کد سایت
fa26048
کد بایگانی
31113
نمایه
شخصیّت زیاد بن ابیه
طبقه بندی موضوعی
برخی صحابیان
خلاصه پرسش
زیاد بن ابیه که بود؟
پرسش
زیاد بن ابیه که بود؟ چرا امام علی(ع) او را حاکم فارس کرد؟
پاسخ اجمالی
زیاد بن ابیه؛ به او زیاد فرزند مادرش (زیاد بن امه) و زیاد بن سمیه نیز گفته میشود.
او را تا قبل از الحاق به ابوسفیان، زیاد بن عبید میخواندند. تا اینکه معاویه بعد از شهادت امام علی(ع) او را دعوت کرده و او را برادر خود و فرزند ابوسفیان خواند. بعد از این او را زیاد بن ابوسفیان خواندند تا اینکه دوره بنیامیه تمام شد و از آنجا که پدر او مشخص نبود، بعد از بنیامیه او را زیاد بن ابیه یا زیاد بن سمیه خواندند.
زیاد مردی زیرک، سخنران و سیاستمدار بود؛ به همین جهت در دورههای مختلف مسئولیتهای مختلفی را تجربه کرد. او در زمان حکومت امیر المؤمنین علی(ع) حکومت فارس را به دست آورد و در زمان معاویه حاکم بصره و کوفه شد.
زیاد پس از پیوستن به معاویه مرتکب اعمالی شد که هیچ توجیهی برای او باقی نمیگذارد. او مردم و بزرگان را به سَبّ و دشنام به علی(ع) مجبور میکرد و از استفاده از زور در این امر هیچ ابائی نداشت، تا اینکه در سال ۵۳ از دنیا رفت.
او را تا قبل از الحاق به ابوسفیان، زیاد بن عبید میخواندند. تا اینکه معاویه بعد از شهادت امام علی(ع) او را دعوت کرده و او را برادر خود و فرزند ابوسفیان خواند. بعد از این او را زیاد بن ابوسفیان خواندند تا اینکه دوره بنیامیه تمام شد و از آنجا که پدر او مشخص نبود، بعد از بنیامیه او را زیاد بن ابیه یا زیاد بن سمیه خواندند.
زیاد مردی زیرک، سخنران و سیاستمدار بود؛ به همین جهت در دورههای مختلف مسئولیتهای مختلفی را تجربه کرد. او در زمان حکومت امیر المؤمنین علی(ع) حکومت فارس را به دست آورد و در زمان معاویه حاکم بصره و کوفه شد.
زیاد پس از پیوستن به معاویه مرتکب اعمالی شد که هیچ توجیهی برای او باقی نمیگذارد. او مردم و بزرگان را به سَبّ و دشنام به علی(ع) مجبور میکرد و از استفاده از زور در این امر هیچ ابائی نداشت، تا اینکه در سال ۵۳ از دنیا رفت.
پاسخ تفصیلی
زیاد بن ابیه؛ به او زیاد فرزند مادرش (زیاد بن امّه) و زیاد بن سمیه نیز گفته میشود.[1] در مورد تاریخ تولّد او اقوالی وجود دارد که تولد در سال هجرت یکی از این قولها است که عدهای آنرا بیان کردهاند.[2] کنیه او نیز ابا مغیره است.[3]
او را تا قبل از الحاق به ابوسفیان، زیاد بن عبید میخواندند. عبید، برده مردى از قبیله ثقیف بود و با سمیّه که کنیز حارث بن کلده بود ازدواج کرد. حارث بن کلده سمیّه را آزاد کرد و او براى عبید، زیاد را به دنیا آورد و بدین وسیله زیاد از بندگى آزاد شد.[4]
او بدین نام معروف بود و زنازاده بودن او به اثبات نرسیده بود، تا آنکه معاویه بعد از شهادت امام علی(ع) او را دعوت کرده و او را برادر خود و فرزند ابوسفیان خواند.[5] بعد از این او را زیاد بن ابوسفیان خواندند تا اینکه دوره بنیامیه تمام شد و از آنجا که پدر او مشخص نبود، بعد از بنیامیه او را زیاد بن ابیه یا زیاد بن سمیّه خواندند.[6]
البته معاویه ادعای برادری خود با زیاد را از قبل مطرح کرده بود و جالب اینجا است که امیرالمؤمنین علی(ع) در زمان زمامداری زیاد در فارس به او نامه نوشته و میگوید: «در روزگار عمر، ابو سفیان از آنچه در خاطر داشت سخنى گفت که خطاى زبان بود و وسوسه شیطان. نه نسبى بدان درست شود و نه میراثى را سزاوار بود».[7] البته از این نامه بر میآید که این ادعا را ابوسفیان در زمان عمر مطرح کرده باشد.
