بلال بن رباح حبشی، قریشی و تمیمی یکی از یاران خاص رسول خدا(ص) بود که سه سال بعد از واقعهی عام الفیل، در منطقهی «سراه» از مناطق یمن یا شام به دنیا آمد. برخی نیز محل تولد وی را مکه میدانند.
پدر و مادر او بردهی حبشی بودند. مادرش حمامه ملقب به سکینه از کسانی بود که به دلیل اسلامش مورد شکنجه قرار گرفت. بلال را گاه به مادرش نیز نسبت داده، و او را «بلال بن حمامه» و «ابن حمامه» نامیدهاند.
کنیهی بلال، أباعبدالله، أباعبدالکریم، أباعبدالرحمن و یا أباعمرو بود.
او بعد از اسلام، متحمل شکنجههای فراوانی از سوی کفار – به ویژه امیه که او بردهاش بود - شد، تا آنکه ابوبکر او را از صاحبش خرید و آزاد کرد.
بعد از تشکیل حکومت اسلامی در مدینه، بلال علاوه بر آنکه مؤذّن رسول خدا(ص) بود، مسئولیت خزانهداری حضرتشان را نیز بر عهده داشت، و در نبردهای مهم دوره پیامبر(ص) نیز شرکت کرد.
پس از رحلت پیامبر(ص)، بلال شهر مدینه را ترک و به منطقه شام کوچ کرد و همانجا نیز از دنیا رفت.
آنچه گفته شد، در منابع تاریخی اهلسنت نیز گزارش شده است.
بلال بن رباح[1] حبشی،[2] قریشی[3] و تمیمی[4] یکی از یاران خاص رسول خدا(ص) است. انتساب او به قریش و تمیم به خاطر افرادی بود که او مدتی را در بردگی آنان گذراند، زیرا پدر و مادر او هر دو بردگانی حبشی بودند.[5] مادرش، حمامه[6] ملقب به سکینه[7] از کسانی بود که به دلیل اسلامش مورد شکنجه قرار گرفت.[8] بلال را گاه به مادرش نیز نسبت داده، و او را «بلال بن حمامه»[9] و «ابن حمامه»[10] نامیدهاند.
کنیهی بلال، أباعبدالله، أباعبدالکریم، أباعبدالرحمن و یا أباعمرو بود.[11]
تولد
بلال سه سال بعد از واقعهی عام الفیل،[12] در منطقهی «سراه» از مناطق یمن،[13] یا شام به دنیا آمد.[14] برخی نیز محل تولد وی را مکه میدانند.[15]
مشخصات ظاهری
بلال از نظر جسمی، سیاه پوست،[16] لاغر اندام، بلند قامت، با شانههای خمیده، دارای گونههاى استخوانى و به شدت سیاهچرده بود. موهای پرپشتی داشت، اما آنرا رنگ نمىکرد.[17]
همسر و فرزندان
گزارشهای تاریخی، همسران متعددی را برای ایشان اعلام میکنند، از آن جمله آنکه بلال با بانویی از قبیلهی بنیزهره ازدواج کرد.[18]
همچنین گروهی از قبیلهی بنیکنانه (و یا فرزندان ابیبکیر)[19] نزد رسول خدا(ص) آمدند و درخواست نمودند که یکی از خواهرانشان را به عقد شخصی دربیاورد. پیامبر(ص) به آنها فرمود نظر شما در مورد بلال چیست؟ آنها بار دوم و سوم همین مطلب را تکرار کردند. پیامبر(ص) فرمود: نظر شما در مورد بلال که یکی از مردان بهشت است، چیست؟ آنها نیز خواهرشان را به عقد بلال درآوردند.[20]
در برخی از گزارشها آمده است که بلال عاشق زنی به نام جمانه دختر زحاف اشجعى بود. در یکی از غزوات، در منطقهی «وادى النعام» آن زن بر بلال حمله کرد و چند ضربه بر او زد و سپس فرار کرد و به شخصی به نام شهاب پناه برد. بلال بعد از مدتی شهاب و جمانه را اسیر گرفت و به مدینه آوردند. جمانه و شهاب در مدینه مسلمان شدند. پیامبر(ص) از بلال نظرخواهی نمود، بلال گفت: من عاشق این زن بودم و اکنون شهاب به او سزاوارتر است. بعد از این جوانمردى بلال، شهاب دو کنیز به او بخشید.[21]
بعد از وفات پیامبر(ص) و در زمانی که بلال در شام بود،[22] با هند خولانیه ازدواج نمود.[23]
برخی از سیرهنویسان معتقدند که فرزندی از بلال باقی نماند؛[24] با این وجود در برخی از کتابهای تاریخی به نام سلیمان بن بلال[25] و عمر بن بلال[26] اشاره شده است.
