ادیان آسمانی به ویژه دین اسلام عنایت خاصی به مسئله گفت و گو و تبادل افکار و اندیشه دارند؛ چرا که هدف دین، هدایت مردم به راه راست و سعادت و تکامل است و این مقصود حاصل نمی شود، مگر از طریق تعامل، گفت و گو، تبادل افکار و تضارب اندیشه ها، با منطق صحیح و براهین روشن. با مراجعه به قرآن کریم می بینیم که قرآن به نمونه های فراوانی از مناظره و گفت و گو در مسائل مختلف اشاره می کند. از جمله آنها گفت و گو با شیطان، مشرکان، مخالفان، مستکبران، جباران و ... است.
چنان که زندگی و سیره انبیا به ویژه پیامبر اسلام (ص) و ائمه (ع) سرشار از مناظره و گفت گو از راه های درست و منطقی با ادله و براهین است: "مردم را با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت بخوان و با بهترین شیوه با آنان مجادله کن". این مسئله همواره و به طور مستمر در زندگی پیامبر و امامان وجود داشته و هیچ گاه تعطیل نشده بود، علما و دانشمندان کتاب ها در باب مناظره پیامبر و امامان با مخالفان نوشته اند و تمام آنها را در آثار خود گرد آوری نمودند.
بدیهی است که نتایج و ثمرات میمون و مبارک بسیاری بر مناظره و تبادل افکار مترتب است که باز گشت آن به نفع مردم به ویژه مسلمانان است:
1. گفت و گو باعث هدایت و اقناع مخالفان، در نتیجه جلوگیری از ظلم و خونریزی به بهترین و راحت ترین وجه می شود.
2. باعث قدرت و توان اندیشه اسلامی و ارشاد و هدایت و برتری اندیشه اسلامی بر سایر مکاتب خواهد شد.
3. بیشترین بهره های اجتماعی و استفاده از اکثر ظرفیت ها از تعاون و همکاری اجتماعی به دست می آید و مشکلات و معضلات فراوانی از این طریق حل خواهد شد.
4. از مهم ترین آثار و فواید گفت و گو و مناظره وحدت مسلمانان و آگاهی از دسیسه ها و طرفندهای دشمنان برای ایجاد تفرقه در میان صفوف آنان است. البته گفت و گو در برخی از مواقع نتایج منفی در بر دارد که باید از آن پرهیز کرد.
بخشی از شرایط مناظره این است که:
1. مناظره و گفت و گو در فضایی کاملاً آرام و به دور از مسائل حاشیه ای برگزار شود و دو طرف مناظره شخصیت های علمی هم طراز باشند، تا توازن علمی برای روشن شدن حق و حقیقت برقرار شود.
2. مسائل و موضوعات مورد گفت و گو نخست مباحث و مسائل اساسی و زیربنایی باشد.
3. استناد طرف مناظره، یعنی اهل سنت به منابع و مصادر شیعه باشد، نه کتاب های مخالفان شیعه و همین شیوه باید در طرف مقابل اهل سنت، یعنی شیعه نیز رعایت شود.
4. از جمله مطالبی که باید در مناظره ها به آن توجه شود، این است که صرف وجود یک روایت در کتابی دلیل بر آن نیست که آن مذهب، به محتوای آن روایت ایمان دارد.
