کد سایت
fa36619
کد بایگانی
44348
نمایه
زندگینامه و مقام علمی شیخ انصاری
طبقه بندی موضوعی
بزرگان,شخصیت های شیعی
خلاصه پرسش
نقش شیخ انصاری در فقه اسلامی و راز موفقیت او چه بود؟
پرسش
نقش شیخ انصاری به دنیای فقه و فقاهت چه بود؟ و راز موفقیت او چه بود؟
پاسخ اجمالی
شیخ مرتضى انصارى(ره)، از قبیله احیاگرانى است که دغدغه کار آمدى فقه و استوارى مکتب قانونگذارى را در سر داشت. او با دید عمیق و آگاهیهاى گستردهای که داشت، روشى نو و مکتبى جدید در فقه پى ریخت و در اصول، اندیشههایى تازه عرضه داشت؛ مانند بحث حاکم بودن یکی از ادله بر دلیلهای دیگر در مبحث تعادل و تراجیح، بها دادن شایسته به عقل و خرد در شناخت حکم و مهارت و تسلط بر آیات، روایات و دیدگاههای فقهای قبل از خود. هنوز افکار او در حوزههاى علوم دینى، فصل الخطاب است و فهم کتابهاى او، ملاک اجتهاد و استنباط.
رازهای موفقیت شیخ انصاری را میتوان در چند چیز یافت: برهانگرایى و خردمدارى، وفاق و بهرهورى از دیدگاههای فقهای دیگر، آزاداندیشى و جامعنگرى و تهذیب نفس.
رازهای موفقیت شیخ انصاری را میتوان در چند چیز یافت: برهانگرایى و خردمدارى، وفاق و بهرهورى از دیدگاههای فقهای دیگر، آزاداندیشى و جامعنگرى و تهذیب نفس.
پاسخ تفصیلی
تمدن، فرهنگ و معنویت روزگار ما، مرهون اندیشههاى خلّاق است. انسانهایی که با همّت خویش؛ فرهنگ، اخلاق و میراث معرفتى جامعه خویش را احیا کردند و خود چراغى به راه پیشرفت ترقّى و تکامل جوامع شدند. در دامن فهم شریعت، تبیین احکام و مقرّرات دینى و تعالیم وحى علوم گوناگونى سر بر آورد و در هر یک از آن دانشها مردانى چهره شدند و میداندار. در عرصه فقه و اصول که میراثى بسیار غنى در این باب به یادگار مانده و معارف و تعالیمى زندگى ساز و روح افزا به ارمغان آورده است، مردانی بزرگ با اندیشهای اسلامی قد عَلَم کردند و در دانش اجتهاد سرفصلى جدید باز گشودند، و با تأسیس روش و مکتبى جدید، نام خویش را به درازاى عمر آن علوم جاودان کردند. شیخ مرتضى انصارى(ره)، از قبیله احیاگرانى است که دغدغه کار آمدى فقه و استوارى مکتب قانونگذارى را در سر داشت. او با دیدى عمیق و آگاهیهاى گستردهای که داشت، روشى نو و مکتبى جدید در فقه پى ریخت و در اصول، اندیشههایى تازه عرضه داشت. هنوز افکار او در حوزههاى علوم دینى، فصل الخطاب است و فهم کتابهاى او، ملاک اجتهاد و استنباط.
زندگینامه
عالم وارسته، شیخ مرتضى انصارى فرزند شیخ محمد امین انصارى روز عید غدیر خم سال 1214 هـ.ق، در شهر دزفول و در خاندان فضل و ادب به دنیا آمد.[1] نسب خاندان انصارى به جابر بن عبد الله انصارى، صحابى معروف پیامبر اسلام(ص) میرسد.[2]
شیخ انصاری یکی از نامورترین و پرآوازهترین فقها و مراجع عالیقدر تقلید در عصرهای اخیر، و یکی از محققترین چهرههای علمی و فقهی قرون متأخر به شمار میآید. او، مراحل ابتدایى تحصیلات خود را نزد عموى بزرگوار شیخ حسین انصاری و پدر محترمشان سپری کرد.[3] در سال 1232 هـ.ق، همراه پدر بزرگوارش جناب ملا امین انصارى به زیارت ائمه(ع) در عراق مشرف شد.[4] او توجه سید محمد مجاهد فرزند آقا سید على صاحب ریاض، را به خود جلب کرد. و از پدر شیخ درخواست کرد او را در نجف بگذارد تا تحصیلاتش را ادامه دهد و این درخواست مورد قبول پدر واقع شد.
شیخ انصارى چهار سال در محضر بزرگانى؛ مانند ملا احمد نراقى و شیخ موسى بن شیخ جعفر کاشف الغطاء ادامه تحصیل داد تا اینکه داود پاشا، والى بغداد، از طرف سلطان عثمانی به محاصره کربلا مأمور شد و در نتیجه، اکثر طلاب و محصلین به کاظمین مهاجرت کردند و شیخ مرتضى انصارى هم به وطن اصلى خود؛ یعنى دزفول برگشت.[5] پس از دو سال، شیخ انصارى تصمیم مراجعت به نجف اشرف گرفت. شیخ مرتضى به نجف رفته و در درس شریف العلماء و مرحوم کاشف الغطاء حاضر شد و در اندک مدتى در زمره شاگردان برجسته صاحب جواهر قرار گرفت و مورد عنایت خاص آن استاد فرزانه واقع شد.[6] تا آنجا که از اساتید بزرگ حوزه علمیّه نجف اشرف شد.
شیخ انصارى بر حسب ارادت وافرى که به حضرت امام رضا(ع) داشت در سال 1240هـ.ق، براى زیارت آنحضرت راهى ایران شد.[7] نبوغ علمى و فکرى او زبانزد خاص و عام شده بود و همه او را مرجع و ملجأ خود میشناختند. شیخ در نجف، کرسى استادى داشت تا اینکه در سال 1266 هـ.ق، از طرف شیخ محمد حسن صاحب جواهر به مرجعیت عامه رسید.[8]
شیخ انصاری با سعید العلماء مازندرانى در کربلا همدرس بود و او را بر خود ترجیح میداد. به این سبب بعد از فوت صاحب جواهر از فتوا دادن خوددارى نموده، نامهاى به این مضمون به ایشان نوشت: هنگامى که شما در کربلا بودید و با هم از محضر صاحب جواهر استفاده مینمودیم، فهم تو از من بیشتر بود، حال سزاوار است به نجف آمده و این امر مهم را متکفل شوى. و سعید العلماء در جواب نوشت: آرى، لکن شما در این مدت در آنجا مشغول به تدریس و مباحثه بودید و من در اینجا گرفتار امور مردم میباشم و شما در این امر از من سزاوارتر هستى.[9] شیخ پس از رسیدن این نامه به حرم مطهر حضرت على(ع) مشرف شد و از حضرت خواست که وى را در این امر مهم یارى فرماید. از سال 1266 هـ.ق تا هنگام وفات، ریاست حوزۀ علمیّه نجف اشرف در دست با کفایت او بود و عامه شیعیان جهان از وى تقلید میکردند.