آشنایی بلال با رسول خدا(ص)
بر اساس برخی از گزارشهای تاریخی، بلال هنگام چرانیدن گوسفندان عبداللّه بن جدعان در اطراف مکه با رسول خدا(ص) آشنا شد. پیامبر(ص) از وی خواست تا مقداری از سهم شیر گوسفندان خود را به ایشان دهد و بلال آنرا اهدا نمود. پیامبر(ص) از ایشان خواست تا اسلام بیاورد، بلال نیز پذیرفت و رسول خدا(ص) از وی خواست تا اسلام خود را مخفی کند.[27]
بر اساس گزارشی دیگر، بلال در دوران کودکی به همراه کاروان به سمت شام رفته بود و ابوطالب وی را به همراه پیامبر(ص) به سمت مکه برگرداند.[28]
بلال در کنار رسول الله(ص)
همگان بلال را به عنوان مؤذن پیامبر(ص) میشناسند، اما گزارش شده که او در ضمن، مسئولیت خزانهداری پیامبر(ص) را نیز بر عهده داشت.[29] وی در جنگ بدر و نیز تمام نبردهای مهم پیامبر(ص) شرکت کرد.[30]
همچنین وی برخی از کارهای پیامبر(ص) را انجام میداد. در جریان ازدواج امام علی(ع) و حضرت زهرا(س) پیامبر(ص) مقداری پول به بلال داد تا برای حضرت زهرا(س) عطر بخرد.[31]
وی هنگام خواندن نمازهای عید و طلب باران، «عنزه»(عصای ویژه پیامبر) که نجاشی به حضرتشان(ص) عطا کرده بود را حمل میکرد.[32]
آیات در شأن بلال
مفسران معتقدند برخی از آیات قرآن در شأن بلال و برخی دیگر از یاران خاص پیامبر(ص) نازل شده است؛ مانند:
- 1. آیهی 207 سورهبقره: ابن عباس میگوید: آیهی «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»، در شأن چند نفر نازل شد که یکی از آنها بلال بن رباح است.[33]
- آیهی 41 سورهی نحل: ابن عباس میگوید: بلال، خبّاب، عابس، عمار بن یاسر و یارانشان آن قدر شکنجه شدند تا پارهاى از سخنانى را که مشرکان مىخواستند (زیر شکنجه) بر زبان آوردند، اما آنان راهى (مدینه) شدند، و این آیه در حق آنها نازل شد: «وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُون».[34]
- آیهی 69 سورهی نساء: ابن عباس میگوید: مراد از صالحین در آیهی «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقا»، سلمان فارسى، ابوذر غفارى، صهیب، بلال، خبّاب و عمّار هستند.[35]
- آیهی 48 سورهی مدثر: ابن عباس در ذیل آیه «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِینَ»،[36] گفت شفاعت شافعان شامل کفار مکه نمیشود. اولین کسی که در روز قیامت برای امت پیامبر اسلام(ص) شفاعت میکند رسول خدا(ص) است. اولین کسی که برای اهلبیت و فرزندان رسول خدا(ص) شفاعت میکند، امام علی(ع) است. اولین کسی که برای مسلمانان روم شفاعت میکند صهیب است، و اولین کسی که برای مؤمنین حبشه شفاعت میکند بلال است.[37]
مناقب و ویژگیها
روزی رسول خدا(ص) بلال را خواست و به ایشان فرمود: تو در رفتن به بهشت از من سبقت گرفتی! هرگاه داخل در بهشت شدم صدایت را میشنیدم.[38]
امام علی(ع): «پیشگامان پنج نفرند. من پیشگام عرب هستم، سلمان پیشگام پارسیان، صهیب پیشگام رومیان، بلال پیشگام حبشیان و خباب پیشگام نبطیان».[39]
امام سجاد(ع): «بلال، صهیب، خباب، عمار بن یاسر و پدر و مادر عمار بهترین افراد از اصحاب رسول خدا(ص) بودند».[40]
امام صادق(ع): «اولین کسی که به بهشت میرود، بلال است؛ چون وی اولین اذان را گفت».[41]
علاقهی به اهل بیت(ع)
بلال در مورد فضیلت امام علی(ع) جملاتی را بیان نمود که نشان از علاقه و محبت وی نسبت به امام(ع) است: «ابوبکر و امام علی(ع) برابر نیستند چرا که علی(ع) نفس و جان پیامبر(ص) است که بهترین خلق خدا است. علی(ع) بهترین مردم در نزد خدا بعد از پیامبر(ص) است، او محبوبترین افراد نزد خدا است و وقتی پیامبر(ص) از خدا خواست تا بهترین فرد نزد خودش را در خوردن «طیر مشوی»[42] با رسولش همنشین نماید، بر پیامبر(ص) وارد شد و به همراه پیامبر(ص) از آن غذا میل نمود. او شبیهترین افراد به رسول خدا(ص) است حضرتشان علی(ع) را برادر خود در دین خدا قرار دادند.
