کد سایت
fa34867
کد بایگانی
42159
نمایه
عبادت و بندگی خدا؛ قدر و منزلت آدمی
خلاصه پرسش
مقصود از این آیه که «اگر دعای شما نبود خداوند به شما اعتنایی نمیکرد» چیست؟ مگر خدای متعال از دعای بنده اطلاع ندارد؟
پرسش
مقصود از آیه آخر سوره فرقان که میفرماید: «اگر دعای شما نبود خداوند به شما اعتنایی نمیکرد» چیست؟ مگر خدای متعال از دعای بنده اطلاع ندارد؟ و نیز بیاعتنایی خداوند به چه معنا است؟
پاسخ اجمالی
در آیه مورد پرسش میخوانیم: «قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزاماً»؛[1] بگو: اگر دعایتان نباشد پروردگارم به شما ارج و منزلتی ننهد. شما تکذیب کردید و این کار، گریبانگیر شما خواهد شد.
برای اینکه مقصود از آیه شریفه روشن شود، به تفسیر آن میپردازیم.
این آیه شریفه؛ در حقیقت نتیجهاى است براى تمام سوره فرقان، و هم براى بحثهایى که در زمینه اوصاف «عباد الرحمن»[2] در آیات گذشته آمده است.[3] به همین دلیل، روى سخن را با پیامبر(ص) کرده میگوید: «قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ».
«یعبؤا» از ماده «عبأ» به معناى سنگینى است،[4] و نیز گفته شده: معنای «ما عَبَأْتُ به» این است که: من به فلان چیز اعتنایى نکردم و باکم نشد.[5]
ترجمههای مختلفی از آیه ارائه شده که در اینجا با تأکید ویژه بر معنای لغوی «یعبؤا»، به دو ترجمه اشاره میشود:
الف. «اگر دعایتان نباشد پروردگارم به شما ارجى و قدری ننهد». [6]
ب. «اگر دعای شما نبود خداوند چه توجه و اعتنایى به شما داشت».[7]
اگر به دو ترجمه بالا بنگریم، جز آنکه یکی کلمه «ما» موجود در آیه را مای نفی گرفته و دیگری مای استفهام، تفاوت دیگری میان آنها مشاهده نمیشود؛ و هر دو در نهایت به یک معنا ختم میشوند؛ به این بیان که خدای تعالی خطاب به پیامبر اکرم(ص) میفرماید: بیاعتنایی پروردگار به گنهکاران را اعلام کن و بگو که در صورت روی نیاوردن به دعا و عبادت، هیچ قدر و منزلتی نزد پروردگار نخواهند داشت.
درباره معناى دعا در اینجا احتمالاتی داده شده که به ذکر سه احتمال بسنده میشود:
1. دعا به همان معناى دعا کردن معروف است.[8]
2. دعا به معناى ایمان است.[9]
3. به معناى عبادت است.[10]
به هر حال، ریشه تمامشان همان ایمان و توجه به پروردگار است. بنابر این، مفهوم این بخش از آیه چنین میشود: آنچه به شما وزن و ارزش و قیمت در پیشگاه خدا میدهد همان ایمان و توجه به پروردگار و بندگى او است؛[11] زیرا انسان در سایه پرستش، کمال معنوی و ارتقای روحی پیدا میکند و به همین جهت، مورد توجه خدا قرار میگیرد.
سپس میافزاید: «شما آیات پروردگار و پیامبران خدا را دروغ شمردید، و این تکذیب دامان شما را خواهد گرفت، و از شما جدا نخواهد شد» (فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزاماً).
ممکن است چنین تصور شود که میان آغاز و پایان آیه تضادى وجود دارد و یا حداقل ارتباط و انسجام لازم دیده نمیشود، ولى با کمى دقت روشن میشود که منظور اصلى این است شما در گذشته آیات خدا و پیامبران او را تکذیب کردید اگر به سوى خدا نیائید و راه ایمان و بندگى او را پیش نگیرید هیچ ارزش و مقامى نزد او نخواهید داشت، و کیفرهاى تکذیبتان قطعاً دامانتان را خواهد گرفت.[12] این روشنترین تفسیر به نظر میرسد.
در پایان، حدیثى در ارتباط با این آیه را از امام باقر(ع) نقل میکنیم:
از آنحضرت سؤال کردند: «آیا بیشتر اوقات را به تلاوت قرآن بپردازیم و یا به دعا و مناجات»؟ امام در پاسخ فرمود: «بسیار دعا کردن افضل است و سپس آیه فوق را تلاوت فرمود».[13]
درباره تنافی نداشتن دعا با علم خداوند به نیازهای بندگان نمایههای زیر را مطالعه کنید:
«فلسفه دعا»، سؤال 8961
«منافات نداشتن دعا با خواست خداوند»، سؤال 2646
«رابطه حکمت خدا و فلسفه دعا»، سؤال 8712
برای اینکه مقصود از آیه شریفه روشن شود، به تفسیر آن میپردازیم.
این آیه شریفه؛ در حقیقت نتیجهاى است براى تمام سوره فرقان، و هم براى بحثهایى که در زمینه اوصاف «عباد الرحمن»[2] در آیات گذشته آمده است.[3] به همین دلیل، روى سخن را با پیامبر(ص) کرده میگوید: «قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ».