شیخ انصارى در شب 18 جمادى الثانى سال 1281 هـ.ق، در نجف اشرف پس از 67 سال زندگی پربار دار فانى را وداع گفت.[10] و در باب قبله صحن مطهر حضرت امام على(ع) در نجف اشرف به خاک سپرده شد.
مقام علمی
شیخ انصاری بیگمان یکى از نوابغ بزرگ اسلام است. نام شیخ مرتضی انصاری با دو کتاب بسیار ارزنده: «فرائد الاصول» و «المکاسب» در اصول و فقه همراه است و با این دو اثر جاودان، نام خود را در پهنه معارف اصیل اسلام جاودانه کرده است. او، از کسانی است که در دقت و عمق نظر، بسیار کم نظیر است. علم اصول و بالتبع فقه را وارد مرحله جدیدی کرد؛ او در فقه و اصول ابتکاراتی دارد که بیسابقه است. او آغازگر و پایهگذار اصول نوینی در فقه و اصول جعفری است. او در زندگی و حیات مادی و معنوی خویش پیراسته و منزّه از هر نوع تظاهر و تفاخر بوده است و در تلاشهای علمی خود جز خدا و رضایت او و جز پیشبرد احکام الهی، فکر و اندیشه دیگری نداشته است.[11]
در عظمت علمی و نبوغ فکری شیخ مرتضی انصاری(ره) همین قدر کافی است که بعد از محقق حلی و علامه حلی و شهید اول، شیخ انصاری تنها کسی است که تاکنون بسیاری از علما و فضلا و دانشمندان و معاریف رجال اسلامی بر کتب و نوشتههای او حاشیه و تعلیقه نگاشتهاند و کتابهای تألیفی او به کرات در ایران، عراق و دیگر کشورهای اسلامی مورد تجدید طبع قرار گرفته است. شخصیتهای بزرگی مانند: آخوند ملا محمد کاظم خراسانی (صاحب کفایة الاصول)، سید محمدکاظم یزدی (صاحب عروة الوثقی)، حاج میرزا حبیب اللّه رشتی، میرزا حسن آشتیانی، شیخ محمد حسین کاشف الغطاء، سید عبدالحسین شرف الدین، شیخ محمد جواد بلاغی، شیخ محمد حسن مامقانی و تعداد کثیری از علما و مجتهدین مبرز و نامدار که نام بردن آنها به درازا میکشد، بر آن حاشیه و تعلیقه دارند.
در مکتب پربار و حوزه پربرکت تدریسی شیخ بزرگوار انصاری، شاگردان متعددی تربیت یافتند[12] که بین دانشمندان شیعه و حتى دانشمندان همه فرقههاى اسلام داراى مقامى بس ارجمند هستند. در فضیلت اینان همین بس که درباره هر کدام از آنها در مقام تعریف و توصیف میگویند: او از شاگردان شیخ انصاری بود. و با دارا بودن این مقام، بر سایر علماى هم سطح ترجیح و برترى داده میشود. از شاگردان برجسته شیخ انصاری میتوان به میرزاى شیرازى، رهبر مذهبى جنبش تنباکو و مرحوم آخوند خراسانی اشاره نمود.
نقش و خدمت شیخ انصاری به دنیای فقه و فقاهت
نقش و خدمت شیخ انصاری به دنیای فقه و فقاهت را باید در نظریات ابتکاری و ابداعی او جستوجو نمود. او، دیدگاههای ابتکاری تأثیرگذاری در فقه و اصول به وجود آورد. در اینجا، به برخى از این ابتکارات و ابعاد روش اجتهادى و مکتب فقهى او اشاره میشود.
1. نظریه حاکم بودن یکی از ادله بر دلیلهای دیگر در مبحث تعادل و تراجیح.[13]
2. بها دادن شایسته به عقل و خرد در شناخت حکم و قانون اسلام: او کوشید که به منکرین اعتبار عقل در شناخت معارف و احکام اسلامی ثابت کند که ملازمهای میان عقل و شرع وجود دارد و آنچه را که عقل حکم میکند، شرع نیز حکم میکند و حکومت این قاعده در اغلب فتاوا و نظریات شیخ انصاری، جلوه خاصی دارد، منتهی باید خود عقل و آن قاعده فقهی مورد ارزیابی قرار گیرد که عقل چگونه عقلی باشد و قاعده نیز کدام قاعده باشد؟
او، دلیل عقلى که با ملازمه، حکم شرع را اثبات میکند، قطعى دانسته و بر این باور است که دلیل نقلى مخالف عقل یا باید به کناری گذاشته شده و یا حمل بر خلاف ظاهر شود و در این زمینه مینویسد: «آنچه را که فکر و اندیشه اقتضا میکند و مورد وفاق اکثر اندیشمندان است این است که: هرگاه از دلیل عقلى نسبت به چیزى قطع حاصل شود پس جایز نیست که دلیلى نقلى با آن معارضه کند هرچند دلیلى یافت شود که ظاهرش معارضه است و ناگزیر از تأویل آن هستیم اگر طرحش ممکن نباشد».[14]
3. مایهورى و بالندگى فقه شیعه: شیخ انصاری میراث اصولى و فقهى شیعه را در غربال اندیشهاش زیرو رو کرد، سره را از ناسره نمود، و از این راه به مکانتى رسید که چنین توصیفش کردند: «او را آثارى در علم اصول و فقه است که زبدگان مجال احاطه به ژرفایى مطالب آنرا ندارند، چه در آن کتابها، باریک بینیهایى اعجاب برانگیز و تحقیقاتى شگفت و بدیع است... ».[15] و «هرکه پس از شیخ در اصول عملیه سخنى گفته است، از دریاى ژرف و بیکران اندیشه او در این زمینه بهره برده است».[16]
بیشتر مبانى اجتهاد در مکاسب طرح شده و چگونگى بهرهورى و کاربرد از مباحث اصول در استنباط و اجتهاد آمده است. همین، عامل بالندگى فقه پس از او گردید و سبکى نو در اجتهاد و استنباط احکام پدید آورد.