او گاهی نیز به دلیل همین علاقه مورد نکوهش مردم قرار میگرفت.[43]
امام صادق(ع) نیز فرمود: خدا بلال را مورد رحمت خود قرار دهد. او ما اهلبیت(ع) را دوست میداشت.[44]
اولین اذانگو
با ظهور اسلام، بلال – با آنکه اربابش امیه از کفار معاند بود - جزو اولین کسانی بود که با میل و رغبت اسلام و توحید را پذیرفت.[45] بلال از مسلمانان مستضعفی بود[46] که مشرکان، در صدد برآمدند تا با شکنجه، او را از اسلام برگردانند. گویند بلال یک از هفت نفر اولی بود که اسلام خود را ظاهر کردند.[47] البته هر کدامشان از طرف شخص با نفوذ یا قومشان مورد حمایت بودند و به همین دلیل، چندان مورد شکنجه قرار نمیگرفتند، غیر از بلال که کسى را نداشت.[48] «امیه» براى برگرداندن بلال از اسلام، او را وحشیانه شکنجه میداد، اما او با تمام وجود بر سر ایمان خود پافشاری میکرد.
بر اساس گزارشها تاریخی معتبر شیعه و اهل سنت، بلال به وسیلهی ابوبکر از اربابش خریداری و سپس آزاد شد. البته مؤلف قاموس الرجال در این مورد تشکیک نموده و از کتاب نقض عثمانیه تألیف اسکافی نقل کرده که بلال آزاد شدهی رسول خدا(ص) است، ولی شاید این نسبت از این نظر باشد که آزادی او به دستور پیامبر(ص) انجام شده است.[49]
هنگامی که مدینه پایگاه اسلام قرار گرفت، بلال مؤذن اختصاصی پیامبر(ص) شد و از این رو در جنگها نیز با پیامبر(ص) شرکت میکرد.[50]
بر اساس گزارشهای تاریخی بلال اولین کسی بود که در اسلام اذان گفت.[51] بلال به همراه ابن مکتوم، اذانگوی پیامبر(ص) بودند. برخی معتقدند که بلال بلندآواز، فصیح و خوشصدا بود و در روز فتح مکه بر بالای کعبه اذان گفت و از همین رو در صحت روایتی از پیامبر(ص) مبنی بر آنکه سین بلال نزد خدا شین است تردید میکنند.[52]
البته باید گفت که خوشصدا بودن، فصاحت و ... منافاتی با آن ندارد که فرد به دلایل مادرزادی نتواند یک حرف را صحیح تلفظ کند.
بلال علاوه بر اذان گفتن، همین که پیامبر(ص) از حجره بیرون میآمد و بلال ایشان را میدید، شروع به گفتن اقامه مینمود.[53]
بلال پس از رحلت رسول خدا(ص)، بلال مدینه را ترک نمود و به شام رفت و این هجرت او پرسشهایی را به دنبال داشت.
