پاسخ این پرسش زمانی روشن می شود که گستره و دایره حرکت و حضور دین در زندگی انسان، و هدف از خلقت وی شناخته شود. از آن جا که دین اسلام برای تمام ابعاد زندگی انسان دارای برنامه و قانون است و در مکتب حیات بخش اسلام، انسان خلیفه خدا در روی زمین است و خداوند تمام آنچه را در زمین و آسمان ها است مسخّر انسان گردانید و وی را نعمت عقل ارزانی داشت؛ بنابراین، این انسان - چه در جنبه فردی، یا اجتماعی- باید به آن وظیفه و مسؤلیت و به ابزارهایی که وی را به آن مقصد می رساند، آگاه باشد. از این رو، شناخت ابزار و وسائطی که بین او و خداوند ارتباط برقرار می کند و مایه تکاملش می شود، ضروری است و این همان علم دین است.
همان گونه که شناخت امور مربوط به طبیعت و استفاده از آنها ضرورت دارد.
امیر مؤمنان علی (ع) در این باره می فرماید: "علم بر چهار دسته است؛ 1. تفقه در دین برای شناخت خداوند، احکام و ...، 2. علم طب (پزشکی) برای سلامت جسم، 3. علم نحو (ادبیات) برای حفظ زبان از خطا و اشتباه، 4. علم نجوم و ستارگان برای شناخت زمان.
پیامبر گرامی اسلام (ص) آن را در دو علم خلاصه کرده و فرموده است: "علم بر دو قسم است؛ 1. علم دین، 2. علم طب.
بر این اساس فقهاء گفته اند:
فراگیری علم یا بر انسان واجب عینی است، یا واجب کفایی، یا مستحب و یا حرام.
1. علمی که آموختنش بر هر انسان واجب است، آن علم خداشناسی، اثبات نبوّت پیامبر (ص) و امامت و معاد است.
2. علمی که فراگیری آن واجب کفایی است؛ عبارت است از: علم اصول فقه، کیفیت استدلال و اقامه برهان و علم طب برای معالجه انسان ها، علم ریاضی، به جهت نیاز در معاملات، تقسیم ارث و ...
3. دانشی که تعلیمش مستحب است، هر دانشی است که مردم به اندازه نیاز جامعه به فراگیری آن مشغول اند؛ یعنی به اندازه کافی متخصص در آن رشته وجود دارد.
4. علم حرام، هر علمی که آموختنش، به جهت قبحش از طرف شارع نهی شده است. مثل سحر، کهانت، قیافه و... .
پاسخ این پرسش در گرو شناخت دو مسئله اساسی است:
یک. گستره و دایره حضور دین در زندگی انسان.
دو. هدف از خلقت انسان و انتظارات دین از وی.
1. درباره موضوع اوّل؛ یعنی گستره حضور دین در زندگی انسان، باید گفت: بدون تردید دایره حضور مکتب اسلام در زندگی انسان بسیار وسیع و گسترده است. به این معنا که دین در تمام عرصه های زندگی انسان، اعم از زندگی فردی، اجتماعی، سیاسی و ... حضور دارد و برای همه این بخش ها دارای برنامه و قانون است. دین اسلام مانند برخی از ادیان، دین رهبانیت و عزلت نیست، همان گونه که دین صوفی گری و ... نیست.