برخى بزرگان، روش اجتهادى و تعلیمى او را چنین ترسیم کردهاند:
«شیخ انصاری، استادى چیره دست بود. بسیارى از علماى بزرگ و اساتید در درس او شرکت میکردند. گفتهاند: او در نحو، صرف، منطق، معانى و بیان مهارتى ویژه داشت. شنیده شده است: کتاب مطوّل تفتازانى را چهل مرتبه مرور کرده است، چه به تدریس، مباحثه و مطالعه. در تدریس روشى خاص داشت. صاحب سبکى در اجتهاد بود که معاصران او، از این محروم بودند. بیانى رسا و نطقى گویا و فصیح داشت. به نیکوترین فرمى بین نظرات محققان جمع میکرد و نظرات ابتکارى فقیهان را از اقوال تقلیدى، جدا میساخت و مقصود و منظور هر فقیه را به روشنى آشکار میکرد و بر گفتههاى آنان با بیانى نیکو و برهانى قاطع استدلال میکرد. چه بسیار با نظر جمهور فقها مخالفت میکرد و نظر گاههاى نادر و کم طرفدار را برمیگزید؛ زیرا در اجتهادش به آن رسیده بود و فکرش به درستى آن گواهى داده بود. اقوال فقیهان را جز به مقدار نیاز نقل نمیکرد».[17]
4. مهارت و تسلّط شیخ انصاری بر نظریات فقیهان، احادیث و آیات قرآن: دقّت نظر و پژوهیدن در مبانى اقوال، تفقّه در آیات و احادیث و به کارگیرى منطق و استدلال، عامل ابداع سبکى نو در استنباط شد. حدیث بلند و پر مایه مؤسس فقه جعفرى[18] را دست مایه و متن پژوهش خویش در مکاسب محرّمه قرار داد و با نظم خاصی، تبیین کسبهاى حرام پیش گرفت و معارف و تعالیم آنرا با نیازها و ابعاد زندگى تجارى آن روز تطبیق کرد.
5. باببندى جدیدى در اصول و فقه: شیخ، باببندى جدیدى، آن هم نه صورى که محتوایى و ریشهاى، در فقه و اصول پى ریخت. تقسیمى که موضوع اصول را به موضوع فقه (افعال مکلّفین) نزدیک کرد. او مناط تقسیمبندى خویش را در اصول، حالات سهگانه مکلّف گرفت: شک، قطع و ظن[19] و در همین سه عرصه، مباحث و قواعد اصول را طرح کرد، کمبودهاى منطق استنباط را جبران کرد و به هر یک از مسائل و مباحث اصولى، جایگاه طبیعى و منطقى داد و از این راه، فلسفه وجودى اصول را که قالب استدلال و منطق اجتهاد است، جلوهگر ساخت.
او، در فقه نه تنها به قواعد، اصول و ادلّه گفته شده و هم سنخ با موضوع، بسنده نمیکرد، بلکه هم از دادههاى علوم دیگر، بهره میبرد و هم قواعد و اصول و مبانى خود و فقیهان را در دیگر بابها و کتابهاى فقه، استخدام میکرد و از این راه، نگاهى نظاممند و همهگیر به فقه داشت. او، گرچه در کتابها و باب عبادات ابداعها و ابتکارهایى دارد، ولى کار نمایان او در فقه، کتاب «بیع» است. اثرى که فصلى جدید در فقه معاملات گشود.
راز موفقیت شیخ انصاری
حوزههاى علوم دینى، به جهت بافت ویژهاى که بر آن تحمیل شده، از رویکرد به مسائلى چون: روششناسى علم فقه، بررسى سبک استنباط و اجتهاد فقیهان، آگاهى به رمز و راز و راه قلّه شدن فقیهان بزرگ، باز ماند و حرکتى درونى و دایرهاى را در اصول و فقه، پیشه کرد.[20] بیشک، در ساختن اندیشهوران قلهسان، عوامل گوناگونى نقش داشته است که دسترسى به آنها کارى است مشکل. ولى با ژرفکاوى در آثار آنان و توصیفهایى که ارباب تراجم از آنان به دست دادهاند، به برخى از آن اسرار میتوان پى برد. در این نوشته، چهار عامل را که در موفقیت شیخ انصاری نقش داشتهاند، به گونهاى گذرا بر میشمریم:
الف. برهانگرایى و خردمدارى: در افکار شیخ انصاری، برداشتهاى سطحى و بیریشه، راهی ندارند. پایههاى فکرى او، بر استدلال و دلیل بر افراشته شده است. مباحث اصولى را در قالبى منظم و مستدّل ریخت و «فرائد الاصول» را پدید آورد. مباحث الفاظ و عقلى را در کتاب «مطارح الانظار» به معرض انظار نهاد.[21]
او، عرف را نیز به بناى عقلا و برهان عقل بر میگرداند و اعتبار عرف را در استنباط و اجتهاد، از همین نگاه و زاویه میپذیرد. عرفهایى را که بستر پیدایش آنان، سنتهاى ملى، قومى و خرافههاى بومى و اقلیمى است، مردود میشمارد. تنها بر «عرفى» که پایه خردپذیر دارد، تکیه میکند. در پاسخ آنانى که عرف را غیر از عقل دانسته و فرض تعارض براى آن دو کردهاند، مینویسد: «عرف، حاکم بر عقل نیست، بلکه عرف مرتبهای از مراتب عقل و گونهای از گونههای عقل است»؛[22] یعنی عرف معتبر، مظهرى از مظاهر عقل و جلوهاى از آن میباشد. [23]
ب. وفاق و بهرهورى: دانشمندان در برخورد با نظریات مخالف، معمولاً دو شیوه را پیشه میکنند:
1. انتخاب یکى از نظرات و طرح نظرهاى دیگر. 2. جمعبندی دیدگاههای مخالف.
از مطالعه تاریخ علوم اسلامى؛ کلام، فلسفه، فقه و... این نتیجه به دست میآید: آنان که شیوه جمعبندی را برگزیدهاند، هم نوآورى کردهاند، هم به شیوهها و سبکى خاص، رسیدهاند و هم بر غناى میراث اسلامى افزودهاند.[24]
صدرالمتألهین، با جمع بین عرفان، برهان و قرآن، «حکمت متعالیه» را پى ریخت و ملاهادى سبزوارى، با پیروى از همین روش، نظراتى نو در فلسفه عرضه کرد و حکیمى نامور شد.
این روش، در سرتاسر کتابهاى شیخ انصاری به چشم میخورد. در تعارض احادیث، به طرد آنها نمىپردازد و شتابزده روایات را به مسلخ حمل بر تقیه نمیبرد. او، حتى موافق بودن یک حدیث را با نظر عامّه، دلیل ردّ آن نمیشمارد و تا میتواند از آن در اجتهاد، بهره میگیرد.