زیاد بن ابیه؛ مردی زیرک، سخنران و سیاستمدار بود؛ به همین جهت، در دورههای مختلف مسئولیتهای مختلفی را تجربه کرد. او در زمان خلیفه دوم به بصره رفت و کاتب حاکم آنجا شد.[8] در زمان خلافت امام علی(ع)، حکومت فارس را به دست آورد.[9] نقل شده است که در زمان جنگ صفین معاویه نامهای به او مینویسد و او را به خود دعوت کرد و وعدههایی را نیز داده است. اما زیاد جواب مثبتی به نامه نداده و حتی در میان مردم بیان کرد: «پسر زن جگرخواره و سرآمد نفاق و دورویى براى من نامه نوشته و مرا بیم داده است و حال آنکه میان من و او، پسر عموى رسول خدا(ص) با نود هزار مرد کامل سلاح قرار دارد که همه از شیعیان اویند و به خدا سوگند اگر معاویه آهنگ من کند، مرا مردى بسیار شمشیر زن خواهد یافت».[10] حتی امام علی(ع) نیز از نامه معاویه اطلاع یافت و نامهای برای زیاد فرستاد و او را از معاویه بر حذر داشته و معاویه را شیطانی دانست که از هر سمت در پی اغفال انسان بر میآید.[11]
از این نقل به دست میآید که تا شهادت حضرت علی(ع)، زیاد به آن حضرت وفادار بوده و خیانتی از این جهت از او سر نزده است. البته حضرت علی(ع) در نامهای به او میگوید: «همانا من، به راستى به خدا سوگند مىخورم، اگر به من گزارش کنند که در اموال عمومى خیانت کردى، کم یا زیاد، چنان بر تو سخت گیرم که اندک مال گشته، و در هزینه خانواده درمانده و خوار و سرگردان شوى! و السلام».[12] البته زیاد پس از پیوستن به معاویه مرتکب اعمالی شد که هیچ توجیهی برای او باقی نمیگذارد.
بعد از گذشت مدتی از شهادت علی(ع) معاویه به زیاد امان داد و او را به سمت خود فرا خواند و با مطرح کردن برادری خود با زیاد که قبلاً بیان آن گذشت، توانست زیاد را به سمت خود بیاورد. زیاد وفادار به معاویه شد و حکومت بصره را به دست آورد و بعد از مرگ مغیرة بن شعبه حاکم کوفه، ولایت آنجا نیز به دست زیاد سپرده شد و او اولین کسی بود که حکومت بصره و کوفه را با هم در اختیار داشت.[13]
او مردم و بزرگان را به دشنام دادن به علی(ع) مجبور میکرد و از استفاده از زور در این امر هیچ ابائی نداشت.[14]
او شیعیان بسیاری را به شهادت رساند تا جایی که پسرش عبیدالله بن زیاد، هانی بن عروه را این چنین مورد سرزنش خود قرار داد:
ای هانی! آیا یادت رفته که پدرم وارد این سرزمین شده و جز حجر بن عدی و پدرت، تمام شیعیان سرشناس را به قتل رساند! [15]
البته، میدانیم که زیاد بن ابیه با فرستادن حجر نزد معاویه، غیر مستقیم موجب شهادت ایشان نیز شد.
او بر همین حکومت بود تا اینکه در سال ۵۳ وفات کرد.[16]
او را تا قبل از الحاق به ابوسفیان، زیاد بن عبید میخواندند. عبید، برده مردى از قبیله ثقیف بود و با سمیّه که کنیز حارث بن کلده بود ازدواج کرد. حارث بن کلده سمیّه را آزاد کرد و او براى عبید، زیاد را به دنیا آورد و بدین وسیله زیاد از بندگى آزاد شد.[4]
او بدین نام معروف بود و زنازاده بودن او به اثبات نرسیده بود، تا آنکه معاویه بعد از شهادت امام علی(ع) او را دعوت کرده و او را برادر خود و فرزند ابوسفیان خواند.[5] بعد از این او را زیاد بن ابوسفیان خواندند تا اینکه دوره بنیامیه تمام شد و از آنجا که پدر او مشخص نبود، بعد از بنیامیه او را زیاد بن ابیه یا زیاد بن سمیّه خواندند.[6]
البته معاویه ادعای برادری خود با زیاد را از قبل مطرح کرده بود و جالب اینجا است که امیرالمؤمنین علی(ع) در زمان زمامداری زیاد در فارس به او نامه نوشته و میگوید: «در روزگار عمر، ابو سفیان از آنچه در خاطر داشت سخنى گفت که خطاى زبان بود و وسوسه شیطان. نه نسبى بدان درست شود و نه میراثى را سزاوار بود».[7] البته از این نامه بر میآید که این ادعا را ابوسفیان در زمان عمر مطرح کرده باشد.
