردد.
دلایل و شواهد اتحاد این سه عنوان:
در ادامه، به برخی از موارد که می تواند به عنوان دلیل یا تأیید بر اتحاد این سه عنوان باشد، اشاره می کنیم:
1.اتحاد روایاتی که در آنها از این سه عنوان استفاده شده است.در روایات متعدی که در سند آن عناوین مختلفی از الدقاق آمده است، یک روایت و با یک مضمون آمده است.به طور مثال می توان به همین روایتی که در ابتدای بحث آمد اشاره کرد. از جمله دیگر این روایات می توان به روایتی اشاره کرد که که در امالی آمده است. این روایت با این سلسله سند آمده که: « حدثنا علی بن أحمد بن موسى ره قال حدثنا محمد بن أبی عبد الله الکوفی عن سهل بن زیاد الأدمی عن مبارک مولى الرضا علی بن موسى ع قال لا یکون المؤمن مؤمنا حتى یکون فیه ثلاث خصال سنة من ربه و سنة من نبیه و سنة من ولیه فأما السنة من ربه فکتمان سره قال الله جل جلاله عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ و أما السنة من نبیه فمداراة الناس فإن الله عز و جل أمر نبیه بمداراة الناس فقال خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِالْجاهِلِینَ و أما السنة من ولیه فالصبر فی البأساء و الضراء یقول الله عز و جل وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»[10]
مثل همین روایت و با همین سند در کتاب معانی الاخبار آمده است[11]، با این فرق که در سند آن، به جای علی بن أحمد بن موسى، علی بن أحمد بن محمد آمده است.
2. یکی دیگر از این شواهد(که البته نمی توان آن را دلیل مستقلی به شمار آورد)، طلب رحمت و رضوان الهی است که مرحوم صدوق برای این استادش به جا آورده است[12] اگر این درخواست را مثلاً برای یکی از سه عنوان داشته باشد و در همه روایات برای دو عنوان دیگر، لفظی که دلالت بر ترحم باشد نیاورده باشد می توان نتیجه گرفت؛ آن دو عنوانی که در تمام کتاب های شیخ صدوق از طرف ایشان بر وی ترحم نشده است، غیر از عنوانی است که بر وی ترحم کرده است. اما در کتاب ها و روایات مختلفی که شیخ صدوق بیان کرده، طلب ترحم ایشان را برای سه عنوان می توان دید. [13]
3. همان طور که گذشت در سلسله اساتید شیخ صدوق، تنها یک شخص است که ملقب به "الدقاق" است. از جایی که علی بن احمد بن محمد بن عمران پیوسته با لقب الدقاق آمده است و علی بن احمد بن موسی اگر چه در روایاتی بدون لقب الدقاق آمده است ولی در برخی دیگر از روایات با لقب" الدقاق" آمده است[14] می توان همان نتیجه ای را که آیت الله خویی در اتحاد این سه عنوان بدان اشاره کرده است[15] را پذیرفت.
4. علامه مجلسی تصریح دارد که شخصی که در سلسله اساتید صدوق ملقب به الدقاق است، یک نفر و همان علی بن احمد بن محمد بن عمران است.[16]
توصیف علی بن احمد بن موسی الدقاق:
یکی از مباحث کلی در علم رجال، وثاقت شیخ اجازه دهنده است. مرحوم صدوق مشایخ متعددی داشته است که سند خود را به کتاب های مشهور اصحاب ائمه (ع) را از طریق آنان به دست آورده است. عده زیادی بر این باورند که شیخ اجازه بودن دلالت بر وثاقت دارد، زیرا شخصی مانند شیخ صدوق بعید است که از انسانهای غیر ثقه اجازه نقل کتاب و روایت بگیرد ولی عده دیگری این موضوع را رد می کنند و می گویند: چون کتاب هایی که شیخ صدوق از آنها نقل کرده است، کتاب های مشهوری بوده اند، بیان مشایخ اجازه فقط برای حفظ سلسله سند است و چون مشایخ نقشی در صحت و سقم روایت نداشته اند، لزوماً جزء ثقات نبوده اند.[17]
در هر صورت با توجه به این که صدوق از علی بن احمد بن محمد بن عمران بسیار روایت نقل کرده است و بارها بر او ترحم کرده و برای او رضوان الهی را خواسته است، می توان برای وی درجه ای از وثاقت را ثابت کرد.
فضل بن سلیمان:
از وی بر خلاف علی بن احمد بن محمد بن عمران، روایات زیادی در کتاب های مختلف شیخ صدوق نیامده است و جزء افرادی است که به اصطلاح رجالی مهمل است، یعنی دانشمندان علم رجال در مورد او هیچ گزارشی چه مثبت و چه منفی ارائه نداده اند.
[1] شیخ صدوق، محمد بن علی، الأمالی، ص 278، مجلس 47، ح 5،انتشارات اسلامیه،تهران،1362 هـ ش.
[2] همان، ج1، ص 119، باب " ما جاء عن الرضا علی بن موسى ع من الأخبار فی التوحید "، حدیث 10.
[3]شیخ صدوق،محمد بن علی، التوحید ص 139، باب صفات الذات و صفات الأفعال ، ح 3، انتشارات جامعه مدرسین،قم، 1357 هـ ش.
[4] شیخ صدوق،محمد بن علی، کمالالدین ج 2، ص 358، انشارات دارالکتب الاسلامیه، قم، 1395 هـ ق.
[5] شیخ صدوق،محمد بن علی،من لا یحضره الفقیه، ج2 ، ص 238، انتشارات جامعه مدرسین،قم، 1413 هـ ق.
[6]البته چه بسا در یک کتاب، این سه تعبیر موجود باشد.
[7]خویی،سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج11، ص 254، مرکز نشر آثار شیعه،قم، 1369 هـ ش.
[8]همان،ص 254 و 255.
[9]همان، ص 255.
[10]امالی، ص 329.
[11]و در معانی الاخبار چنین آمده:« حدثنا علی بن أحمد بن محمد رضی الله عنه قال حدثنا محمد بن أبی عبد الله الکوفی عن سهل بن زیاد الأدمی عن مبارک مولى الرضا ع عن الرضا علی بن موسى ع قال لا یکون المؤمن مؤمنا حتى یکون فیه ثلاث خصال سنة من ربه و سنة من نبیه و سنة من ولیه فأما السنة من ربه فکتمان السر قال الله عز و جل عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ و أما السنة من نبیه فمداراة الناس فإن الله عز و جل أمر نبیه ص بمداراة الناس فقال خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ و أما السنة من ولیه فالصبر على البأساء و الضراء یقول الله عز و جل وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ. صدوق،محمد بن علی،معانی الاخبار، ص 184، انتشارات جامعه مدرسین،قم، 1361.
[12]معجم رجال حدیث، ج11، ص 254.
[13]در کتاب امالی، ص 278، ح 5، برای عنوان علی بن احمد بن موسی و در ص 131،ح 7، برای علی بن احمد بن موسی الدقاق و در کتاب عیون اخبار الرضا(ع)، ج1، ص 119، ح 10، برای علی بن احمد بن محمد بن عمران الدقاق، طلب رحمت و رضوان الهی را کرده است.
[14]من لا یحضره الفقیه،ج2، ص 238.
[15]معجم رجال الحدیث، ج11، ص 254.
[16] مجلسی،محمد باقر،بحار الانوار،ج 1، ص 57، موسسه الوفاء، بیروت،1404هـ ق.
[17]برای آگاهی بیشتر به کتاب " کلیات فی علم الرجال"، ص 333، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1421 هـ ق، اثر آیت الله سبحانی مراجعه کنید.