از بارزترین ویژگی های ادیان الهی به ویژه دین اسلام دعوت به گفتمان و تبادل افکار و اندیشه ها است؛ زیرا که هدف نهایی ادیان آسمانی هدایت بشر به سوی سعادت ابدی است و این امر میسر نیست، مگر از طریق عقل و منطق و دعوت انسان به فطرت: "چنین بود که خداوند فرستادگانش را در میان آنان برانگیخته خواست، و پیامبران خود را به سوی آنان گسیل داشت، تا میثاق فطرت توحیدی را از آنان باز جویند، و نعمت های از یاد رفته خداوندی را فرا یادشان آرند، و با تبلیغ حقایق توحیدی احتجاج کنند، و خردهای به گور خفته را رستاخیزی فراهم آرند ...".[1] این اولاً. ثانیاً: هدف و رسالت قرآن و کتاب های آسمانی اقامه حجت و برهان بر مردم بود. قرآن خود در این باره می گوید: "هر کس هدایت شود، براى خود هدایت یافته و آن کس که گمراه گردد، به زیان خود گمراه شده است و هیچ کس بار گناه دیگرى را به دوش نمىکشد: "و ما هرگز (قومى را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آن که پیامبرى مبعوث کرده باشیم (تا وظایفشان را بیان کند.)".[2] و قول خدای متعال که می فرماید: " بگو دلیل رسا (و قاطع) براى خداست (دلیلى که براى هیچ کس بهانهاى باقى نمىگذارد). و اگر او بخواهد، همه شما را (به اجبار) هدایت مىکند. (ولى چون هدایت اجبارى بىثمر است، این کار را نمىکند)".[3]
اما بر عکس تمام احزاب سیاسی و مکتب هایی که به دنبال خواسته های بنیان گذران و اعضای خود هستند، از طریق سانسور و بستن دهان ها و سرکوب مردم با قوه قهریه خواسته های خود را برآورده می کنند. قرآن در باره آنان می فرماید: " همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر «امّى» پیروى مىکنند پیامبرى که صفاتش را، در تورات و انجیلى که نزدشان است، مىیابند آنها را به معروف دستور مىدهد، و از منکر باز می دارد أشیاء پاکیزه را براى آنها حلال مىشمرد، و ناپاکیها را تحریم مى کند و بارهاى سنگین، و زنجیرهایى را که بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) بر مىدارد، پس کسانى که به او ایمان آوردند، و حمایت و یاریش کردند، و از نورى که با او نازل شده پیروى نمودند، آنان رستگارانند".[4] به یقین می دانیم که سلطه بر مردم از راه قهر و سرکوب هیچ نفعی را به دنبال نخواهد داشت، مادامی که فکر و اندیشه مردمان تسخیر نشود. این راه، راه و روش مستکبران و فراعنه تاریخ است که از راه قهر و غلبه و شمشیر در صدد تسلیم مردم بودند: " فرعون گفت: من جز آنچه را معتقدم به شما ارائه نمىدهم، و شما را جز به راه صحیح راهنمایى نمىکنم! (دستور، همان قتل موسى است!)".[5] " فرعون گفت: آیا پیش از آنکه به شما اجازه دهم، به او ایمان آوردید؟! حتماً این نیرنگ و توطئهاى است که در این شهر (و دیار) چیدهاید، تا اهلش را از آن بیرون کنید ولى بزودى خواهید دانست" * "سوگند مىخورم که دستها و پاهاى شما را بطور مخالف [دست راست با پاى چپ، یا دست چپ با پاى راست] قطع مىکنم سپس همگى را به دار مىآویزم".[6] اسلام و قرآن این شیوه را به شدت محکم کرده و از آن به عنوان استکبار در روی زمین تعبیر کرده است: " (سرانجام) فرعون و لشکریانش بدون حقّ در زمین استکبار کردند، و پنداشتند بسوى ما بازگردانده نمىشوند".[7]
از این رو است که می بینیم قرآن کتاب گفت و گو و مناظره و دعوت به سوی حق به بهترین و مناسب ترین شکل است. لذا سزاوار است این کتاب الاهی با دقت و تأمل مورد مطالعه قرار گیرد، تا بهترین منابع و مدارک مناظره دینی از آن استخراج شود. از مسائل اعتقادی گرفته تا احکام شرعی. قرآن کریم – در زندگی مسلمانان – به عنوان منبع برای دریافت این موضوع است که حاوی سبک های متنوع گفت و گو و مناظره از پیامبر (ص) و اصحاب است.[8]
زمانی که به قرآن کریم مراجعه می کنیم در می یابیم که نمونه ها و مصادیق فراوانی از گفتمان در آن وجود دارد که ما در این مقال به برخی از آنها اشاره می کنیم:
گفت وگو با شیطان
بدیهی است که شیطان موجودی مغرور معاند و حسود بوده، و در مقابل خدای متعال چیزی به حساب نمی آید، در عین حال شاهد آنیم که خداوند با او گفت و گوهای طولانی دارد، شاهد آن داستان حضرت آدم (ع) در قرآن است: "گفت: ای ابلیس چه چیز تو را از سجده کردن در برابر آنچه من با دو دست خود آفریده ام منع کرد؟ آیا بزرگی فروختی یا مقامی ارجمند داشتی"؟.[9] در این زمینه آیات فراوانی وجود دارد که این جا مجال ذکر آنها نیست.