در برخورد با دیدگاههای فقیهان نیز، همین شیوه را پى گرفت. دو نظریه متضاد: سید مرتضى و شیخ طوسى را در اعتبار و حجّیّت خبر واحد، با آوردن چندین وجه جمع، به تأویل میبرد و در پایان، با تصرّفى دقیق در نظر سید مرتضى، دیدگاه او را به شیخ طوسی نزدیک میکند و هر دو را در پذیرش حجیت خبر واحد موثق، همسو و هم نظر میکند.[25]
ج. آزاداندیشى و جامعنگرى: تیزهوشى، سرعت انتقال، قوه حافظه و نقّادى نظریات از خصایص بارز و مشهور شیخ انصاری بود. همین ویژگیها از او عالمى آزاداندیش و جامعنگر ساخت. او، با جسارت و آزاداندیشى شگفتانگیزى، به نقد و بررسى افکار و آراء میپرداخت. همه اهل نظر، او را به ژرفنگرى و آزاداندیشى ستودهاند.[26] هیچگاه، حرمت و مکانت بزرگان، مانع وى نمیشود که از بررسى و نقد نظرات آنان سربر تابد. برهان، آزادى در استدلال را بر عناوین رجال مقدّم میدارد. این سیره، در جاى جاى کتابهاى فقهى و اصولى او به چشم میخورد.
شیخ انصاری، با اینکه به «شهرت» احترام میگذارد و به گزاف و شتابزده، رأى آنان را، رد نمیکند و حتى بر استدلالهاى آنان ادلهاى دیگر نیز میافزاید، امّا در تابش نظرات مشهور، مبهوت نمیماند، بلکه با شیوهاى ظریف و نکته سنجى ویژه، مبانى نظرهاى آنان را به نقد میگذارد و در مواردى دیدگاههاى آنان را میپذیرد که بر استحکام مبانى و درستى ادله آنان یقین کند.[27]
شیخ انصاری، رسالت فقیهان و عالم دینى را محدود به بیان احکام فردى نمیدانست. بر آن بود که تبیین حوادث واقعه، که از وظایف مجتهدان و فقیهان است، گسترهاى دارد همدوش با نیازهاى قانونى و رفتارى بشر. در همین راستا، «حوادث واقعه» را چنین تعریف میکند: «مقصود از حوادث واقعه در توقیع شریف؛ مطلق اموری است که ناچاریم در آن موارد، عرفاً یا عقلاً یا شرعاً به فقها مراجعه شود». [28] براساس همین تفسیر، تبیین همه مقرّرات و نظامهاى اجتماعى را از وظایف مجتهدان به شمار میآورد. همین اندیشه، عامل رویکرد او به تواناسازى دستگاه استنباط و منطق اجتهاد «علم اصول» میگردد و طرح اعجاب برانگیز اصول عملیه را ابداع میکند، تا همه روابط فردى و اجتماعى انسان صبغه شرعى پیدا کرده و در قلمرو اجتهاد فقیه بگنجد.[29]
د. تهذیب نفس: دانشى که خاستگاهش تقوا و تهذیب نفس نباشد، چونان گلى است که در زباله روید. نفرت از مزبلـه مانع دلپذیرى و روى آورى بدان میشود، هر چند بلند و در قله باشد. چنین علمى، اصطلاحهایى است بى نور، اسفارى است که حامل آن بهرهاى جز رنج ندارد. در علم آنچه اساس است و مایه ارزش و عالم را ماندگار میکند، اتحاد جان عالم با حقیقت علم است (علم حضورى).[30] علمى که از عرش الهى بر کویرستان ناآگاهى فرو بارد، ماندگار شده بار میدهد و ره مینماید. چنین دانشى با فطرت انسان همراه است. به همین جهت میپاید و آن عالم را نیز جاودان میکند. او، مکانتى یافته بود که میرزا حسین نورى، چنین ترسیم میکند: «تفضّل فرمود خداوند متعال بر جابر برون آورد از صلب او، مردى را که یارى نمود ملّت و دین را. در علم، تحقیق، دقت، زهد، ورع، عبادت و کیاست، به مرتبهاى رسید که عالمان گذشته به آن مقام پا ننهاده بودند».[31]
بیشک فطانت، دقّت و ابتکارهاى شیخ انصاری، مرهون پارسایى، مراقبت و پاکى نفس او بود، نور کلمات و آثار او، که از نور الهى پرتو میگرفت، یک قرن پایید و بهره رساند و صدها مجتهد و فقیه نامآور را پرورید.
نتیجه
امروز، که صدها مسئله جدید پاسخ شرعى میطلبد و در شکل زندگى انسان دگرگونى جدّى پدید آمده است، از هر روز دیگر به شناخت فقیهان مبتکر، مؤسّس و نوآور نیازمندتریم. همانانى که در روزگار خویش، در عرصه فقاهت طرحى نو افکندند، تحوّلى جدید آفریدند و سرفصلى دیگر در میراث فقهى شیعه گشودند. بایسته است حوزویان چنان فقیهانى را نیک بشناسند و از راه و رسم آنان در تأمین نیازهاى زمانشان پاسخ بگیرند.
بایسته است امروز حوزویان به خواندن متن «فرائد الاصول» و «مکاسب» بسنده نکنند، بلکه از آن کتابها نه تنها روش اجتهادى شیخ انصاری، که راه و رسم تحوّل در اصول و فقه را بیاموزند و براساس مقتضیات زمان در تواناسازى دستگاه اجتهاد، براى پاسخگویى به نسل تشنه امروز، بکوشند و فقه شیعه را پا به پاى نیازهاى زمان جلو برند. لازم است روش و اصول کار آنان را دلیل راه کنیم بر تحجر، تنگ نظرى و دیگر موانع بشوریم و فضاى مطهر حوزه را براى ظهور و بروز افکار نوِ حوزویان آماده سازیم.
زندگینامه
عالم وارسته، شیخ مرتضى انصارى فرزند شیخ محمد امین انصارى روز عید غدیر خم سال 1214 هـ.ق، در شهر دزفول و در خاندان فضل و ادب به دنیا آمد.[1] نسب خاندان انصارى به جابر بن عبد الله انصارى، صحابى معروف پیامبر اسلام(ص) میرسد.[2]
شیخ انصاری یکی از نامورترین و پرآوازهترین فقها و مراجع عالیقدر تقلید در عصرهای اخیر، و یکی از محققترین چهرههای علمی و فقهی قرون متأخر به شمار میآید. او، مراحل ابتدایى تحصیلات خود را نزد عموى بزرگوار شیخ حسین انصاری و پدر محترمشان سپری کرد.[3] در سال 1232 هـ.ق، همراه پدر بزرگوارش جناب ملا امین انصارى به زیارت ائمه(ع) در عراق مشرف شد.[4] او توجه سید محمد مجاهد فرزند آقا سید على صاحب ریاض، را به خود جلب کرد. و از پدر شیخ درخواست کرد او را در نجف بگذارد تا تحصیلاتش را ادامه دهد و این درخواست مورد قبول پدر واقع شد.
