کد سایت
fa34658
کد بایگانی
41944
نمایه
زندگینامه میثم تمار
طبقه بندی موضوعی
شخصیت های شیعی
برچسب
زندگینامه|میثم تمار|ایرانی
خلاصه پرسش
میثم به چه معنا است؟ آیا میثم تمار ایرانی بود؟ او چه سرگذشتی داشت؟
پرسش
درباره میثم تمار توضیح دهید: آیا او یک ایرانی بود؟ نام میثم یعنی چی؟
پاسخ اجمالی
«میثم» در لغت عرب به فردی گفته میشود که بر هرچه گذر میکند آنرا میشکند و از بین میبرد، اما شاید معنای آن در لغات دیگر این نباشد.
میثم بن یحیای تمار از بردگان ایرانی بود که توسط امیر المؤمنین(ع) خریداری و آزاد شد و به شغل خرمافروشی مشغول شد. او از شیعیان مخلص امام علی(ع) بود که در راه آنحضرت نیز به شهادت رسید.
میثم بن یحیای تمار از بردگان ایرانی بود که توسط امیر المؤمنین(ع) خریداری و آزاد شد و به شغل خرمافروشی مشغول شد. او از شیعیان مخلص امام علی(ع) بود که در راه آنحضرت نیز به شهادت رسید.
پاسخ تفصیلی
«میثم بن یحیای تمار»، از بزرگان شیعه و از افرادی است که در راه تشیع خود و محبت امام علی(ع) در اواخر سال 60 هجری به شهادت رسید. او از بردگان زنی از قبیلۀ بنی اسد بود که حضرت علی (ع) او را خریده و آزاد کرد و سپس یکی از یاران مخلص امام علی(ع) و بعد از ایشان از اصحاب امام حسن(ع) و امام حسین(ع) شد. کتابی حدیثی نیز به میثم نسبت داده شده است.[1]
خاندان میثم نیز از بزرگان شیعه شدند، به طوری که ابن ندیم، فهرستنگار و کتابشناس معروف، على بن اسماعیل بن میثم تمّار را نخستین کسى مىداند که در مسئله امامت، رسالهاى نوشت و نام دو تکنگاره از وى را به نامهاى «الامامة» و «الاستحقاق» نیز به میان مىآورد.[2]
برده بودن میثم اشاره به این دارد که وی از مردم عجم بوده،[3] و بعید نیست که وی ایرانی باشد.[4] شیخ مفید در این باره میفرماید: «امام علی(ع) آنگاه که میثم را خریده و آزاد کرد از نام او پرسید، گفت: نام من سالم است. حضرت به او فرمودند: اینگونه از رسول خدا(ص) به یاد دارم که فرموده بود: نام قبلی تو که در عجم داشتهای، میثم بود؟ گفت: این چنین است و خدا و رسولش و شما ای امیر مؤمنان راست میگویید. امام فرمودند: به همان اسم قبلی بازگرد! پس دوباره نامش میثم شد.[5]
میثم در لغت عرب از «وثم» گرفته شده است که به معنای شکستن و خرد کردن است.[6] و میثم به کسی گفته میشود که بر هرچه گذر میکند آنرا میشکند و از بین میبرد.[7] اما مشخص نیست که معنای غیر عربی میثم نیز همین باشد.
امام علی(ع) آیندۀ میثم را از سالها قبل به او گوشزد کرده بودند، در روایت آمده است که: روزی امیر المؤمنین (ع) به او فرمود: همانا تو پس از من گرفتار شده و به دار آویخته خواهی شد و چون سومین روز (به دار کشیدنت) شود از سوراخهاى بینى و دهانت خون جاری شود که ریشت را رنگین نماید، پس چشم به راه آن خضاب (و رنگین شدن) باش! بدان که تو بر در خانه «عمرو بن حریث» به دار آویخته خواهى شد، و تو دهمین نفرى هستی که در آنجا به دار آویخته شده و چوب تو (که بر آن به دارت زنند) کوتاهتر از آنان است.