گفت و گو با مشرکان
اسلام در برخورد با شرک و هدایت مشرکان از راه های مختلف وارد شده است. هنگامی که آنان در جهل و نادانی و اضطراب و تشویش به سر می بردند، دعوت به توحید و پرستش خدای یکتا برای آنان عجیب بود؛ قرآن به این حقیقت اشاره می کند و می فرماید: " آنها تعجّب کردند که پیامبر بیمدهندهاى از میان آنان به سویشان آمده و کافران گفتند: این ساحر بسیار دروغگویى است * آیا او بجاى اینهمه خدایان، خداى واحدى قرار داده؟! این براستى چیز عجیبى است * سرکردگان آنها بیرون آمدند و گفتند: «بروید و خدایانتان را محکم بچسبید، این چیزى است که خواستهاند (شما را گمراه کنند) * ما هرگز چنین چیزى در آیین دیگرى نشنیدهایم این تنها یک آئین ساختگى است!"[10] و این البته از آن رو بود که آنان این نحوه برخورد؛ یعنی دعوت از طریق مباحثه و گفت و گو را از ملت های دیگر ندیده بودند. به همین جهت این امر برایشان عجیب بود.[11]
پس از آن که قرآن برخورد و واکنش آنها را در برابر پیامبر و دعوت به توحید، بیان کرد از آنها دعوت به مناظره و بیان ادله می کند: "به آنان بگو: این معبودهایى را که غیر از خدا پرستش مىکنید به من نشان دهید چه چیزى از زمین را آفریدهاند، یا شرکتى در آفرینش آسمانها دارند؟ کتابى آسمانى پیش از این، یا اثر علمى از گذشتگان براى من بیاورید (که دلیل صدق گفتار شما باشد) اگر راست مىگویید"![12] "بزودى مشرکان (براى تبرئه خویش) مىگویند: اگر خدا مىخواست، نه ما مشرک مىشدیم و نه پدران ما و نه چیزى را تحریم مىکردیم! کسانى که پیش از آنها بودند نیز، همین گونه دروغ مىگفتند و سرانجام (طعم) کیفر ما را چشیدند. بگو: «آیا دلیل روشنى (بر این موضوع) دارید؟ پس آن را به ما نشان دهید؟ شما فقط از پندارهاى بىاساس پیروى مىکنید، و تخمین هاى نابجا مىزنید".[13] "بگو: اگر آن چنان که آنها مىگویند با او خدایانى بود، در این صورت، (خدایان) سعى مىکردند راهى به سوى (خداوند) صاحب عرش پیدا کنند".[14]
بهرحال از بررسی آیات متعدد در می یابیم همانگونه که قرآن به گفت و گوی پیامبران با امت هایشان اعم از طاغوت ها یا اکثر مردم اشاره می کند، استراتژی اش نیز در برخورد با منحرفان و منکران معاد، اهل کتاب و منکران نبوت، مباحثه و گفت و گو بوده است.[15]
این مسئله در سیره و منش پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت گرامیش نیز نمود دارد. با مراجعه به تاریخ مشاهده می کنیم که آن بزرگوارن هنگام مواجهه با تمام اقشار مردم از طریق گفت و گو و صحبت آنان را به حق دعوت می کردند. مراجعه به کتاب احتجاج طبرسی ما را به مباحثه آنان با ملحدانی چون ابن مقفع و ابن ابی العوجاء و ... آشنا می کند. شیوه و سبک آن بزرگواران در مباحثات به قدری از دقت، تعمق، ظرافت، برهان، منطق