شیخ انصارى چهار سال در محضر بزرگانى؛ مانند ملا احمد نراقى و شیخ موسى بن شیخ جعفر کاشف الغطاء ادامه تحصیل داد تا اینکه داود پاشا، والى بغداد، از طرف سلطان عثمانی به محاصره کربلا مأمور شد و در نتیجه، اکثر طلاب و محصلین به کاظمین مهاجرت کردند و شیخ مرتضى انصارى هم به وطن اصلى خود؛ یعنى دزفول برگشت.[5] پس از دو سال، شیخ انصارى تصمیم مراجعت به نجف اشرف گرفت. شیخ مرتضى به نجف رفته و در درس شریف العلماء و مرحوم کاشف الغطاء حاضر شد و در اندک مدتى در زمره شاگردان برجسته صاحب جواهر قرار گرفت و مورد عنایت خاص آن استاد فرزانه واقع شد.[6] تا آنجا که از اساتید بزرگ حوزه علمیّه نجف اشرف شد.
شیخ انصارى بر حسب ارادت وافرى که به حضرت امام رضا(ع) داشت در سال 1240هـ.ق، براى زیارت آنحضرت راهى ایران شد.[7] نبوغ علمى و فکرى او زبانزد خاص و عام شده بود و همه او را مرجع و ملجأ خود میشناختند. شیخ در نجف، کرسى استادى داشت تا اینکه در سال 1266 هـ.ق، از طرف شیخ محمد حسن صاحب جواهر به مرجعیت عامه رسید.[8]
شیخ انصاری با سعید العلماء مازندرانى در کربلا همدرس بود و او را بر خود ترجیح میداد. به این سبب بعد از فوت صاحب جواهر از فتوا دادن خوددارى نموده، نامهاى به این مضمون به ایشان نوشت: هنگامى که شما در کربلا بودید و با هم از محضر صاحب جواهر استفاده مینمودیم، فهم تو از من بیشتر بود، حال سزاوار است به نجف آمده و این امر مهم را متکفل شوى. و سعید العلماء در جواب نوشت: آرى، لکن شما در این مدت در آنجا مشغول به تدریس و مباحثه بودید و من در اینجا گرفتار امور مردم میباشم و شما در این امر از من سزاوارتر هستى.[9] شیخ پس از رسیدن این نامه به حرم مطهر حضرت على(ع) مشرف شد و از حضرت خواست که وى را در این امر مهم یارى فرماید. از سال 1266 هـ.ق تا هنگام وفات، ریاست حوزۀ علمیّه نجف اشرف در دست با کفایت او بود و عامه شیعیان جهان از وى تقلید میکردند.
شیخ انصارى در شب 18 جمادى الثانى سال 1281 هـ.ق، در نجف اشرف پس از 67 سال زندگی پربار دار فانى را وداع گفت.[10] و در باب قبله صحن مطهر حضرت امام على(ع) در نجف اشرف به خاک سپرده شد.
مقام علمی
شیخ انصاری بیگمان یکى از نوابغ بزرگ اسلام است. نام شیخ مرتضی انصاری با دو کتاب بسیار ارزنده: «فرائد الاصول» و «المکاسب» در اصول و فقه همراه است و با این دو اثر جاودان، نام خود را در پهنه معارف اصیل اسلام جاودانه کرده است. او، از کسانی است که در دقت و عمق نظر، بسیار کم نظیر است. علم اصول و بالتبع فقه را وارد مرحله جدیدی کرد؛ او در فقه و اصول ابتکاراتی دارد که بیسابقه است. او آغازگر و پایهگذار اصول نوینی در فقه و اصول جعفری است. او در زندگی و حیات مادی و معنوی خویش پیراسته و منزّه از هر نوع تظاهر و تفاخر بوده است و در تلاشهای علمی خود جز خدا و رضایت او و جز پیشبرد احکام الهی، فکر و اندیشه دیگری نداشته است.[11]
در عظمت علمی و نبوغ فکری شیخ مرتضی انصاری(ره) همین قدر کافی است که بعد از محقق حلی و علامه حلی و شهید اول، شیخ انصاری تنها کسی است که تاکنون بسیاری از علما و فضلا و دانشمندان و معاریف رجال اسلامی بر کتب و نوشتههای او حاشیه و تعلیقه نگاشتهاند و کتابهای تألیفی او به کرات در ایران، عراق و دیگر کشورهای اسلامی مورد تجدید طبع قرار گرفته است. شخصیتهای بزرگی مانند: آخوند ملا محمد کاظم خراسانی (صاحب کفایة الاصول)، سید محمدکاظم یزدی (صاحب عروة الوثقی)، حاج میرزا حبیب اللّه رشتی، میرزا حسن آشتیانی، شیخ محمد حسین کاشف الغطاء، سید عبدالحسین شرف الدین، شیخ محمد جواد بلاغی، شیخ محمد حسن مامقانی و تعداد کثیری از علما و مجتهدین مبرز و نامدار که نام بردن آنها به درازا میکشد، بر آن حاشیه و تعلیقه دارند.
در مکتب پربار و حوزه پربرکت تدریسی شیخ بزرگوار انصاری، شاگردان متعددی تربیت یافتند[12] که بین دانشمندان شیعه و حتى دانشمندان همه فرقههاى اسلام داراى مقامى بس ارجمند هستند. در فضیلت اینان همین بس که درباره هر کدام از آنها در مقام تعریف و توصیف میگویند: او از شاگردان شیخ انصاری بود. و با دارا بودن این مقام، بر سایر علماى هم سطح ترجیح و برترى داده میشود. از شاگردان برجسته شیخ انصاری میتوان به میرزاى شیرازى، رهبر مذهبى جنبش تنباکو و مرحوم آخوند خراسانی اشاره نمود.
نقش و خدمت شیخ انصاری به دنیای فقه و فقاهت
نقش و خدمت شیخ انصاری به دنیای فقه و فقاهت را باید در نظریات ابتکاری و ابداعی او جستوجو نمود. او، دیدگاههای ابتکاری تأثیرگذاری در فقه و اصول به وجود آورد. در اینجا، به برخى از این ابتکارات و ابعاد روش اجتهادى و مکتب فقهى او اشاره میشود.
