2. اگر وی در ابتدا سنی بوده، چه کسانی در تغییر محیطشان به شیعه نقش داشتند؟ علما یا شاهان؟ معماران این تغییر چه کسانی هستند؟
3. اطلاعاتی تاریخی وجود دارد که شاه اسماعیل در مکاتبه با بایزید دوم که قاتل علویان بوده است، خیلی با احترام از وی یاد می¬کند و به عنوان بابا به وی خطاب می¬کند! این خطاب و دیدگاه را چگونه ارزیابی می¬کنید؟
4. شاه اسماعیل در شعر و گفته¬ها و "دواز"ها (دواز= اشعاری که در آن نام دوازده امام با احترام یاد می¬شود)، معارف صوفیه را مطرح می¬کند، اگر شاه شیعه است این معارف چگونه ارزیابی می¬شود؟
هرچند، برخی از روش های صوفیان، مورد نقد دانشمندان شیعه قرار گرفته است، اما این بدان معنا نیست که تمام آموزههای آنان غلط بوده و هر شخصی که به بخش های صحیحی از تعالیم آنان عمل نماید، را متهم به کنارهگیری از مذهب تشیع نماییم. کم نیستند صوفیانی که رسماً، التزام خود را به مکتب تشیع ابراز میدارند و طبق قراین تاریخی، شاه اسماعیل از ابتدا شیعه بوده و احترامهایی که در مکاتبات او با سلطان عثمانی که بسیاری از علویان را به قتل رسانده، به چشم میخورد، تنها به دلیل رعایت عرف دیپلماسی است که از گذشته تا به حال وجود داشته است و سرودن دوازها که شعری به سبک شیعی است، نیز نشانهای دیگر از التزام این پادشاه صفوی به مکتب تشیع است.
۱
. میدانیم که گروه قزلباش توسط حیدر، پدر شاه اسماعیل با نشانههای خاصی که دقیقاً ناظر به مکتب تشیع بود، تأسیس شد. حیدر در سال 893 هجری؛ مانند پدرش جنید؛ به قتل رسید. بعد از آن، هواداران حیدر، گرد فرزندش اسماعیل گرد آمده و او با کمک ایشان، با حاکم شروان یعنی قاتل پدرش وارد جنگ شد و او را کشت. سپس در سال 906؛ یعنی سیزده سال بعد از قتل پدرش حیدر، شاه اسماعیل سلطنت ایران را به دست گرفت، مذهب امامیه را رسمی نموده، عبارت "حی علی خیر العمل" را در اذان گنجاند و بر سکههای رایج کشور، این شعر را نقش نمود:
از مشرق تا بمغرب گر امام است
علی و آل او ما را تمام است[1]
با این بیان، آیا شکی در شیعه بودن او وجود دارد؟
اما استدلال به این که شاه اسماعیل، اهل طریقت بوده و شیعه، این شیوه و اصولاً، صوفیسم را قبول ندارد، پس به همین جهت، شاه اسماعیل، از اهل سنت است!، دست کم، به دو دلیل باطل است:
اول: همان گونه که دانشمندان شیعه، برخی از روشهای موجود در فرقههای صوفیه را به نقد میکشند، بسیاری از دانشمندان اهل سنت نیز با صوفیان، میانه خوشی ندارند. به عنوان نمونه، طرز تفکری که اکنون بر کشور عربستان سعودی حاکم است، هر گونه گرایش به صوفیگری را مخالف با تعالیم اسلامی میداند. آیا میتوان نتیجه گرفت که چون برخی از دانشمندان اهل سنت، با صوفیان مخالف اند، پس تمام صوفیان، شیعه هستند؟! و آیا، این شیوه استدلال، با واقعیات موجود همخوانی دارد؟ به همین دلیل، نمیتوان گرایش شاه اسماعیل به اهل طریقت را نشانی از شیعه نبودن او ارزیابی نمود.
