عباس بن عبد المطلب عموی گرامی پیامبر اکرم (ص) از اهل بیت نبوده، اما همواره مورد احترام خاص شیعیان بوده و امروزه شیعه در کنار زیارت قبر امامان خود در بقیع آن بزرگوار را نیز با احترام خاص زیارت می کنند. هر چند در مورد عباس و فرزندش عبیدالله و نیز عقیل بن ابی طالب انتقاداتی داشته و این به دلیل آن است که همه نزدیکان و اقوام پیامبر اکرم (ص) در یک سطح نبوده اند.
عبدالله بن عباس از اشخاص ثقه و مورد اعتماد شیعه است. او کسی است که امام علی (ع) او را در قضیه حکمیت نماینده خود قرار داد. همچنین صد ها روایت در کتب روایی شیعه از ایشان نقل شده و تفاسیر شیعی نیز آکنده از نظریات ایشان است. آیا ممکن است که شیعه چنین شخصی را کافر بداند؟
اما روایتی که در شأن نزول آیه نقل کرده اید سند ندارد؛ زیرا بین عیاشی و کسی که عیاشی روایت را از او نقل کرده قطعا راوی یا راویان دیگری وجود داشته اند که ذکر نشده است. بر فرضی که چنین روایتی صحیح باشد تنها دلیل صدور چنین روایاتی را میتوان حفظ جان و سلامتی این افراد از ظلم و ستم بنی امیه دانست. امامان ما برای نشر معارف خود، چارهای نداشتند جز آن که افراد برجستهای همانند ابن عباس و زراره را در ظاهر از خود دور نمایند؛ چرا که در روایات دیگر، آنها مورد ستایش نیز قرار گرفتهاند.
بنابراین، شیعه گرچه ممکن است به بعضی از عملکردهای عباس بن عبد المطلب و فرزندانش در برهه ای از زمان انتقاداتی داشته باشد؛ چراکه آنان معصوم از گناه و خطا نبودند، اما آنها را کافر ندانسته و برای عباس بن عبد المطلب و عبد الله بن عباس احترام ویژه ای قائل است.
برای پاسخ به این پرسش، باید به چند نکته اشاره کنیم:
1. آیا شیعیان، عباس و فرزندان او را کافر میدانند؟
2. آیا روایاتی در مذمت عباس و فرزندان او در کتاب های شیعه وارد شده است، و نظر شیعه در باره اسناد آنها چیست؟ و در صورت صحیح بودن چه توجیهی دارد؟
3. آیا اقوام و نزدیکان پیامبر (ص) هیچ نقطه ضعفی نداشته و معصوم بوده اند؟
اکنون به ترتیب به بررسی نکات فوق میپردازیم:
در مورد موضوع اول باید گفت که منافاتی ندارد که ما به مجموعه افرادی، در کلیت آن، علاقمند باشیم، ولی گاهی در آن مجموعه، با اشخاصی برخورد نماییم که با اهداف و آرمان هایمان همراه نباشند. شما به آیهای از قرآن دقت فرمایید که این پرسش را طرح مینماید که: "چرا به اشخاصی که مورد توجه خاص خداوند قرار گرفتهاند، حسادت میگردد در صورتی که ما (در موقعیتی مشابه) به خاندان و اهل بیت ابراهیم، کتاب آسمانی و حکمت عطا نموده و امکانات مادی وسیعی را نیز در اختیارشان قرار دادیم".[1] قرآن به صراحت بیان میدارد که آل ابراهیم مورد توجه خاص خداوند بودند، اما آیا این امر، منافاتی با آن دارد که ما از عملکرد برادران یوسف (ع) که آنها نیز از نوادگان ابراهیم (ع) بودند، انتقاد داشته باشیم؟! خوب است بدانید که از لحاظ تبار شناسی، تمام طایفه قریش نیز که با پیامبر (ص) جنگیده و بسیاری از آنان در این جنگ ها به هلاکت رسیدند، با فاصلهای زیاد از فرزندان ابراهیم (ع) شمرده میشوند! آیا تمام این افراد مشمول رحمت و برکاتی که خداوند به آل ابراهیم وعده داده، میگردند؟!
آیا اگر قرآن به صراحت، خواستار بریده شدن دستان ابولهب عموی دیگر پیامبر (ص) میگردد،[2] میتوان نتیجه گرفت که قرآن دشمن اهل بیت است!؟
شیعیان به دستور خداوند در سوره شوری[3] و نیز تأکیدات پیامبر (ص)، به اهل بیت ایشان علاقمند بوده، ولی این بدان معنا نیست که از تمام ضعف های اشخاص؛ تنها به دلیل این که با پیامبر (ص) نسبت دارند، چشم پوشی نمایند؛ چون اگر این گونه بود، نباید در قرآن از ابولهب نیز نکوهش می گردید.