1. نظریه حاکم بودن یکی از ادله بر دلیلهای دیگر در مبحث تعادل و تراجیح.[13]
2. بها دادن شایسته به عقل و خرد در شناخت حکم و قانون اسلام: او کوشید که به منکرین اعتبار عقل در شناخت معارف و احکام اسلامی ثابت کند که ملازمهای میان عقل و شرع وجود دارد و آنچه را که عقل حکم میکند، شرع نیز حکم میکند و حکومت این قاعده در اغلب فتاوا و نظریات شیخ انصاری، جلوه خاصی دارد، منتهی باید خود عقل و آن قاعده فقهی مورد ارزیابی قرار گیرد که عقل چگونه عقلی باشد و قاعده نیز کدام قاعده باشد؟
او، دلیل عقلى که با ملازمه، حکم شرع را اثبات میکند، قطعى دانسته و بر این باور است که دلیل نقلى مخالف عقل یا باید به کناری گذاشته شده و یا حمل بر خلاف ظاهر شود و در این زمینه مینویسد: «آنچه را که فکر و اندیشه اقتضا میکند و مورد وفاق اکثر اندیشمندان است این است که: هرگاه از دلیل عقلى نسبت به چیزى قطع حاصل شود پس جایز نیست که دلیلى نقلى با آن معارضه کند هرچند دلیلى یافت شود که ظاهرش معارضه است و ناگزیر از تأویل آن هستیم اگر طرحش ممکن نباشد».[14]
3. مایهورى و بالندگى فقه شیعه: شیخ انصاری میراث اصولى و فقهى شیعه را در غربال اندیشهاش زیرو رو کرد، سره را از ناسره نمود، و از این راه به مکانتى رسید که چنین توصیفش کردند: «او را آثارى در علم اصول و فقه است که زبدگان مجال احاطه به ژرفایى مطالب آنرا ندارند، چه در آن کتابها، باریک بینیهایى اعجاب برانگیز و تحقیقاتى شگفت و بدیع است... ».[15] و «هرکه پس از شیخ در اصول عملیه سخنى گفته است، از دریاى ژرف و بیکران اندیشه او در این زمینه بهره برده است».[16]
بیشتر مبانى اجتهاد در مکاسب طرح شده و چگونگى بهرهورى و کاربرد از مباحث اصول در استنباط و اجتهاد آمده است. همین، عامل بالندگى فقه پس از او گردید و سبکى نو در اجتهاد و استنباط احکام پدید آورد.
برخى بزرگان، روش اجتهادى و تعلیمى او را چنین ترسیم کردهاند:
«شیخ انصاری، استادى چیره دست بود. بسیارى از علماى بزرگ و اساتید در درس او شرکت میکردند. گفتهاند: او در نحو، صرف، منطق، معانى و بیان مهارتى ویژه داشت. شنیده شده است: کتاب مطوّل تفتازانى را چهل مرتبه مرور کرده است، چه به تدریس، مباحثه و مطالعه. در تدریس روشى خاص داشت. صاحب سبکى در اجتهاد بود که معاصران او، از این محروم بودند. بیانى رسا و نطقى گویا و فصیح داشت. به نیکوترین فرمى بین نظرات محققان جمع میکرد و نظرات ابتکارى فقیهان را از اقوال تقلیدى، جدا میساخت و مقصود و منظور هر فقیه را به روشنى آشکار میکرد و بر گفتههاى آنان با بیانى نیکو و برهانى قاطع استدلال میکرد. چه بسیار با نظر جمهور فقها مخالفت میکرد و نظر گاههاى نادر و کم طرفدار را برمیگزید؛ زیرا در اجتهادش به آن رسیده بود و فکرش به درستى آن گواهى داده بود. اقوال فقیهان را جز به مقدار نیاز نقل نمیکرد».[17]
4. مهارت و تسلّط شیخ انصاری بر نظریات فقیهان، احادیث و آیات قرآن: دقّت نظر و پژوهیدن در مبانى اقوال، تفقّه در آیات و احادیث و به کارگیرى منطق و استدلال، عامل ابداع سبکى نو در استنباط شد. حدیث بلند و پر مایه مؤسس فقه جعفرى[18] را دست مایه و متن پژوهش خویش در مکاسب محرّمه قرار داد و با نظم خاصی، تبیین کسبهاى حرام پیش گرفت و معارف و تعالیم آنرا با نیازها و ابعاد زندگى تجارى آن روز تطبیق کرد.
5. باببندى جدیدى در اصول و فقه: شیخ، باببندى جدیدى، آن هم نه صورى که محتوایى و ریشهاى، در فقه و اصول پى ریخت. تقسیمى که موضوع اصول را به موضوع فقه (افعال مکلّفین) نزدیک کرد. او مناط تقسیمبندى خویش را در اصول، حالات سهگانه مکلّف گرفت: شک، قطع و ظن[19] و در همین سه عرصه، مباحث و قواعد اصول را طرح کرد، کمبودهاى منطق استنباط را جبران کرد و به هر یک از مسائل و مباحث اصولى، جایگاه طبیعى و منطقى داد و از این راه، فلسفه وجودى اصول را که قالب استدلال و منطق اجتهاد است، جلوهگر ساخت.
او، در فقه نه تنها به قواعد، اصول و ادلّه گفته شده و هم سنخ با موضوع، بسنده نمیکرد، بلکه هم از دادههاى علوم دیگر، بهره میبرد و هم قواعد و اصول و مبانى خود و فقیهان را در دیگر بابها و کتابهاى فقه، استخدام میکرد و از این راه، نگاهى نظاممند و همهگیر به فقه داشت. او، گرچه در کتابها و باب عبادات ابداعها و ابتکارهایى دارد، ولى کار نمایان او در فقه، کتاب «بیع» است. اثرى که فصلى جدید در فقه معاملات گشود.