دوم: با این که شیعه انتقادهایی به روشهای صوفیه دارد، اما این انتقاد به تمام آموزههای آنان که برخی از آنها، برگرفته از قرآن و سنت است، وارد نبوده و تنها مواردی مورد نقد است که بدعت به نظر میرسد. در این آیه شریفه دقت فرمایید: "... و در دل پیروانش رأفت و رحمت نهادیم. و رهبانیتى که به بدعت آوردهاند ما بر آنها مقرر نکردهایم، اما در آن خشنودى خدا مىجستند، ولى حق آن را بسزا نگزاردند ...".[2] آیا به زیر سؤال بردن رهبانیت از طرف اسلام و انتقاد به آن، به معنای آن است که ما به دیگر تعالیم مسیحیت؛ از جمله رأفت و دلسوزی نسبت به دیگران که در قرآن به آن اشاره شده، نیز بیاعتنا بوده و یا اگر شخصی، از چنین خصوصیاتی برخوردار باشد، او را متهم به مسیحی بودن نماییم؟!
یقیناً این گونه نیست و انتقاد به برخی بدعتها، به معنای انتقاد به تمام آموزهها نیست. دقیقاً مشابه همین وضعیت را در ارتباط با تعالیم صوفیه نیز میتوان بیان نمود؛ یعنی اگر ما به دلایل منطقی و برگرفته از قرآن و سنت، نسبت به برخی از رفتارهای صوفیان، انتقاداتی داشته باشیم، این بدان معنا نیست که تمام رفتارهای آنان را صددرصد، قبول نداشته باشیم و یا اگر به عنوان نمونه، شخصی در صدد تهذیب نفس برآید، او را به صوفیگری متهم نماییم.
متأسفانه، دقت نداشتن به این نکته موجب آن شده که علاوه بر سلاطین صفویه، بسیاری از علما و دانشمندان شیعی که خود از منتقدین برجسته برخی بدعتها بودند، نیز متهم به صوفیگری شوند! از جمله این دانشمندان، میتوان به فیض کاشانی، شیخ بهائی، علامه مجلسی و پدر بزرگوارشان اشاره نمود، اما باید توجه داشت؛ همان گونه که صاحب کتاب فیض قدسی در دفاع از علامه مجلسی بیان نموده؛ یکی از شعارهای صوفیه تهذیب نفس و بیرون انداختن رذایل نفسانی است که بر این موضوع، در قرآن و روایات نیز تأکید فراوان شده است. بر همین اساس، هر شیعهای نیز باید به آن توجه داشته باشد. موضوع دیگری که بسیار مورد توجه صوفیه است، چله نگه داشتن و یا مراقبت دقیق از خود در چهل روز است. این امر نیز در روایات ما وارد شده و اگر شیعهای آن را انجام دهد، نباید او را صوفی دانست و ... .[3]
اکنون سؤال ما این است که اگر سلاطین صفویه، از آن دسته از اهل طریقت بودند که از اهل سنت بوده و با شیعیان همخوانی نداشتهاند، چگونه دانشمندان شیعه، در زمان این سلاطین و در مرکز حکومتی آنها، به راحتی، برخی افکار بدعت آمیز این دسته از صوفیان را مورد نقد خود قرار میدادند؟
2. همان گونه که بیان شد، شاه اسماعیل از ابتدا شیعه بود، اما به طور معمول و طبیعی، این دانشمندان هستند که با کمک دانش خود میتوانند بیشترین تأثیر را بر افراد گذاشته و آنان را به حق و حقیقت رهنمون گردند.
3. با مطالعه اندکی در تاریخ، به این واقعیت دست خواهید یافت که متأسفانه، بین دو کشور مسلمان ایران و عثمانی، درگیریهای بسیاری وجود داشته و به عنوان نمونه، درگیری شاه اسماعیل و بایزید عثمانی، موضوعی نیست که بتوان آن را انکار نمود. البته به صورت معمول و همان گونه که امروزه نیز به صورت عرف دیپلماتیک درآمده، حتی سران کشورهای متخاصم نیز در مکاتبات میان یکدیگر، از الفاظ توهین آمیز استفاده ننموده، بلکه عباراتی محترمانه را به کار میگیرند.