برو تا آن درخت خرمایى که بر تنه آن به صلیب کشیده میشوى را نشانت دهم؛ امام(ع) (او را آورده و) محل به دار کشیدن او را نشانش داد، و میثم تا زنده بود به پاى آن درخت مىآمد و نماز میخواند و میگفت: چه فرخنده درختى هستى، من براى تو آفریده شدهام، و تو به خاطر من رشد کردهای!
میثم در همان سالى که او را کشتند حج به جا آورد، و (در مدینه) به خانه ام سلمه؛ همسر گرامی پیامبر(ص) رفت. ام سلمه به او گفت: تو کیستى؟ گفت: من میثم هستم، گفت: به خدا سوگند چه بسیار رسول خدا (ص) تو را یاد مىکرد، و سفارش تو را به على(ع) میفرمود.
چون میثم از مدینه به کوفه بازگشت، عبید اللَّه بن زیاد که والی کوفه شده بود؛ دستور داد او را گرفته و به نزدش آوردند، به عبید اللَّه گفتند: این مرد از نیکوکارترین مردمان (و نزدیکترین آنان) در نزد على(ع) بود، گفت: واى بر شما این مرد عجمى (چنین بود)؟
گفته شد: آرى! عبید اللَّه به او گفت: خداى تو کجا است؟ میثم گفت: در کمین هر ستمکارى است و تو یکى از آن ستمکاران هستى، پسر زیاد گفت: تو ای عجمى! به این جرأت رسیدهای که هر چه خواهى بگوئى! آقایت (على بن ابی طالب) گفته که من با تو چه خواهم کرد؟!
میثم گفت: به من خبر داده که تو مرا (زنده) بر دار میکشی! و من میدانم بر چوب کدام درخت و در کجا و چگونه به شهادت میرسم.[8]
عبید الله امر کرد تا دو دست و دو پاى وى را قطع کردند، اما او با همین وضعیت بر بالاى چوبه دار مشغول به بیان فضائل أمیر المؤمنین (ع) بود، گویا خطیبى است که بر روى چوبهها سخن مىگوید. عبید الله دستور داد تا زبان او را بیرون آوردند و بریدند، سپس شکمش را دریدند تا آن که به شهادت رسید.
و چنین بود که میثم همان طور که امام علی(ع) پیشبینی کرده بود به شهادت رسید و شهادت او ده روز قبل از آمدن امام حسین(ع) به عراق بود.[9]
خاندان میثم نیز از بزرگان شیعه شدند، به طوری که ابن ندیم، فهرستنگار و کتابشناس معروف، على بن اسماعیل بن میثم تمّار را نخستین کسى مىداند که در مسئله امامت، رسالهاى نوشت و نام دو تکنگاره از وى را به نامهاى «الامامة» و «الاستحقاق» نیز به میان مىآورد.[2]
برده بودن میثم اشاره به این دارد که وی از مردم عجم بوده،[3] و بعید نیست که وی ایرانی باشد.[4] شیخ مفید در این باره میفرماید: «امام علی(ع) آنگاه که میثم را خریده و آزاد کرد از نام او پرسید، گفت: نام من سالم است. حضرت به او فرمودند: اینگونه از رسول خدا(ص) به یاد دارم که فرموده بود: نام قبلی تو که در عجم داشتهای، میثم بود؟ گفت: این چنین است و خدا و رسولش و شما ای امیر مؤمنان راست میگویید. امام فرمودند: به همان اسم قبلی بازگرد! پس دوباره نامش میثم شد.[5]
میثم در لغت عرب از «وثم» گرفته شده است که به معنای شکستن و خرد کردن است.[6] و میثم به کسی گفته میشود که بر هرچه گذر میکند آنرا میشکند و از بین میبرد.[7] اما مشخص نیست که معنای غیر عربی میثم نیز همین باشد.