راز موفقیت شیخ انصاری
حوزههاى علوم دینى، به جهت بافت ویژهاى که بر آن تحمیل شده، از رویکرد به مسائلى چون: روششناسى علم فقه، بررسى سبک استنباط و اجتهاد فقیهان، آگاهى به رمز و راز و راه قلّه شدن فقیهان بزرگ، باز ماند و حرکتى درونى و دایرهاى را در اصول و فقه، پیشه کرد.[20] بیشک، در ساختن اندیشهوران قلهسان، عوامل گوناگونى نقش داشته است که دسترسى به آنها کارى است مشکل. ولى با ژرفکاوى در آثار آنان و توصیفهایى که ارباب تراجم از آنان به دست دادهاند، به برخى از آن اسرار میتوان پى برد. در این نوشته، چهار عامل را که در موفقیت شیخ انصاری نقش داشتهاند، به گونهاى گذرا بر میشمریم:
الف. برهانگرایى و خردمدارى: در افکار شیخ انصاری، برداشتهاى سطحى و بیریشه، راهی ندارند. پایههاى فکرى او، بر استدلال و دلیل بر افراشته شده است. مباحث اصولى را در قالبى منظم و مستدّل ریخت و «فرائد الاصول» را پدید آورد. مباحث الفاظ و عقلى را در کتاب «مطارح الانظار» به معرض انظار نهاد.[21]
او، عرف را نیز به بناى عقلا و برهان عقل بر میگرداند و اعتبار عرف را در استنباط و اجتهاد، از همین نگاه و زاویه میپذیرد. عرفهایى را که بستر پیدایش آنان، سنتهاى ملى، قومى و خرافههاى بومى و اقلیمى است، مردود میشمارد. تنها بر «عرفى» که پایه خردپذیر دارد، تکیه میکند. در پاسخ آنانى که عرف را غیر از عقل دانسته و فرض تعارض براى آن دو کردهاند، مینویسد: «عرف، حاکم بر عقل نیست، بلکه عرف مرتبهای از مراتب عقل و گونهای از گونههای عقل است»؛[22] یعنی عرف معتبر، مظهرى از مظاهر عقل و جلوهاى از آن میباشد. [23]
ب. وفاق و بهرهورى: دانشمندان در برخورد با نظریات مخالف، معمولاً دو شیوه را پیشه میکنند:
1. انتخاب یکى از نظرات و طرح نظرهاى دیگر. 2. جمعبندی دیدگاههای مخالف.
از مطالعه تاریخ علوم اسلامى؛ کلام، فلسفه، فقه و... این نتیجه به دست میآید: آنان که شیوه جمعبندی را برگزیدهاند، هم نوآورى کردهاند، هم به شیوهها و سبکى خاص، رسیدهاند و هم بر غناى میراث اسلامى افزودهاند.[24]
صدرالمتألهین، با جمع بین عرفان، برهان و قرآن، «حکمت متعالیه» را پى ریخت و ملاهادى سبزوارى، با پیروى از همین روش، نظراتى نو در فلسفه عرضه کرد و حکیمى نامور شد.
این روش، در سرتاسر کتابهاى شیخ انصاری به چشم میخورد. در تعارض احادیث، به طرد آنها نمىپردازد و شتابزده روایات را به مسلخ حمل بر تقیه نمیبرد. او، حتى موافق بودن یک حدیث را با نظر عامّه، دلیل ردّ آن نمیشمارد و تا میتواند از آن در اجتهاد، بهره میگیرد.
در برخورد با دیدگاههای فقیهان نیز، همین شیوه را پى گرفت. دو نظریه متضاد: سید مرتضى و شیخ طوسى را در اعتبار و حجّیّت خبر واحد، با آوردن چندین وجه جمع، به تأویل میبرد و در پایان، با تصرّفى دقیق در نظر سید مرتضى، دیدگاه او را به شیخ طوسی نزدیک میکند و هر دو را در پذیرش حجیت خبر واحد موثق، همسو و هم نظر میکند.[25]
ج. آزاداندیشى و جامعنگرى: تیزهوشى، سرعت انتقال، قوه حافظه و نقّادى نظریات از خصایص بارز و مشهور شیخ انصاری بود. همین ویژگیها از او عالمى آزاداندیش و جامعنگر ساخت. او، با جسارت و آزاداندیشى شگفتانگیزى، به نقد و بررسى افکار و آراء میپرداخت. همه اهل نظر، او را به ژرفنگرى و آزاداندیشى ستودهاند.[26] هیچگاه، حرمت و مکانت بزرگان، مانع وى نمیشود که از بررسى و نقد نظرات آنان سربر تابد. برهان، آزادى در استدلال را بر عناوین رجال مقدّم میدارد. این سیره، در جاى جاى کتابهاى فقهى و اصولى او به چشم میخورد.
شیخ انصاری، با اینکه به «شهرت» احترام میگذارد و به گزاف و شتابزده، رأى آنان را، رد نمیکند و حتى بر استدلالهاى آنان ادلهاى دیگر نیز میافزاید، امّا در تابش نظرات مشهور، مبهوت نمیماند، بلکه با شیوهاى ظریف و نکته سنجى ویژه، مبانى نظرهاى آنان را به نقد میگذارد و در مواردى دیدگاههاى آنان را میپذیرد که بر استحکام مبانى و درستى ادله آنان یقین کند.[27]
شیخ انصاری، رسالت فقیهان و عالم دینى را محدود به بیان احکام فردى نمیدانست. بر آن بود که تبیین حوادث واقعه، که از وظایف مجتهدان و فقیهان است، گسترهاى دارد همدوش با نیازهاى قانونى و رفتارى بشر. در همین راستا، «حوادث واقعه» را چنین تعریف میکند: «مقصود از حوادث واقعه در توقیع شریف؛ مطلق اموری است که ناچاریم در آن موارد، عرفاً یا عقلاً یا شرعاً به فقها مراجعه شود». [28] براساس همین تفسیر، تبیین همه مقرّرات و نظامهاى اجتماعى را از وظایف مجتهدان به شمار میآورد. همین اندیشه، عامل رویکرد او به تواناسازى دستگاه استنباط و منطق اجتهاد «علم اصول» میگردد و طرح اعجاب برانگیز اصول عملیه را ابداع میکند، تا همه روابط فردى و اجتماعى انسان صبغه شرعى پیدا کرده و در قلمرو اجتهاد فقیه بگنجد.[29]
د. تهذیب نفس: دانشى که خاستگاهش تقوا و تهذیب نفس نباشد، چونان گلى است که در زباله روید. نفرت از مزبلـه مانع دلپذیرى و روى آورى بدان میشود، هر چند بلند و در قله باشد. چنین علمى، اصطلاحهایى است بى نور، اسفارى است که حامل آن بهرهاى جز رنج ندارد. در علم آنچه اساس است و مایه ارزش و عالم را ماندگار میکند، اتحاد جان عالم با حقیقت علم است (علم حضورى).[30] علمى که از عرش الهى بر کویرستان ناآگاهى فرو بارد، ماندگار شده بار میدهد و ره مینماید. چنین دانشى با فطرت انسان همراه است. به همین جهت میپاید و آن عالم را نیز جاودان میکند. او، مکانتى یافته بود که میرزا حسین نورى، چنین ترسیم میکند: «تفضّل فرمود خداوند متعال بر جابر برون آورد از صلب او، مردى را که یارى نمود ملّت و دین را. در علم، تحقیق، دقت، زهد، ورع، عبادت و کیاست، به مرتبهاى رسید که عالمان گذشته به آن مقام پا ننهاده بودند».[31]
بیشک فطانت، دقّت و ابتکارهاى شیخ انصاری، مرهون پارسایى، مراقبت و پاکى نفس او بود، نور کلمات و آثار او، که از نور الهى پرتو میگرفت، یک قرن پایید و بهره رساند و صدها مجتهد و فقیه نامآور را پرورید.