امام صادق (ع) در این باره می فرماید: "خدای متعال به پیامبر اسلام محمد (ص) شرایع نوح، ابراهیم، موسی و عیسی، دین توحید، اخلاص، نفی شریک برای خداوند، دین فطرت حنیف سهل و آسان را عطا فرمود. در این دین رهبانیت و عزلت نیست، در این شریعت چیزهای پاک حلال و چیزهایی خبیث حرام شده است".[1]
بنابراین، اسلام خواسته تمام مشکلات جوامع بشری به دست انسان گشوده شود، و تمام گره های زندگی به دست خود آنان بازگردد: "یچ مسئله ای نیست مگر آن که در آن مسئله و موضوع خدای متعال حکمی دارد".[2]
2. اراده خدای متعال بر آن قرار گرفته تا انسان خلیفه و جانشین وی در زمین باشد: "و (به خاطر بیاور) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روی زمین، جانشینی (نماینده ای) قرار خواهم داد ...".[3] و قول خدای متعال که می فرماید: "ای داوود! ما تو را خلیفه (و نماینده خود) در زمین قرار دادیم، پس در میان مردم بحق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد ...".[4]
چنان که اراده الاهی به آن تعلق گرفته تا انسان به عمران و آبادی و احیای زمین همت گمارد، این چیزی است که از لابلای آیات (آیات تسخیر) فهیمده می شود: "آیا ندیدی که خداوند آنچه را در زمین است مسخر شما کرد، و (نیز) کشتی هایی را که به فرمان او بر صفحه اقیانوس ها حرکت می کنند ...".[5]
بنابراین، با توجه به این آیات و ده ها و صدها آیه دیگر قرآن در این باره، این پرسش مطرح می شود که آیا امکان دارد؛ انسانی که خلیفه و جانشین پروردگار عالم و عالمیان است، در قبال زندگی مسئول و مکلف به آبادی زمین و سازندگی در آن و استفاده و بهره برداری از امکانات زمین که خداوند آنها را به تسخیر انسان در آورده، بدون آن که خود را بشناسد؟ و بداند که خداوند از وی چه چیزی می خواهد؟ و هدف از خلقتش چیست؟ از پس این وظایف برآید!
تأکید می کنیم که خدای متعال از انسان خواسته که این امور را بشناسد، و شناخت و دانستن اقتضا می کند که انسان راهکار صحیح و مناسب را برای هر یک از اموری را که به آن مکلف است، اتخاذ کند. همان گونه که باید ارتباط انسان، با خدایش ارتباط عبودیت و بندگی باشد، پس باید هر آنچه را که در ارتباط با این مسئله است و شرع مقدس متکفل آن است، بداند؛ نظیر، احکام دین، عقاید و اخلاق.
مراجعه به قرآن و سنت ما را به این مهم رهنمون می سازد. آن جا که می فرماید: "او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان بر انگیخت که آیاتش را بر آنها می خواند و آنها را تزکیه می کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت می آموزد و مسلماً پیش از آن در گمراهی آشکار بودند".[6]؛ یعنی فرستاده الاهی (پیامبر) رسالت پروردگارش که همان نشان دادن راه حیات و نجات از گمراهی است، به مردم ابلاغ می کند، و جان هایشان را از شرک و پلیدی پاک می کند، عقلشان را از جهل و نادانی، اعمالشان را از زشتی ها و گناهان و ... و آنان را از ظلمت های جهل و نادانی به نور علم و دانش و هدایت به تعالیم الاهی رهنمون می کند. خرافات را از اذهان و اعمالشان می زداید و بر عقل و فطرت و هر آنچه که انسان را به خیر در عقیده و رفتار هدایت کند تکیه می کند، مجموع اینها حکمت نامیده می شود.[7]
از آن جا که این امور متوجه تمام انسان ها است و هیچ کس به نیابت از دیگری متکفل آنها نیست، به بیانی دیگر دانستنی های اعتقادی نیابت بردار نیست و بر هر فردی آموختن این امور واجب عینی است، از این رو بر هر فردی واجب است، بر حسب وسع و توانش به فراگیری این مسائل اجتهاداً (با تلاش و کوشش)، یا از روی تقلید، یعنی رجوع به متخصصان این علوم اقدام کند.
از آن جهت که انسان مکلف به احیا و آبادی زمین و حفظ نعمت های الاهی؛ مانند انسان، حیوان، گیاهان و ... است، لذا ملزم به فراگیری علوم و دانشی است که وی را به این مهم رهمنون می سازد.
چگونگی تهیه این مهم به عقل، استعداد و ... انسان واگذار شده است. به دلیل آن که خدای متعال قدرت اکتشاف و به استخدام در آوردن امکانات و اشیای زمینی و آسمانی را برای زندگی و رفاه انسان در اختیار وی نهاده است. آن جا که می فرماید: "و ساختن زره را به خاطر شما به او تعلیم دادیم، تا شما را در جنگ هایتان حفظ کند، آیا شکر گزار (این نعمتهای خدا) هستید".[8]
بدیهی است آیه در مقام منت نهادن بر بشر است؛ چرا که خدای متعال صنعت زره سازی را برای حفاظت از آنها در مقابل دشمنان به حضرت داوود آموخت. هنگامی که هدف و غایت صنعت زره سازی را دانستیم که همان حفاظت در برابر دشمنان و مخالفان باشد، پس بدون تردید، هر دانشی که عهده دار این هدف برای انسان باشد، مطلوب و پسندیده است و مصداق فرموده خدای متعال است: "ر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با آنها (دشمنان) آماده سازید؛ و (همچنین) اسب ها ورزیده (برای میدان نبرد) تا به وسیله آن دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید ...".[9]
بنابراین، علم فیزیک، شیمی، ریاضی و ... تماماً از مصادیق، تهیه نیرو و توان است.