به عقیده ما مظهر اهل بیتی که پیامبر به محبت آنان توصیه فرموده است، پنج نفر (پیامبر، امیرالمؤمنین، فاطمه، و حسنین) و امامان معصوم (ع) از فرزندان فاطمه هستند که آخرین آنها مهدی (عج) است که پیامبر (ص) به ظهورش بشارت داده است.[4]
اگرچه قوت و صلابت ایمان عباس همانند ایمان افرادی از اهل بیت؛ مثل امام علی (ع) و حمزه سید الشهداء نبود؛ چرا که عباس در جنگ بدر در سپاه مشرکان بود و به اسارت مسلمانان در آمد و حتی برخی تصمیم به قتل او گرفتند، ولی با توجه به نظرات دیگران، او سرانجام تنها با پرداخت فدیه آزاد گردید[5] و بعد از آن مسلمان شد. البته ایشان در جنگ حنین که بعد از فتح مکه واقع گردید، حضوری فعال داشته و مسلمانان را به مقاومت دعوت مینمود.[6]
براین اساس، بعید نیست، شخصی که مدتها در همراهی رسول خدا (ص) کوتاهی نموده بود، در متابعت و پیروی از وصی او امیر المؤمنین (ع) نیز از جدیت چندانی برخوردار نبوده و به همین دلیل مورد انتقاد شیعیان قرار گیرد، به گونهای که به تعبیر امام پنجم، امیرالمؤمنین (ع) بعد از رحلت پیامبر (ص)، از حمایت اشخاصی از اهل بیت؛ مانند حمزه و جعفر که دارای عزمی استوار در یاری اسلام بودند، محروم مانده بود؛ (چون آنان به شهادت رسیده بودند) و در میان اهل بیت، تنها کسانی؛ مانند عباس و عقیل باقی ماندند، که امید چندانی به حمایت آنان نمیرفت.![7]
البته روایاتی وجود دارد که عباس به علی (ع) پیشنهاد داده بود تا با او بیعت نموده و استدلالش این بود که اگر عموی پیامبر با پسر عموی او بیعت نماید، دیگر جای اعتراض برای کسی باقی نخواهد ماند که این پیشنهاد مورد پذیرش امام علی (ع) قرار نگرفت.[8] اما این که شیعه، عباس و فرزندان او را کافر بداند،یک دروغ فاحش است که هیچ انسان با انصافی آن را نمی پذیرد؛ چرا که شیعه بر اساس روایتی که از امام صادق (ع) منقول است، در زیارت رسول خدا (ص) بر عموی ایشان عباس نیز درود میفرستد.[9] چگونه ممکن است شخصی را کافر دانسته و سپس بر او سلام و درود بفرستند؟!
در مورد شأن نزول ؛ آیه: "من کان فی هذه اعمی ..." باید گفت که در بیشتر کتاب های شیعه؛ از جمله کتاب کافی آمده است که این آیه در شأن شخصی است که فریضهای از فرایض خداوند، خصوصا حج را به تأخیر میاندازد.[10] اما روایتی که شما در شأن نزول آیه نقل کرده اید سند ندارد؛ زیرا بین عیاشی و کسی که عیاشی روایت را از او نقل کرده قطعا راوی یا راویان دیگری وجود داشته اند که ذکر نشده است. در مورد روایت موجود در کتاب رجال کشی، حتما میدانید، که در کتاب های "رجال" ابتدا تمام اظهار نظرهایی که از جانب افراد مختلف در ارتباط با راوی مورد نظر بیان گردیده، نقل می شود و مؤلف در پایان با مقایسه نظریات اشخاص مختلف؛ نظر نهایی خود را بیان داشته و یا آن را به خواننده محقق خود واگذار مینماید. پس صرف نقل نظر یا روایت در کتاب رجالی دلیل بر قبول و پذیرش آن نظر نیست.
اما در رابطه با عبدالله بن عباس شما با مراجعه به کتب روایی شیعه، صدها روایت را از ابن عباس مشاهده مینمایید که بخش مهمی از معارف شیعه را در بر دارد و مورد قبول و عمل شیعیان است.
در ضمن، با اینکه کتابی تفسیری از ایشان برجای نمانده است، اما تفاسیر شیعی، آکنده از بیان نظریات ایشان می باشد. آیا امکان دارد که شیعه از شخص کافری، این همه روایت نقل نموده و به آنها عمل کند؟!
همچنین روشن و واضح است که امیرالمؤمنین (ع)، ابن عباس را به عنوان نماینده خود در جریان حکمیت معرفی نموده و فرمود که تنها او است که میتواند حیلههای عمرو بن عاص را برملا سازد.[11] آیا شیعه میتواند معتقد باشد که امام اولش، شخص کافری را به این سمت برگزیده باشد؟! شواهدی از این قبیل در کتاب های شیعه به قدر کافی وجود دارد، اما برای روشن شدن حقیقت همین مقدار کفایت مینماید.