پیامبر اکرم (ص) در نامههای خود به سران کشورها، از آنان با احترام یاد مینموده و به عنوان نمونه، نامه خود، خطاب به پادشاه روم شرقی (یعنی کشور شما، ترکیه) را، این گونه آغاز میفرماید: "از محمد بنده خدا و فرستاده او، به هرقل، بزرگ رومیان".[4]
در عصر حاضر نیز، عبارات به کار رفته در نامههای رد و بدل شده، میان رؤسای جمهور ایران (آقای هاشمی رفسنجانی) و عراق (صدام حسین) که در کتابی به نام "اسناد افتخار" جمع آوری شده، گویای همین حقیقت است که طرفین، با وجود هشت سال جنگ سنگین، مکاتبات به ظاهر احترام آمیزی داشتهاند. با این وجود، نه میتوان نتیجه گرفت که پیامبر (ص)، قیصر روم را تأیید می نموده و نه این که صدام معدوم، مورد پذیرش رهبران ایران بوده است.
عبارات احترام آمیزی که احیاناً در نامههای شاه اسماعیل، خطاب به بایزید عثمانی وجود دارد را نیز میتوان نشانگر عرف دیپلماتیک موجود دانسته و به هیچ وجه بیانگر رد و یا تأیید ایشان توسط دربار ایران نیست، ولی جالب است بدانید که سلطان سلیم یعنی فرزند همین بایزید؛ 70 هزار شیعه را در آناتولی ترکیه به جرم انتساب به شاه اسماعیل به شهادت رساند، در موقعیتی که در همان ایام، مسیحیان در حال اشغال اندلس بوده و حاکم مسلمان اندلس، از سلطان سلیم تقاضای کمک نمود، ولی او به جای کمک به آنان در مقابل هجوم کفار، به کشتار شیعیان کشور خود که ارتباط معنوی با ایرانیان داشتند، پرداخت![5] خوشبختانه، اکنون بسیاری از برادرانمان در ترکیه؛ چه از شیعیان و چه از اهل سنت به این موضوع پیبردهاند که اختلافات میان کشورهای اسلامی، در نهایت به نفع دشمنان اسلام تمام خواهد شد. فریاد رسای نخست وزیر ترکیه در برابر رئیس جنایتکار رژیم صهیونیستی؛ علیرغم سکوت خیانتبار برخی از دیگر رهبران کشورهای اسلامی و اعتراض شکوهمند ملت ترکیه در مقابل جنایات غزه، نشانهای از این بیداری اسلامی است.
4. در خود این پرسش، جواب آن نیز نهفته است؛ چون سرودن دوازها که احترام به دوازده امام در دل آن نهفته است، خود میتواند بهترین دلیل بر شیعه بودن شاه اسماعیل ارزیابی شود. در مورد گنجاندن برخی معارف صوفیه در این اشعار؛ همان گونه که در ابتدا نیز بیان شد، باید گفت که تمام معارف صوفیه، الزاماً با معارف شیعی در تضاد نیستند، تا بتوان گنجاندن آن را در اشعار، دلیلی بر غیر شیعه بودن شاعر آن تلقی نمود، و گرنه باید دانشمندان بزرگی از شیعه؛ مانند فیض کاشانی و شیخ بهائی را نیز به همین دلیل، غیر شیعه دانست البته ما ایشان را در رتبه معصومان نمی دانیم که از هر خطائی به دور داشت.
[1] امین، سید محسن، اعیان الشیعة، ج 3، ص 321، دار التعارف للمطبوعات، بیروت.
[2] حدید، 27، "و جعلنا فی قلوب الذین اتبعوه رأفة و رحمة و رهبانیة ابتدعوها ما کتبناها علیهم ...".
[3] محدث نوری، فیض قدسی، ص 117، این کتاب که به قلم محدث نوری نگاشته شده، به عنوان ضمیمهای در ابتدای، ج 102، بحار الانوار، چاپ اسلامیه، موجود است.
[4] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 20، ص 386، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 هـ ق.
[5] امین، سید محسن، اعیان الشیعة، ج 3، ص 322- 321.