البته فراگیری علوم این چنینی، واجب کفایی است؛ یعنی بر همه افراد جامعه واجب نیست که فیزیک دان، شیمی دان، ریاضی دان و ... باشند، بلکه اگر تعدادی به آموختن این علوم اقدام کردند، این وجوب از دیگران برداشته می شود.
دنیای کنونی اهمیت این علوم را شناخته است. این دنیای غرب است که از نظر صنعت و تکنولوژی از ما پیشی گرفته و این علوم را در انحصار خویش در آورده و آنها را در اختیار تحقق اهداف خود گرفته، اگر چه اهدافش شیطانی باشد! دنیایی کنونی با کشف اتم به توان و قدرت فروانی دست یافت که لشکرها از رسیدن به آن عاجز و ناتوانند. این مسئله امروزه از دست آوردهای بزرگی است که غرب آن را در اختیار خود گرفته برای سرکوب و به سلطه در آوردن کشورهای دیگر.
روایات ما نیز به این حقیقت اشاره کرده است. امیر مؤمنان علی (ع) در این باره می فرماید: "علم بر چهار دسته است؛ 1. تفقه در دین برای شناخت خداوند، احکام و ...، 2. علم طب (پزشکی) برای سلامت جسم، 3. علم نحو (ادبیات) برای حفظ زبان از خطا و اشتباه در گفتار، 4. علم نجوم و ستارگان برای شناخت زمان.[10]
بدیهی است که این روایت در مقام بیان مثال و نمونه است، نه در مقام حصر علوم در این چهار علم.
بلکه محتوای روایت بر هر علم و دانش مفید تأکید دارد. به همین جهت است که پیامبر گرامی اسلام (ص) فرموده است: "علم بر دو قسم است؛ 1. علم دین برای شناخت خداوند، احکام و ...، 2. علم طب (پزشکی) برای سلامت جسم.[11]
با سخن علامه حلی (ره) در بیان اقسام علم، این موضوع را به پایان می بریم.
فراگیری علم یا بر انسان واجب عینی است، یا واجب کفایی، یا مستحب است و یا حرام.
1. علمی که آموختنش بر هر انسان واجب است، آن علم خداشناسی، اثبات نبوّت پیامبر (ص) و امامت و معاد است. این نوع از علم تقلید بردار نیست، بلکه باید با دلیل و برهان باشد؛ یعنی اثبات خداوند واجب الوجود، نبوت پیامبر و عصمتش، امامت ائمه (ع) و اعتقاد به معاد باید، با دلیل و برهان باشد، نه از روی تقلید.
2. علمی که فراگیری آن واجب کفایی است؛ عبارت است از: علم اصول فقه، کیفیت استدلال و اقامه برهان و علم طب برای معالجه انسان ها، علم ریاضی، به جهت نیاز در معاملات، تقسیم ارث و ...
3. دانشی که تعلیمش مستحب است، هر دانشی است که مردم به اندازه نیاز جامعه به فراگیری آن مشغول اند؛ یعنی به اندازه کافی متخصص در آن رشته وجود دارد.
4. علم حرام، هر علمی که آموختنش، به جهت قبح و ضررش از طرف شارع نهی شده است. مثل سحر، کهانت، قیافه و ... .[12]
[1] کلینی، الکافی، ج 2، ص 17، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1365.
[2] الحر العاملی، وسائل الشیعة، ج 27، ص 53.
[3] بقره، 30.
[4] صاد، 26.
[5] حج، 65؛ نک: هود، 61.
[6] جمعه، 2.
[7] مغینة، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 7، ص 323، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1424. ق.
[8] انبیاء، 80.
[9] انفال، 60.
[10] بحار الانوار، ج 1، ص 218، قم، مؤسسه آل البیت، 1409 ق.
[11] العمیدی، کنیز الفوائد، ج 2، ص 108.
[12] علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج 9، ص 36 – 37، چاپ جدید.