علمای شیعه معتقدند علتش آن این بود که او تمایل نداشت برای فردی غیر از رسول خدا(ص) اذان گفته باشد؛[54] در همین زمینه، روایتی از امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) نقل است که میفرمایند: "بلال عبد صالحی بود، او گفت: بعد از رسول الله(ص) برای کسی اذان نمیگویم و در همین هنگام بود که «حی علی خیر العمل» از اذان حذف شد".[55]
برخی روایات تاریخی اهلسنت نیز همین دلیل را میپذیرند. واقدی نقل میکند: پس از رحلت رسول خدا(ص) تا پیکر مقدسش را دفن نکرده بودند، بلال اذان میگفت و چون «اشهد ان محمدا رسول الله» میگفت مردم در مسجد با صداى بلند میگریستند؛ زمانی که پیکر مقدس به خاک سپرده شد. ابوبکر به بلال گفت: اذان بگو! بلال گفت: اگر مرا آزاد کردى که با تو باشم، خود دانى و اگر مرا در راه خدا آزاد کردى مرا در راه همان خدا آزاد بگذار! ابوبکر گفت: تو را فقط براى خدا آزاد کردم. گفت: من پس از رسول خدا(ص) براى هیچ کس اذان نمیگویم. ابوبکر گفت: آزادى. بلال در مدینه اندکى ماند و همین که سپاهیان به شام رفتند با آنها رفت و در شام ماند.[56] عسقلانی در الاصابة نقل میکند: بلال بعد از پیامبر(ص) برای جهاد به شام رفت.[57]
البته در بعضی از کتابهای اهلسنت روایتی نقل شده است که بیان میکند: رسول خدا(ص) چون رحلت فرمود، بلال نزد ابوبکر آمد و گفت که من از پیامبر(ص) شنیدم که میفرمود: برترین عمل مؤمن جهاد در راه خدا است. ابوبکر گفت: مرادت چیست؟! گفت: میخواهم در راه خدا به جهاد بروم و به فیض شهادت برسم. ابوبکر گفت: تو را به حق خدا و به حق و حرمت خود سوگندت میدهم (که نروی) من پیر و ناتوان شدهام و مرگم نزدیک است. بلال با ابوبکر باقى ماند و چون ابوبکر درگذشت بلال پیش عمر آمد و با او همان سخن را تکرار کرد. عمر هم مانند ابوبکر پاسخ داد ولى دیگر بلال نپذیرفت.[58]
با این وجود از این گزارش نمیتوان برداشت کرد که او همچنان به عنوان مؤذن فعالیت میکرد و در مجموع میتوان نتیجه گرفت که بلال بعد از رحلت پیامبر(ص) دیگر به صورت رسمی مؤذن نبود، گرچه در برخی مواقع، به صورت موردی اذان میگفت:
1 . بعد از وفات رسول خدا(ص) روزى حضرت فاطمه(س) گفت: من دوست دارم صداى أذان مؤذن پدرم را بشنوم، و این خبر را به بلال رساندند. او شروع به گفتن أذان نمود. هنگامى که گفت: «اللَّه أکبر، اللَّه أکبر» حضرت زهرا(س) به یاد پدرشان و روزگار زندگى ایشان افتاد و نتوانست از گریه خویشتندارى نماید. و چون به نام آنحضرت(ص) رسید و گفت: «أشهد أنّ محمّدا رسول اللَّه» حضرت فاطمه(س) فریادى بلند برآورد و بیهوش شد و به رو بر زمین افتاد. اطرافیان گفتند: اى بلال از أذان دست بردار و گمان کردند که دختر پیامبر از دنیا رفته است. بلال أذان را متوقّف کرد و آنرا ناتمام گذاشت. پس از مدّتى حضرت(س) بهوش آمد و از بلال خواست که أذانش را تمام کند، ولى او این کار را انجام نداد و گفت: اى سرور و بانوى زنان عالم من میترسم که چون أذان مرا بشنوید روح از تن شما بیرون رود. پس آنحضرت بلال را از تمام کردن أذان معاف نمود.[59]
2 . بر اساس گزارشی بعد از رحلت پیامبر(ص) بلال ایشان را در خواب دید و وی را برای زیارت قبر خویش فرا خواند. بلال نیز به مدینه رفت. بعد از زیارت قبر پیامبر(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را دید. آنحضرات از بلال خواستند تا در سحر اذان بگوید. وقتی بلال «الله اکبر، الله اکبر» را گفت مدینه لرزید. وقتی «أشهد أن لا إله إلا الله» را گفت، لرزش بیشتر شد؛ اما وقتی «أشهد أن محمدا رسول الله» گفت زنان از محل خوابشان(منزل) بیرون آمدند و کسی مانند آنروز گریه نکرد.[60]
3 . در نقل دیگری نیز گفته شده است: زمانی که عمر به شام رفت بلال که در شام بود برای او اذان گفت.[61]