نتیجه
امروز، که صدها مسئله جدید پاسخ شرعى میطلبد و در شکل زندگى انسان دگرگونى جدّى پدید آمده است، از هر روز دیگر به شناخت فقیهان مبتکر، مؤسّس و نوآور نیازمندتریم. همانانى که در روزگار خویش، در عرصه فقاهت طرحى نو افکندند، تحوّلى جدید آفریدند و سرفصلى دیگر در میراث فقهى شیعه گشودند. بایسته است حوزویان چنان فقیهانى را نیک بشناسند و از راه و رسم آنان در تأمین نیازهاى زمانشان پاسخ بگیرند.
بایسته است امروز حوزویان به خواندن متن «فرائد الاصول» و «مکاسب» بسنده نکنند، بلکه از آن کتابها نه تنها روش اجتهادى شیخ انصاری، که راه و رسم تحوّل در اصول و فقه را بیاموزند و براساس مقتضیات زمان در تواناسازى دستگاه اجتهاد، براى پاسخگویى به نسل تشنه امروز، بکوشند و فقه شیعه را پا به پاى نیازهاى زمان جلو برند. لازم است روش و اصول کار آنان را دلیل راه کنیم بر تحجر، تنگ نظرى و دیگر موانع بشوریم و فضاى مطهر حوزه را براى ظهور و بروز افکار نوِ حوزویان آماده سازیم.
[1]. امین عاملی، سید محسن، أعیان الشیعة، ج 10، ص 117، دار التعارف، بیروت، 1406ق؛ حسینى جلالى، سید محمد حسین، فهرس التراث، ج 2، ص 156، انتشارات دلیل ما ، قم، 1422ق؛ سبحانی، جعفر، موسوعة طبقات الفقهاء، ج 13، ص 654، مؤسسه امام صادق (ع)، قم، 1418ق.
[2]. أعیان الشیعة، ج 10، ص 117؛ فهرس التراث، ج 2، ص 156.
[3]. أعیانالشیعة، ج 10، ص 118؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 13، ص 654.
[4]. فهرس التراث، ج 2، ص 156.
[5]. أعیانالشیعة، ج 10، ص 118.
[6]. همان؛ فهرس التراث، ج 2، ص 156.
[7]. أعیانالشیعة، ج 10، ص 118؛ فهرس التراث، ج 2، ص 156.
[8]. موسوعة طبقات الفقهاء، ج 13، ص 655.
[9]. همان، ص 590.
[10]. أعیانالشیعة، ج 10، ص 117؛ فهرس التراث، ج 2، ص 157.
[11]. ر.ک: رشتى، حبیب الله بن محمدعلى، بدائع الأفکار، ص 457، مؤسسة آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، بیتا.
[12]. ر.ک: أعیان الشیعة، ج 10، ص 118؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 13، ص 656.
[14]. «و الذی یقتضیه النظر- وفاقا لأکثر أهل النظر- أنّه: کلّما حصل القطع من دلیل عقلی فلا یجوز أن یعارضه دلیل نقلی، و إن وجد ما ظاهره المعارضة فلا بدّ من تأویله إن لم یمکن طرحه»؛ فرائد الأصول، ج 1، ص 57.
[15]. أعیان الشیعة، ج 10، ص 118.
[16]. مغنیه، شیخ محمد جواد، علم اصول الفقه فى ثوبه الجدید، ص 449، دارالعلم للملایین، بیروت، چاپ اول، 1975م.
[17]. شیخ محمد حرز الدین، معارف الرجال، ج 2، ص 400، کتابخانه آیة اللّه مرعشى نجفى، قم.
[18]. شیخ انصاری، در اول کتاب مکاسب خود، حدیث مبسوطی را که اساس بسیاری از احکام معاملات است، از کتاب «تحف العقول» روایت کردهاست؛ ر.ک: ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول صلی الله علیه و آله، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ص 331، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1404ق.
[19]. «اعلم: أنّ المکلّف إذا التفت إلى حکم شرعیّ، فإمّا أن یحصل له الشکّ فیه، أو القطع، أو الظنّ»؛ انصارى، مرتضى بن محمدامین، فرائد الأصول، ج 1، ص 25، مجمع الفکر الاسلامی، قم، چاپ نهم، 1428ق.
[20]. ایزدپناه، عبدالرضا، استاد فقیهان، مجله فقه، ص 11، شماره اول، 1373ش.
[21]. همان، ص 12.
[22]. «أنّ العرف لا حکومة له فی قبال العقل، بل العرف مرتبة من مراتب العقل و طور من أطواره»؛ انصارى، مرتضى بن محمدامین، مطارح الأنظار، تقریرات: کلانترى، ابوالقاسم، ج 1، ص 696، مجمع الفکر الاسلامی، قم، چاپ دوم، 1383ش.
[23]. مطارح الأنظار، ج 1، ص 696.
[24]. استاد فقیهان، مجله فقه، ص 14.
[25]. ر.ک: فرائد الأصول، ج 1، ص 330 – 332.
[26]. ر.ک: آقا بزرگ تهرانی، الذریعة إلی تصانیف الشیعة، ج 16، ص 132، اسماعیلیان، قم، 1408ق؛ معارف الرّجال، ج 2، ص 40.
[27]. استاد فقیهان، مجله فقه، ص 13.
[28]. «و أما الحوادث الواقعة ... فإن المراد بالحوادث ظاهرا مطلق الأمور التی لا بد من الرجوع فیها عرفا أو عقلا أو شرعا إلى الرئیس»؛ شیخ انصاری، مرتضی، کتاب المکاسب، محقق و مصحح: رحمتی، محمد جواد، حسینی، سید احمد، ج 2، ص 86، منشورات دار الذخائر، قم، چاپ اول، 1411ق.
[29]. استاد فقیهان، مجله فقه، ص 15.
[30]. استاد فقیهان، مجله فقه، ص 16.
[31]. محدث نورى، میرزا حسین، خاتمة المستدرک، ج 2، ص 43، مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، چاپ اول، قم، 1417ق.