البته ممکن است روایات صحیحی در رد اشخاص بزرگوار داشته باشیم، اما دلیل وجود چنین روایاتی شرایط سخت و دشواری بوده است که از جانب بنی امیه بر شیعیان تحمیل شده بود و فرمانروایانی همانند حجاج ریختن خون شیعیان را به عنوان بهترین اعمال تبلیغ میکردند و امام برای حفظ جان آنان سخنی فرموده باشند. همان طور که امام ششم (ع) به فرزند زراره میفرماید: "سلام مرا به پدرت برسان و به او بگو که تنها به خاطر دفاع از تو و حفظ جانت است که من گاهی از تو عیب جویی مینمایم! حتما میدانی که دشمنان ما به دنبال آزار رسانیدن به اشخاصی هستند که ما آنان را دوست داشته و مورد ستایش خود قرار میدهیم! مردم، آنها را به دلیل محبت و نزدیکی با ما مورد نکوهش قرار میدهند! و چنین گمان مینمایند که کشتن و اذیت نمودن دوستان ما، امری پسندیده است! و بر عکس، به هر شخصی که ما از او بدگویی نماییم، احترام گذاشته و او را مورد ستایش و احترام خود قرار میدهند! (به پدرت بگو) ما از تو بدگویی مینماییم، چون تو شخصیتی هستی که به آشنایی و دوستی با ما معروف میباشی! و به همین دلیل، نزد مردم جایگاه مناسبی نداشته و آنان عقیده خوبی در باره تو ندارند! من از تو دوری میجویم، شاید بدین وسیله عقیده مردم نادان در مورد تو تغییر نماید و تو را ستایش نموده و آزارشان به تو نرسد!.[12]
در ضمن تذکر این نکته خالی از لطف نیست که: به اتفاق فریقین (اهل سنت و شیعه) صرف ذکر شدن حدیثی در کتب احادیث و لو معتبر و با سند معنعن دلیل بر اعتقاد افراد آن فرقه به آن حدیث نیست؛ زیرا در بعضی از موارد انگیزه هایی در بیان حدیث وجود دارد که ما را از عمل به آن باز می دارد[13]
اگر روایات بدگویی از ابن عباس؛ این شاگرد صمیمی امیرالمؤمنین (ع)؛ صحت دارد پس این روایت امام صادق (ع) در مورد ابن عباس که میفرماید: زمانی که ابن عباس رحلت نمود و او را برای تدفین به قبرستان میبردند، پرنده سفیدی از کفن او به پرواز درآمده، به سوی آسمان حرکت نمود تا از چشم ها دور گشت، پدرم (امام باقر) او را بسیار دوست میداشت...،[14] چگونه قابل توجیه است؟
آری در جامعهای که لعن بر علی (ع) واجب بود و فرزندان او در زیر بمباران شدید تبلیغاتی فرمانروایان ستمگر بودند، تنها راهی که بتوان معارف ایشان را از طریق شاگردش ابن عباس در میان مردم انتشار داد، این بود که او را شخصی دور از اهل بیت معرفی نموده، شاید بدین وسیله از خطر نجات یافته و بتواند اندکی از دانش استادش را در آن جامعه بیان نماید و مانع از بین رفتن این معارف گردد، همان گونه که در نسل های بعد، این مأموریت بر عهده زراره و امثال او نهاده شد.
از طرف دیگر عبدالله و عبیدالله (فرزندان عباس) هر چند با خلفای قبل از امیر المومنین (ع) همکاری هایی داشتند، ولی هنگام خلافت آن حضرت، در رکابشان بوده و از طرف ایشان به مسئولیتهای مهمی منصوب گردیدند. اما بنابر روایاتی، عبیدالله در زمان خلافت امام حسن (ع)، عملکرد مناسبی نداشته و به نحوی در شکست ایشان در مقابل معاویه مقصر بوده است.[15] اما عبدالله بن عباس تا آخر عمر خود به نشر فضائل امیر المومنین (ع) و سخنان ایشان ادامه می داد و بیان مینمود که تمام دانش خود را از امیرالمؤمنین (ع) فرا گرفته و دانش او و تمام صحابه در مقابل دانش علی (ع)، همانند قطره ای در مقابل هفت دریا است و چشمانش نیز به دلیل گریه بسیار در فقدان آن حضرت نابینا شد.[16]
بنابراین، شیعه گرچه ممکن است به بعضی از عملکردهای عباس بن عبد المطلب و فرزندانش در برهه ای از زمان انتقاداتی داشته باشد، اما آنها را کافر ندانسته و برای عباس بن عبد المطلب و عبد الله بن عباس احترام ویژه ای قائل است.
[1] نساء، 54 ، "ام یحسدون الناس علی ما آتاهم الله من فضله ...".
[2] مسد، 1.
[3] شوری، 23، "... قُل لَّا أَسَْلُکمُْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فىِ الْقُرْبىَ...".
[4] سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج 6، ص 58، کتابخانة آیت الله مرعشی، قم، 1404 ه ق.
[5] ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 80- 79، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1419 ه ق.
[6] زمخشری، محمود، الکشاف، ج 2، ص 259، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407 ه ق.
[7] محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 8، ص 189.
[8] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 28، ص 329، موسسة الوفا، بیروت، لبنان، 1404 ه ق.