و اخلاق اسلامی برخوردار بود که فرصتی برای مخالفان در مقابل آنان باقی نمی گذاشت، تا جایی که دشمنان خود به این حقیقت و واقعیت اعتراف داشتند و دارند. مفضل بن عمر با همه عظمت و بزرگی که دارد در مقابل سخنان ابن ابی العوجاء تاب تحمل از دست می دهد، اما امام صادق و دیگر ائمه در برابر سخنان و برخورد های مخالفان از جمله ابن ابی العوجاء چنان نرمی و تحمل از خود نشان می دادند که حتی برای آنان نیز الگو بودند. محمّد بن سنان از «مفضّل بن عمر» نقل مىکند:
پایان روز بود. در "روضه"، میان قبر و منبر رسول خدا (ص) نشسته بودم و در باره شرافت و فضیلت هاى خدا دادى و برترى جایگاه رفیعش که جمهور امّت نسبت به آنها آگاه نبودند، مىاندیشیدم. در این حال بودم که ناگاه ابن ابى العوجاء وارد شد و در جایى نشست که مىتوانستم سخنش را بشنوم. آن گاه یکى از یارانش نزد او رسید و نشست. ابن ابى العوجاء لب به سخن گشود و گفت: بىشک، صاحب این قبر در تمام حالاتش به منتها درجه کمال، شرافت و عظمت رسیده بود. همراه او گفت: او فیلسوفى بود که ادعای مرتبهاى بس عظیم و منزلتى بس بزرگ داشت و بر این ادّعاى خود معجزاتى آورد که عقل ها را مغلوب و فهم ها را ناتوان و سرگشته نمود. خرد پیشگان براى درک حقیقت آنها در دریاى خروشان اندیشه فرو رفتند و سرگشته و ناکام و تهی دست باز آمدند. آن گاه که اندیشمندان و فصیحان و خطیبان، دعوتش را به جان پذیرفتند، مردم دیگر، گروه گروه به دینش درآمدند. نام او با نام خداى جلّ و علا قرین گشت و روزانه پنج بار در اذان و اقامه این فریاد از مأذنه عبادتگاه ها و هر جایى که دعوت و حجت الاهى او بدان جا راه یافته بود، در دشت و صحرا و کوه و دریا به هوا خاست ... تا هر ساعت، یادش تازه ماند و رسالتش به خموشى نگراید. ابن ابى العوجاء گفت: سخن از محمّد (ص) را بگذر و بگزار که عقل من در باره او سرگشته و اندیشهام در کار او گمراه و بسته است. در باره راز و ریشه کار او سخن بگو که مردم بدان سبب آن را مىپویند. آن گاه به گونهاى به آغاز پدید آمدن اشیا پرداخت که هیچ پردازش، تدبیر و تقدیرى نبوده و آفرینش، صانع و تدبیرگرى ندارد، بلکه همه چیز خود به خود و بدون تدبیر مدبّرى پدید آمده و دنیا همیشه چنین بوده و چنین خواهد بود.
مفضّل مىگوید: با شنیدن این سخنان ناروا، چنان به خشم و غضب آمدم که عنان از کفم بیرون رفت و خطاب به او گفتم: اى دشمن خدا! در دین خدایت الحاد مىورزى و خداوندى را که به نیکوترین صورت و کامل ترین آفرینش پدیدت آورد و تو را تا بدین جا رسانیده، انکار مىکنى؟! اگر در درون خویش نیک اندیشه کنى و حس لطیف تو در خطا نیفتد، هر آینه براهین ربوبیّت و آثار صنعت صانع را در وجودت نهفته و نشانهها و دلایل او (جلّ و علا) را در آفرینشت روشن مىیابى.
