استفاده از عبارت «خیر الناس» و «شر الناس» در این روایات، مفهومی قطعی ندارد تا موجب تعارض روایات با یکدیگر شود، بلکه ناظر به نوعی تفکیک نسبی میان مردم است که با این نگاه، نه تنها گروه های مختلفی را می توان به عنوان بدترین مردم معرفی نمود، بلکه بدتر از بدترین نیز معنا خواهد داشت.
در موارد فراوانی در روایات از واژۀ «شر الناس» یا «بدترین مردم» استفاده شده و در هر روایت، گروهی از مردم با این ویژگی معرفی شدهاند.
به پارهای از این روایات اشاره می شود:
1. پیامبر اکرم(ص) فرمود: بدترین مردم افرادی هستند که قرآن را تلاوت می کنند اما از هیچ قسمت آن، پند نمی گیرند.[1]
2. پیامبر اکرم(ص): بدترین اشخاص، افرادی هستند که مردم به دلیل دور ماندن از شرشان اجباراً به آنها احترام می گذارند.[2]
3. پیامبر اکرم(ص): بدترین مردم شخص سه گانه است. پرسیده شد که «سه گانه» یعنی چه؟ فرمود آن که سخن چینی برادرش را نزد سلطان کرده و با این کار، سه نفر را نابود کرده است. خودش، برادرش و پادشاه![3]
4. پیامبر اکرم(ص): ای علی! بدترین مردم، فردی است که مهمان خود را طرد کند، غذایش را به تنهایی بخورد و بنده اش را به باد کتک و شلاق گیرد.[4]
5. پیامبر اکرم(ص): برده فروش، بدترین انسانها است.[5]
6. پیامبر اکرم(ص): ای اباذر! در روز قیامت، بدترین مردم نزد پروردگار، دانشمندی است که بهرهای از دانش او به دیگران نرسد.[6]
7. امیر المؤمنین(ع) می فرماید: بدترین انسان ها فردی است که لغزش های دیگران را نادیده نگرفته و تلاش در پوشاندن عیب های مردم نکند.[7]
8. امیر المؤمنین(ع): بدترین مردم فردی است که به دلیل بدگمانی خود به دیگران اعتماد نکند و دیگران نیز به دلیل رفتار زشتش به او اعتماد نکنند.[8]
البته در برخی روایات نیز از عبارت «من شر الناس» یا «از بدترین مردم» استفاده شده است:
1. پیامبر اکرم(ص) می فرماید: از بدترین انسان ها است هر آن که ادعا کند من بهترین مردم هستم.[9]
2. پیامبر اکرم(ص): انسان دو چهره از بدترین مردم نزد پروردگار است.[10]
شاید این پرسش به وجود آید که در نهایت، وجود چه رذیلۀ اخلاقی در انسان موجب می شود تا انسان ها به مرحلۀ «شر الناس» سقوط کنند؟!
برای پاسخ به این پرسش، نخست باید به این نکتۀ مهم توجه کرد که در درک متون مذهبی، نباید تنها به ترجمۀ تحت اللفظی متون عربی بسنده کرد، بلکه باید با مروری در عبارات مشابه، به دریافت صحیحی از متن دست یافت.
به عنوان نمونه، اگر در آیهای از قرآن کریم مشاهده کنیم که در مورد «ملکۀ سبأ» عنوان شده است که «وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْء»؛[11] و او از هر چیزی بهره ای داشت!، نباید این پرسش در ذهنمان متبادر شود که چرا این تعبیر در مورد ملکه به کار برده شده، با آن که او از بسیاری چیزها محروم بود؟!
او همانند سلیمان پیامبر(ع)، قدرت استفاده از نیروی باد را نداشت! همانند او سخن پرندگان را نمی فهمید و ...؛ زیرا در پاسخ گفته خواهد شد که مراد از «من کل شیء» با توجه به زبان عربی، لزوما «تمام چیزها» نیست، بلکه ترجمه به «بسیاری از چیزها» نیز صحیح بوده و مراد آیه نیز همان بوده است.
با این مقدمه، به موضوع اصلی برمیگردیم:
این که در روایات، گروه های مختلفی با عنوان «بدترین مردم» و یا «شر الناس» معرفی شده اند، معنایش لزوماً آن نیست که بدتر از آنها وجود ندارد، بلکه مراد از این دسته روایات، آن است که وجود چنین صفات پست اخلاقی، انسان ها را در شمار بدترین ها قرار خواهد داد و این بدترین ها نیز خود دارای سلسله مراتبی هستند که اگر فردی دارای چندین ویژگی ناپسند باشد مطمئناً از آن که تنها یک ویژگی ناپسند دارد در رتبۀ پایین تری قرار خواهد گرفت و در میان خود این ویژگی های ناپسند نیز بد و بدتر وجود دارد و «شر الناس» در روایات، مفهومی قطعی نداشته، بلکه با نگاهی نسبی، مردم را به بهترین و بدترین تقسیم می کند.
با این نگاه، پرسشی در مورد متعارض بودن روایات باقی نخواهد ماند. روایتی از پیامبر اسلام(ص) را می توان دلیلی بر درستی چنین برداشتی دانست: بهترین مردم فردی است که خیرش به دیگران برسد و بدترین مردم، فردی است دیگران از آزار او در امان نباشند و بدتر از او فردی است که مردم به دلیل دورماندن از آزارش، او را مورد احترام قرار دهند و بدتر ازهر دو، فردی است که دین خود را به خاطر دنیای دیگران بفروشد.[12]
همان گونه که ملاحظه می فرمایید، با آن که در ابتدای روایت، به بدترین مردم اشاره شده، اما با این وجود در ادامه همان روایت تأکید شده است که بدتر از آنها نیز وجود دارد.
[1] دیلمی، حسن بن أبی الحسن، أرشاد القلوب، ج 1، ص 79، انتشارات شریف رضی، قم، 1412 ق.
[2] مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 72، ص 206، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق.
[3] شیخ مفید، الإختصاص، ص 228، کنگره شیخ مفید، قم، 1413 ق.
[4] حرانی، حسن بن شعبة، تحف العقول، ص 448، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1404 ق.
[5] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 5، ص 114، ح 4، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ش.
[6] شیخ طوسی، الأمالی، ص 527، انتشارات دار الثقافة، قم، 1414 ق.
[7] آمدی تمیمی، عبد الواحد، غرر الحکم و درر الکلم، ص 245، ح 5016، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1366 ش.
[8] همان، ص 263، ح 5675.
[9] راوندی، سید فضل الله، النوادر، ص 11، مؤسسة دار الکتاب، قم، بی تا.
[10] شیخ صدوق، الخصال، ج 1، ص 38، ح 17، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1403 ق.
[11] نمل، 23.
[12] شیخ مفید، الإختصاص، ص 243.