زیاد بن ابیه؛ مردی زیرک، سخنران و سیاستمدار بود؛ به همین جهت، در دورههای مختلف مسئولیتهای مختلفی را تجربه کرد. او در زمان خلیفه دوم به بصره رفت و کاتب حاکم آنجا شد.[8] در زمان خلافت امام علی(ع)، حکومت فارس را به دست آورد.[9] نقل شده است که در زمان جنگ صفین معاویه نامهای به او مینویسد و او را به خود دعوت کرد و وعدههایی را نیز داده است. اما زیاد جواب مثبتی به نامه نداده و حتی در میان مردم بیان کرد: «پسر زن جگرخواره و سرآمد نفاق و دورویى براى من نامه نوشته و مرا بیم داده است و حال آنکه میان من و او، پسر عموى رسول خدا(ص) با نود هزار مرد کامل سلاح قرار دارد که همه از شیعیان اویند و به خدا سوگند اگر معاویه آهنگ من کند، مرا مردى بسیار شمشیر زن خواهد یافت».[10] حتی امام علی(ع) نیز از نامه معاویه اطلاع یافت و نامهای برای زیاد فرستاد و او را از معاویه بر حذر داشته و معاویه را شیطانی دانست که از هر سمت در پی اغفال انسان بر میآید.[11]
از این نقل به دست میآید که تا شهادت حضرت علی(ع)، زیاد به آن حضرت وفادار بوده و خیانتی از این جهت از او سر نزده است. البته حضرت علی(ع) در نامهای به او میگوید: «همانا من، به راستى به خدا سوگند مىخورم، اگر به من گزارش کنند که در اموال عمومى خیانت کردى، کم یا زیاد، چنان بر تو سخت گیرم که اندک مال گشته، و در هزینه خانواده درمانده و خوار و سرگردان شوى! و السلام».[12] البته زیاد پس از پیوستن به معاویه مرتکب اعمالی شد که هیچ توجیهی برای او باقی نمیگذارد.
بعد از گذشت مدتی از شهادت علی(ع) معاویه به زیاد امان داد و او را به سمت خود فرا خواند و با مطرح کردن برادری خود با زیاد که قبلاً بیان آن گذشت، توانست زیاد را به سمت خود بیاورد. زیاد وفادار به معاویه شد و حکومت بصره را به دست آورد و بعد از مرگ مغیرة بن شعبه حاکم کوفه، ولایت آنجا نیز به دست زیاد سپرده شد و او اولین کسی بود که حکومت بصره و کوفه را با هم در اختیار داشت.[13]
او مردم و بزرگان را به دشنام دادن به علی(ع) مجبور میکرد و از استفاده از زور در این امر هیچ ابائی نداشت.[14]
او شیعیان بسیاری را به شهادت رساند تا جایی که پسرش عبیدالله بن زیاد، هانی بن عروه را این چنین مورد سرزنش خود قرار داد:
ای هانی! آیا یادت رفته که پدرم وارد این سرزمین شده و جز حجر بن عدی و پدرت، تمام شیعیان سرشناس را به قتل رساند! [15]
البته، میدانیم که زیاد بن ابیه با فرستادن حجر نزد معاویه، غیر مستقیم موجب شهادت ایشان نیز شد.
او بر همین حکومت بود تا اینکه در سال ۵۳ وفات کرد.[16]
[1]. ابن عبد البر، أبو عمر یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، تحقیق: بجاوى، على محمد، ج 2، ص 523، دار الجیل، بیروت، چاپ اول، 1412ق.
[2]. همان؛ ابن أثیر جزری، أبو الحسن على بن محمد، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ج 2، ص 119، دار الفکر، بیروت، 1409ق.
[3]. الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، ج 2، ص 523.
[4]. دینورى، ابو حنیفه احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقیق: عامر، عبد المنعم، شیال، جمال الدین ، ص 219، انتشارات رضى، قم، 1368ش.
[5]. الأخبار الطوال، ص 219.
[6]. ابن حجر عسقلانى، احمد بن على، الإصابة فى تمییز الصحابة، تحقیق: عبد الموجود، عادل احمد، معوض، على محمد، ج 2، ص 527، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1415ق.
[7]. سید رضی، نهج البلاغة، نامه چهل و چهارم، ترجمه شهیدی، سید جعفر، ص 316، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، چاپ چهاردهم، 1378ش.
[8]. اخبار الطوال، ص 219.
[9]. در اینکه چرا علی(ع) حکومت فارس را به او داد ر.ک: «واقعه شورش مردم اصطخر فارس»، سؤال 13636.
[10]. اخبار الطوال، ص 219.
[11]. نهج البلاغه، نامه چهل و چهارم.
[12]. نهج البلاغه، نامه بیست و یک.
[13]. أسدالغابة، ج 2، ص 120.
[14]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 39، ص 321، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.
[15]. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، ج 5، ص 361، بیروت، دار التراث، 1387 ق.
[16]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 39، ص 321.