عقد اخوت
گزارش شده که پیامبر(ص) میان ایشان و «عبیده بن حارث بن مطلب» و یا «ابیرویحه خثعمی» پیمان برادری برقرار نمود.[62] برخی اجرای عقد اخوت بین بلال و ابیرویحه را به دلیل زنده نبودن او در زمان جنگ بدر رد میکنند.[63]
نقل روایت
افرادی مانند أبوبکر، عمر، عبداللّه بن عمر، أسامة بن زید، کعب بن عجرة، عبد الرحمن بن عسیلة، أسود بن یزید، و أبوعامر عبداللّه بن أخی هوزنی، و أبوعثمان نهدی، و أبو إدریس خولانی ... از بلال روایت نقل کردند.[64]
وفات
بلال در زمان خلافت عمر و حدود سال 17 تا 20 هجری[65] و در سن 63، یا هفتاد سالگی[66] بر اثر بیماری طاعون[67]در دمشق،[68] حلب،[69] و یا در داریا[70] از دنیا رفت و در قبرستان باب صغیر،[71] یا حلب،[72] و یا در داریا[73] و در باب کیسان[74] به خاک سپرده شد. برخی هم معتقدند کسی که در حلب از دنیا رفت برادر وی خالد بود.[75]
[1]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق، البجاوی، علی محمد، ج 1، ص 179، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412ق.
[2]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 1، ص 570، بیروت، دار الفکر، 1409ق.
[3]. واسطی زبیدی، محب الدین سید محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق، مصحح، شیری، علی، ج 2، ص 454، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، چاپ اول، 1414ق.
[4]. همان.
[5]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 66، بیروت، دار صادر، 1385ق.
[6]. الاستیعاب، ج 1، ص 179.
[7]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ج 1، ص 184، بیروت، ریاض، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق.
[8]. الاستیعاب، ج 4، ص 1813.
[9]. ابن عقده کوفی، احمد بن محمد، فضائل أمیر المؤمنین(ع)، محقق، مصحح، حرز الدین، عبد الرزاق محمد حسین، ص 105، قم، دلیل ما، چاپ اول، 1424ق.
[10]. یوسف بن عبد الرحمن بن یوسف، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، محقق، بشار عواد معروف، ج 4، ص 288، بیروت، مؤسسة رسالة، چاپ اول، 1400ق.
[11]. الاستیعاب، ج 1، ص 178.
[12]. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل أو اجتاز بنواحیها من واردیها و أهلها، محقق، شیری، علی، ج 10، ص 475، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1415ق.
[13]. ابن خلکان برمکی إربلی، أبو العباس شمس الدین، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، محقق، إحسان عباس، ج 3، ص 70، بیروت، دار صادر، 1900م.
[14]. تاریخ مدینة دمشق، ج 10، ص 435.
[15]. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 5، ص 333، بیروت، دار الفکر، 1407ق.
[16]. مقریزی، تقی الدین، امتاع الاسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق، نمیسی، محمد عبد الحمید، ج 9، ص 109، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق.
[17]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 7، ص 271، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق
[18]. انساب الاشراف، ج 1، ص 189.
[19]. الطبقات الکبرى، ج 3، ص 179.
[20]. انساب الاشراف، ج 1، ص 190.
[21]. ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب ع، ج 1، ص 138- 139، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق.
[22]. اسد الغابة، ج 6، ص 291.
[23]. همان، ج 6، ص 290.
[24]. همان، ج 1، ص 245.
[25]. البدایة و النهایة، ج 12، ص 195.
[26]. شمس الدین أبو الخیر محمد بن عبد الرحمن بن محمد بن أبی بکر، التحفة اللطیفة فی تاریخ المدینة الشریفة،ج 1، ص 221، بیروت، کتب العلمیه، چاپ اول، 1414ق.