امام علی(ع) آیندۀ میثم را از سالها قبل به او گوشزد کرده بودند، در روایت آمده است که: روزی امیر المؤمنین (ع) به او فرمود: همانا تو پس از من گرفتار شده و به دار آویخته خواهی شد و چون سومین روز (به دار کشیدنت) شود از سوراخهاى بینى و دهانت خون جاری شود که ریشت را رنگین نماید، پس چشم به راه آن خضاب (و رنگین شدن) باش! بدان که تو بر در خانه «عمرو بن حریث» به دار آویخته خواهى شد، و تو دهمین نفرى هستی که در آنجا به دار آویخته شده و چوب تو (که بر آن به دارت زنند) کوتاهتر از آنان است.
برو تا آن درخت خرمایى که بر تنه آن به صلیب کشیده میشوى را نشانت دهم؛ امام(ع) (او را آورده و) محل به دار کشیدن او را نشانش داد، و میثم تا زنده بود به پاى آن درخت مىآمد و نماز میخواند و میگفت: چه فرخنده درختى هستى، من براى تو آفریده شدهام، و تو به خاطر من رشد کردهای!
میثم در همان سالى که او را کشتند حج به جا آورد، و (در مدینه) به خانه ام سلمه؛ همسر گرامی پیامبر(ص) رفت. ام سلمه به او گفت: تو کیستى؟ گفت: من میثم هستم، گفت: به خدا سوگند چه بسیار رسول خدا (ص) تو را یاد مىکرد، و سفارش تو را به على(ع) میفرمود.
چون میثم از مدینه به کوفه بازگشت، عبید اللَّه بن زیاد که والی کوفه شده بود؛ دستور داد او را گرفته و به نزدش آوردند، به عبید اللَّه گفتند: این مرد از نیکوکارترین مردمان (و نزدیکترین آنان) در نزد على(ع) بود، گفت: واى بر شما این مرد عجمى (چنین بود)؟
گفته شد: آرى! عبید اللَّه به او گفت: خداى تو کجا است؟ میثم گفت: در کمین هر ستمکارى است و تو یکى از آن ستمکاران هستى، پسر زیاد گفت: تو ای عجمى! به این جرأت رسیدهای که هر چه خواهى بگوئى! آقایت (على بن ابی طالب) گفته که من با تو چه خواهم کرد؟!
میثم گفت: به من خبر داده که تو مرا (زنده) بر دار میکشی! و من میدانم بر چوب کدام درخت و در کجا و چگونه به شهادت میرسم.[8]
عبید الله امر کرد تا دو دست و دو پاى وى را قطع کردند، اما او با همین وضعیت بر بالاى چوبه دار مشغول به بیان فضائل أمیر المؤمنین (ع) بود، گویا خطیبى است که بر روى چوبهها سخن مىگوید. عبید الله دستور داد تا زبان او را بیرون آوردند و بریدند، سپس شکمش را دریدند تا آن که به شهادت رسید.
و چنین بود که میثم همان طور که امام علی(ع) پیشبینی کرده بود به شهادت رسید و شهادت او ده روز قبل از آمدن امام حسین(ع) به عراق بود.[9]
[1]. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الفهرست،ص 263، المکتبة المرتضویة، نجف اشرف، بی تا؛ سبحانی، جعفر، موسوعه طبقات الفقهاء، ج 1، ص 536، انتشارات امام صادق(ع)، قم، 1418ق.
[2].جمعی از نویسندگان، امامت پژوهی، ص 22، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، مشهد، 1381ش.
[3]. عرب به کسانی که غیر عرب باشند، عجم می گویند البته اطلاق این کلمه به فارسی زبانان شایع است.
[4]. برخی از محققان به صراحت وی را ایرانی دانسته اند. نک: عسکری، سید مترضی، نقش ائمه در احیای دین، ج1، ص 125، مرکز فرهنگی انتشارات منیر، تهران، 1382ش.
[5]. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج1، ص 323، موسسه آل البیت(ع)، قم، 1413ق.
[6]. ابن درید، محمد بن حسن، جمهرة اللغة، ج 1، ص 433، دار العلم للملایین، بیروت، بی تا.
[7].فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج 8، ص 250، نشر هجرت، قم، بی تا.
[8]. الارشاد، ج1، ص 323 تا 325.
[9]. همان.