ابن ابو العوجاء پس از شنیدن آهنگ تند سخنان مفضّل گفت:
اى مرد! اگر از متکلمانى با تو سخن مىگوییم. در صورتى که بر ما چیره شدى و حق را نزد تو یافتیم، از تو پیروى خواهیم کرد. اما اگر از اینان نیستى هیچ سخن مگوى. اگر از یاران و اصحاب امام جعفر صادق (ع) هستى، بدان که او با ما این گونه سخن نمىگوید و همانند تو با ما مجادله نمىکند. او بیش از آنچه تو از ما شنیدى، از ما شنیده، امّا هیچ گاه سخن را با فحش و تعدى آلوده ننموده است. او همواره در سخنان خود شکیبا، باوقار، اندیشهگر و استوار بوده و هیچ زمانى به ستوه نمىآمد و خلقش تنگ نمىگشت و بر نمىآشفت. ابتدا نیک به سخنان ما گوش فرا مىدهد، مىکوشد که دلیل ما را به درستى دریابد، ما نیز همه چیز خود را به میان مىآوریم. هنگامى که سخنان ما تمام مىشود و مىپنداریم او را محکوم کردیم و بر او چیره شدیم، ناگاه با سخنى کوتاه و اندک بر ما غالب مىآید، دلیلمان را مىشکند. عذرمان را مىبرد و ما را تسلیم دلیل خود مىکند، بهگونهاى که هیچ پاسخى در جواب به دلایلش نمىیابیم. حال اگر از یاران اویى تو نیز با ما چون او سخن بگو.[16]
این مسئله فقط اختصاص به انبیاء و ائمه و حضرت زهرا نداشته،[17] بلکه آنان الگویی شدن برای اصحاب و پیروان خود. در تاریخ اسلام شخصیت های بزرگی هستند که در سبک و روش مباحثه و مناظره و نحوه برخورد با مخالفان معروف اند؛ نظیر: ابن عباس در گفت گو با معاویه و دیگر دشمنان اهل بیت (ع)[18]، سلمان فارسی با مناظره های فراوانش[19]، ام سلمه همسر گرامی رسول خدا (ص) در برابر عائشه[20]، هشام ابن حکم و مناظره معروفش در مقابل امام معتزله عمروبن عبید[21]، و ده ها نمونه دیگر که در این مقال فرصت بر شمردن آنها نیست. این مسئله به حدی گسترده است که کتاب های بسیاری در باره آن نگاشته شد؛ مانند احتجاج طبرسی و کتاب مناظرات علمیه بین شیعه و اهل سنت نوشته سید علی حسینی قمی و کتاب المراجعات سید شرف الدین ( گفت و گوی او با سلیم بشری امام الازهر کشور مصر و... .