[27]. تاریخ مدینة دمشق، ج 10، ص 436.
[28]. امتاع الاسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج 8، ص 175؛ البدایة و النهایة، ج 2، ص 285.
[29]. شمس الدین أبو الخیر محمد بن عبد الرحمن بن محمد بن أبی بکر، التحفة اللطیفة،ج 1، ص 221.
[30]. ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، المعارف، ص 176، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، 1992م.
[31]. طبری آملی، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص 87، قم، بعثت، چاپ اول، 1413ق.
[32]. انساب الاشراف، ج 1، ص 524.
[33]. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، محقق، مصحح، هارون، عبد السلام محمد، ص 324 – 325، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق.
[34]. وقعة صفین، ص 325.
[35]. حسکانی، عبید الله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تحقیق، محمودی، محمد باقر، ج 1، ص 196 – 197، تهران، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1411ق.
[37]. مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 2، ص 164.
[38]. اسد الغابة، ج 1، ص 245.
[39]. شیخ صدوق، الخصال، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 312، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1362ش.
[40]. عسکری، امام ابومحمد حسن بن علی، التفسیر المنسوب الی الامام العسکری ع، ص 621، قم، مدرسه امام مهدی عج، چاپ اول، 1409ق.
[41]. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، محقق، موسوی خرسان، حسن، ج 2، ص 284، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[42]. ر. ک: «حدیث طیر مشوی»، 122698.
[43]. التفسیر المنسوب الی الامام العسکری ع، ص 621 – 622.
[44]. شیخ مفید، الاختصاص، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، محرمی زرندی، محمود، ص 73، قم، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، چاپ اول، 1413ق.
[45]. در نقلهای تاریخی بلال چهارمین یا پنجمین مسلمان معرفی شده است. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 18، ص 229، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[46]. الطبقات الکبری، ج 3، ص 175؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 156.
[47]. الاستیعاب، ج 1، ص 179.
[48]. ر. ک: الطبقات الکبری، ج3 ،ص 175؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 156.
[49]. سبحانی، جعفر، شخصیتهای اسلامی شیعه، ج 2و1؛ الاستیعاب، ج 1، ص 182؛ اسد الغابة، ج 1، ص 243.
[50]. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج 2، ص 73، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م.
[51]. اسد الغابة، ج 1، ص 243.
[52]. البدایة و النهایة، ج 7، ص 102.
[53]. الطبقات الکبری، ج 3، ص 177.
.[55] من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 283.َ
[56]. ترجمه الطبقات الکبری، ج 3، ص 202؛ طبقات الکبری، ج 2، ص 178؛ اسد الغابه، ج 1، ص 243؛ الاستیعاب، ج 1، ص 82 .
.[57] انساب الاشراف ،ج 1، ص 526؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة، تحقیق، عبد الموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج 1، ص 456، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
.[58] ترجمه الطبقات الکبری، ج 3، ص 202؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 178؛ اسد الغابه، ج 1، ص 244 .
[59]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 297 – 298، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق.
[60]. اسد الغابة، ج 1، ص 244 – 245.
[62]. الاستیعاب، ج 1، ص 178.
[63]. الطبقاتالکبرى،ج 3، ص 176.
[64]. تاریخ مدینة دمشق، ج 10، ص 429.
[65]. اسد الغابه، ج 1، ص 245؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 526؛ دلائل النبوه، ج 1، ص 348؛ امتاع الاسماع، ج 6، ص 350 .
[66]. الاستیعاب، ج 1، ص 179.
[67]. حلی، حسن بن علیّ بن داود، الرجال، ص 74، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1342ش.
[68]. الاستیعاب، ج 1، ص 179.
[69]. اسد الغابة، ج 1، ص 245.
[70]. الاصابة، ج 1، ص 456.
[71]. الاستیعاب، ج 1، ص 179.
[72]. الاصابة، ج 1، ص 456.
[73]. البدایة و النهایة، ج 7، ص 102.
[74]. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق، تدمری، عمر عبد السلام، ج 3، ص 206، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ دوم، 1409ق.
[75]. تاج العروس من جواهر القاموس، ج 2، ص 454.