«یعبؤا» از ماده «عبأ» به معناى سنگینى است،[4] و نیز گفته شده: معنای «ما عَبَأْتُ به» این است که: من به فلان چیز اعتنایى نکردم و باکم نشد.[5]
ترجمههای مختلفی از آیه ارائه شده که در اینجا با تأکید ویژه بر معنای لغوی «یعبؤا»، به دو ترجمه اشاره میشود:
الف. «اگر دعایتان نباشد پروردگارم به شما ارجى و قدری ننهد». [6]
ب. «اگر دعای شما نبود خداوند چه توجه و اعتنایى به شما داشت».[7]
اگر به دو ترجمه بالا بنگریم، جز آنکه یکی کلمه «ما» موجود در آیه را مای نفی گرفته و دیگری مای استفهام، تفاوت دیگری میان آنها مشاهده نمیشود؛ و هر دو در نهایت به یک معنا ختم میشوند؛ به این بیان که خدای تعالی خطاب به پیامبر اکرم(ص) میفرماید: بیاعتنایی پروردگار به گنهکاران را اعلام کن و بگو که در صورت روی نیاوردن به دعا و عبادت، هیچ قدر و منزلتی نزد پروردگار نخواهند داشت.
درباره معناى دعا در اینجا احتمالاتی داده شده که به ذکر سه احتمال بسنده میشود:
1. دعا به همان معناى دعا کردن معروف است.[8]
2. دعا به معناى ایمان است.[9]
3. به معناى عبادت است.[10]
به هر حال، ریشه تمامشان همان ایمان و توجه به پروردگار است. بنابر این، مفهوم این بخش از آیه چنین میشود: آنچه به شما وزن و ارزش و قیمت در پیشگاه خدا میدهد همان ایمان و توجه به پروردگار و بندگى او است؛[11] زیرا انسان در سایه پرستش، کمال معنوی و ارتقای روحی پیدا میکند و به همین جهت، مورد توجه خدا قرار میگیرد.
سپس میافزاید: «شما آیات پروردگار و پیامبران خدا را دروغ شمردید، و این تکذیب دامان شما را خواهد گرفت، و از شما جدا نخواهد شد» (فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزاماً).
ممکن است چنین تصور شود که میان آغاز و پایان آیه تضادى وجود دارد و یا حداقل ارتباط و انسجام لازم دیده نمیشود، ولى با کمى دقت روشن میشود که منظور اصلى این است شما در گذشته آیات خدا و پیامبران او را تکذیب کردید اگر به سوى خدا نیائید و راه ایمان و بندگى او را پیش نگیرید هیچ ارزش و مقامى نزد او نخواهید داشت، و کیفرهاى تکذیبتان قطعاً دامانتان را خواهد گرفت.[12] این روشنترین تفسیر به نظر میرسد.
در پایان، حدیثى در ارتباط با این آیه را از امام باقر(ع) نقل میکنیم:
از آنحضرت سؤال کردند: «آیا بیشتر اوقات را به تلاوت قرآن بپردازیم و یا به دعا و مناجات»؟ امام در پاسخ فرمود: «بسیار دعا کردن افضل است و سپس آیه فوق را تلاوت فرمود».[13]
درباره تنافی نداشتن دعا با علم خداوند به نیازهای بندگان نمایههای زیر را مطالعه کنید:
«فلسفه دعا»، سؤال 8961
«منافات نداشتن دعا با خواست خداوند»، سؤال 2646
«رابطه حکمت خدا و فلسفه دعا»، سؤال 8712
[1]. فرقان، 77.
[2]. فرقان، 63: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»؛ بندگان خداى رحمان آنانى هستند که بیتکبر روى زمین راه میروند و اگر نادانان چیزى به آنها بگویند، در جواب سلام میگویند.
[3]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 15، ص 172، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[4]. ابن درید، محمد بن حسن، جمهرة اللغة، ج 2، ص 1025، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ اول.
[5]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص 544، بیروت، دارالقلم، چاپ اول.
[6]. کاشانی، ملا فتح الله، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، ج 6، ص 399، تهران، کتابفروشی محمد حسن علمی، 1336ش؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 15، ص 245، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق؛ نیشابوری، محمود بن ابو الحسن، ایجاز البیان عن معانی القرآن، تحقیق، قاسمی، حنیف بن حسن، ج 2، ص 619، بیروت، دار الغرب الاسلامی، چاپ اول، 1415ق.
[7]. بروجردی، سید محمد ابراهیم، تفسیر جامع، ج 5، ص 55، تهران، انتشارات صدر، چاپ ششم، 1366ش؛ بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التأویل، تحقیق، مرعشلی، محمد عبد الرحمن، ج 4، ص 132، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1418ق.
[8]. طیب، سید عبد الحسین، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 661 – 662، تهران، انتشارات اسلام، چاپ دوم، 1378ش؛ صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج 21، ص 344، قم، انتشارات فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، 1365ش؛ ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، ج 19، ص 104، بیروت، مؤسسه التاریخ، چاپ اول، بیتا.
[9]. مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 5، ص 484، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1424ق؛ ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق، شمس الدین، محمد حسین، ج 6، ص 121، بیروت، دار الکتب العلمیة، منشورات محمدعلی بیضون، چاپ اول، 1419ق.
[10]. شیبانی، محمد بن حسن، نهج البیان عن کشف معانی القرآن، تحقیق، درگاهی، حسین، ج 4، ص 77، تهران، بنیاد دایرة المعارف اسلامی، چاپ اول، 1413ق؛ حوى، سعید، الاساس فى التفسیر، ج 7، ص 3882، قاهره، دار السلام، چاپ ششم، 1424ق.
[11]. تفسیر نمونه، ج 15، ص 172 – 173.
[12]. همان، ص 173.
[13]. ابن طاووس، علی بن موسی، فلاح السائل و نجاح المسائل، ص 30، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، 1406ق؛ ابن فهد حلی، احمد، عدة الداعی و نجاح الساعی، محقق، مصحح، موحدی قمی، احمد، ص 19، دار الکتب الإسلامی، چاپ اول، 1407ق.