با این بیان و ذکر نمونه ها روشن شد که شیوه گفت و گو و مناظره رویکرد جدیدی نیست، بلکه یک شیوه قرآنی است و شیعه با الگوگیری از امامانش این روش را از همان صدر اسلام در سرلوحه کارهایش قرار داده، و تا امروز به این شیوه پایبند است. به ویژه در بر خورد با برادران اهل سنت. البته این اهتمام به بحث و مناظره بدان معنا نیست که گفت و گو همیشه و در همه زمان ها مورد پذیرش است، بلکه با دقت در قرآن مشاهده می شود که این روش در برخی از مواقع مورد سفارش نیست و آن زمانی است که طرف مقابل جاهل، معاند و لجوج است و به دنبال دریافت حقیقت نیست، بلکه تنها هدفش فرصت سوزی و... است. خدای متعال در این باره می فرمایید: " بندگان (خاص خداوند) رحمان، کسانى هستند که با آرامش و بىتکبّر بر زمین راه مىروند و هنگامى که جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام مىگویند (و با بىاعتنایى و بزرگوارى مىگذرند)".[22] "و هر گاه سخن لغو و بیهوده بشنوند، از آن روى مىگردانند و مىگویند: «اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن خودتان سلام بر شما (سلام وداع) ما خواهان جاهلان نیستیم!".[23] و " و آنها که از لغو و بیهودگى روىگردانند".[24] قرآن کریم در جایی دیگر می فرمایید: "سوگند که اگر براى (این گروه از) اهل کتاب، هر گونه آیه (و نشانه و دلیلى) بیاورى، از قبله تو پیروى نخواهند کرد و تو نیز، هیچ گاه از قبله آنان، پیروى نخواهى نمود. (آنها نباید تصور کنند که بار دیگر، تغییر قبله امکانپذیر است!) و حتى هیچ یک از آنها، پیروى از قبله دیگرى نخواهد کرد! و اگر تو، پس از این آگاهى، متابعت هوسهاى آنها کنى، مسلماً از ستمگران خواهى بود!".[25]
آثار و نتایج گفت و گو
از بدیهیات و مسلمات است که بحث و گفت و گو دارای آثار مبارک و میمون بسیاری است که باز گشتش به جامعه اسلامی و جهان بشریت است. از جمله آن آثار و برکات عبارت اند از:
1. هدایت و ارشاد و رسیدن به مقصود بدون در گیری و خونریزی.
2. قدرت و توان تفکر اسلامی در اقناع و ارشاد و برتری بر سایر دیدگاه ها، یا غلبه و برتری مکتب اهل بیت بر سایر مذاهب اسلامی.
3. تحقق همکاری اجتماعی و استفاده از تمام ظرفیت ها از راه تعاون و همکاری میان افراد جامعه که باعث حل بسیاری از مشکلات خواهد شد.
4. اطمینان به این که مسئله مورد بحث و گفت و گو از جمیع جوانب بررسی و تحلیل شده و نتیجه اش اطمینان به افکار و آرای مطرح شده است.
5. از مهم ترین فواید و آثار تضارب افکار، وحدت و نزدیکی صفوف مسلمانان و آگاهی از دسیسه ها و طرفندهای دشمنان در سو استفاده از مسائل اختلافی برای ایجاد تفرقه در میان مسلمانان است.[26]
شرایط گفت و گو و مناظره
در پایان به برخی از شرایط گفت و گو اشاره می کنیم:
1. مناظره و گفت و گو در فضایی کاملاً آرام و به دور از مسائل حاشیه ای برگزار شود و دو طرف مناظره شخصیت های علمی هم طراز باشند، تا توازن علمی برای روشن شدن حق و حقیقت برقرار شود.
2. مناظره در فضایی به دور از جنجال و هیاهو و حضور معاندان و دشمنان اسلام برگزار شود.
3. مسائل و موضوعات مورد گفت و گو نخست مباحث و مسائل اساسی و زیربنایی باشد، و در طرح مسائل از شیوه علمی و استدلالی پیروی شود، پس از آن و بعد از توافق بر سر مسائل اصلی و زیربنایی، موضوعات دیگری که از اهمیت درجه دوم برخوردارند مطرح شود.
4. پرهیز از طرح مسائل حاشیه ای؛ مانند نظر و فتوای شخص خاص، یا دیدگاه فرد خاص و دوری از طرح برخی مسائل اختلافی و برخی نظریات غیر معروف.
5. پرهیز از تقطیع و یا تحریف برخی نصوص و هر آنچه را که مناظره را از رسیدن و دریافت حقیقت دور می کند.
6. از جمله مطالب بسیار مهم در گفت و گو و مناظره این است که طرف مقابل ما را به عنوان طرف شیعی مورد مناظره بپذیرد، و دیدگاه ها به طور صریح و به دور از تقیه مطرح شود. اما متأسفانه گاهی مشاهده می شود که برخی از گروه های فکری مقابل شیعه، در مناظراتشان، اگر پیروز شدند، این را پیروزی فکری بر شیعه می دانند، اما اگر در مناظره پیروزی از آن شیعه بود، آن را نمی پذیرند و می گویند تقیه می کنید و از باب تقیه این مباحث را مطرح می کنید و این چیزی از حقیقت و واقع را کشف نمی کند. این روش در واقع راه مناظره را بر شیعه می بندد و در هر دو حال شیعه را مغلوب معرفی می کند. لذا این گونه مناظره ره به جایی نمی برد.
7. طرف مقابل شیعه، باید هویت فکری و مکتب فقهی خود را مشخص کند، مثلاً اعلام کند که از کدام مذهب چهارگانه اهل سنت، (مالکی، حنفی، شافعی، حنبلی) و کدام مکتب فکری کلامی و اشاعره، معتزله و ... پیروی می کند تا شیعه بداند که با کدام یکی از مذاهب فقهی، یا کلامی در حال مناظره است.
8. استناد طرف مناظره، منابع و مصادر شیعه باشد، نه کتاب های مخالفان شیعه. بسیار مشاهده می شود که طرف مناظره به جای استناد به منابع شیعی، به کتاب هایی که مخالفان شیعه تهیه و آن را به شیعه نسبت می دهند استناد می کنند. حال آن که شیوه درست در مناظره این است که طرف مناظره به خود آثار شیعه استناد کند. همین شیوه در طرف مقابل اهل سنت، یعنی شیعه نیز باید رعایت شود.
9. از جمله مطالبی که باید در مناظره ها به آن توجه شود، این است که صرف وجود یک روایت در کتابی دلیل بر آن نیست که آن مذهب، به محتوای آن روایت ایمان دارد و به آن معتقد است. به عنوان نمونه روایات تحریف قرآن هم در کتاب های شیعه و هم در منابع اهل سنت وجود دارد، اما محققان شیعه و سنی، آنها را نمی پذیرند و به مفاد آنها اعتقاد ندارند. لذا مناظره کننده باید به سخن محققان اعتماد کند، نه صرف وجود روایت.
اینها برخی از مطالبی بود که در این نوشتار ضروری به نظر رسید، البته مطالب دیگری نیز در این باره وجود دارد که در این جا فرصت طرح آنها نیست.
[1]نهج البلاغة، خ 1.
[2]اسراء، 15.
[3] انعام، 149.
[4] اعراف، 157.
[5] غافر، 29.
[6] اعراف، 123- 124.
[7] قصص، 39.
[8] فضل الله، سید محمد حسین، الحوار فی القرآن، ص 10، قم، مکتبة الشهید الصدر، چاپ 1، 1399ق.
[9] ص، 75.
[10] صاد، 4-7.
[11] الحوار فی القرآن، ص 69.
[12] احقاف، 4.
[13] انعام، 148.
[14] اسراء، 42.
[15] نک: اسالیب القرآن الکریم فی الرد علی الحملات الاعلامیة، نعیم رزق الدردساوی، اردن، دارالفرقان، چاپ 1، 1420ق.
[16] توحید مفضل، ص40- 42، قم، انتشارات مکتبة الداوری، 1969. م؛ بحار الانوار، ج 3، ص 58، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404 .
[17] نک: بحارالانوار، ج 29، ص 216، فصلی که در ان خطبه حضرت زهرا در باره فدک آمده است.
[18] نک: منهج الولایة، قرنی گلپایگانی، علی، ص 129-138، نقل از روش مناظره، محمد جعفر حسینیان،
[19] نک: طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 11- 111.
[20] همان، ص 166.
[21] سبحانی، جعفر، المذاهب الاسلامیة، ص 101، چاپ موسسه امام صادق (ع)، به نقل از امالی مرتضی، ج 1، 176- 177.
[22] فرقان، 63.
[23] قصص، 55.
[24] مؤمنون، 3، و سوره کافرون.
[25] بقرة، 145.
[26] نک: روش مناظره، حسینیان، محمد جعفر.