کد سایت
fa49383
کد بایگانی
52807
نمایه
خدمات ایرانیان به رشد و پیشرفت اسلام
طبقه بندی موضوعی
تاریخ
برچسب
اسلام|خدمات|ایرانیان|تمدن|علم و فرهنگ
خلاصه پرسش
ایرانیان در رشد و پیشرفت اسلام چه خدماتی انجام دادند؟
پرسش
نقش ایرانیان در رشد اسلام چه بود؟ و چه خدماتی ایفا کردند؟
پاسخ اجمالی
ایرانیان از آغاز ظهور اسلام، به این آیین مقدس رو آوردند و حتى پیش از آنکه شریعت اسلام به دست اعراب مسلمان به این سرزمین راه یابد، ایرانیانى که در یمن ساکن بودند، به اسلام گرویدند و با جان و دل در گسترش آن کوشیدند.
برخی از خدمات ایرانیان به رشد و پیشرفت اسلام عبارت است از: داشتن تمدنی درخشان، فعالیتهای اسلامی ایرانیان در کشورهای همسایه، فعالیت در زمینه علم و فرهنگ، قرائت و تفسیر، حدیث و فقه و فقاهت.
برخی از خدمات ایرانیان به رشد و پیشرفت اسلام عبارت است از: داشتن تمدنی درخشان، فعالیتهای اسلامی ایرانیان در کشورهای همسایه، فعالیت در زمینه علم و فرهنگ، قرائت و تفسیر، حدیث و فقه و فقاهت.
پاسخ تفصیلی
ایرانیان بیش از هر ملت دیگر نیروهاى خود را در اختیار اسلام قرار دادند و بیش از هر ملت دیگر در این راه صمیمیت و اخلاص نشان دادند. در حقیقت این اسلام بود که استعداد ایرانى را تحریک کرد و در او روح تازهاى دمید و او را به هیجان آورد. به همان نسبت که اسلام یک دین همه جانبه است و بر جنبههاى مختلف حیات بشرى سیطره دارد، خدمات ایرانیان به اسلام نیز وسیع و گسترده و همه جانبه است و در صحنهها و جبهههاى گوناگون صورت گرفته است. یکی از کتابهای مهمی که به این بحث خدمات ایرانیان به اسلام و نقش آنان در رشد معارف اسلامی میپردازد؛ کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» استاد شهید مرتضی مطهری(ره) است. از اینرو؛ در این نوشته با استفاده از این کتاب و برخی کتابهای دیگر به طور مختصر و فهرستوار به برخی از خدمات ایرانیان به رشد و پیشرفت اسلام اشاره میکنیم و برای آگاهی بیشتر به آن کتاب مراجعه شود.
1. تمدن ایران
ایران قبل از اسلام، خود داراى تمدنى درخشان و با سابقه بود و این تمدن سابقه طولانى داشته است که تمدن در دوره اسلامى مورد استفاده واقع شد.[1]
بر اساس گفته جاحظ در کتاب «المحاسن و الاضداد»؛ ایران ساسانى بیش از هر چیز دیگر به ساختمان توجه داشت و این امر از سنگ نبشتههایى که از آن دوره باقى مانده، پیدا است، اما به کتاب توجه نداشت؛ برعکس دوره اسلامى که هم به ساختمان توجه شده است و هم به کتاب.[2]
ویل دورانت در تاریخ تمدن میگوید: «پهلوى -زبان هند و اروپایى ایران در سلطنت اشکانیان- در زمان ساسانیان نیز معمول بود ... ما میدانیم که آن ادبیات وسیع بوده است. اما چون موبدان حافظ و ناقل آن بودند، بیشتر آثار غیردینى را میگذاشتند تا از میان برود. شاهان ساسانى حامیان روشنگر ادبیات و فلسفه بودند. خسرو انوشیروان در این کار برتر از همه آنان بود. به فرمان او آثار افلاطون و ارسطو به زبان پهلوى ترجمه و در دانشگاه جندى شاپور تدریس شد».[3]
دانشگاه جندى شاپور که تأسیس شد، آنرا مسیحیان ایرانى اداره میکردند و یکى از مراکز بزرگ فرهنگى جهان شد. این مرکز بزرگ در دوره اسلام ادامه یافت. بعدها که بغداد به صورت مرکز ثقل دانش جهان درآمد، جندى شاپور تحت الشعاع قرار گرفت و تدریجاً منقرض شد. دانشگاه جندى شاپور یکى از مراکزى بود که به تمدن اسلامى کمک کرد و به آن خدمت نمود.[4]
مسلمانان نظامات ادارى خود را از ایران اقتباس کردند؛ دفاتر و دواوین دستگاه خلافت به سبک دفاتر و دواوین قدیمى ایران تنظیم میشد و احیاناً زبان ادارى و دفترى زبان فارسى بود. بعدها خود ایرانیان مسلمان ترجیح دادند که به زبان عربى برگردانند. ابن ندیم در «الفهرست» مینویسد: «اولین نقل از زبان دیگر به زبان عربى به امر خالد بن یزید بن معاویه صورت گرفت. وى علم دوست بود و به صنعت کیمیا علاقه داشت. جمعی از فلاسفه یونانى که در مصر میزیستند و با زبان عربى آشنا بودند را احضار کرد و فرمان داد عدهاى از کتب آن فن را از زبان یونانى و قبطى به زبان عربى ترجمه کنند، و این اولین ترجمه به زبان عربى است».
سپس میگوید: «دومین ترجمه به زبان عربى نقل دیوان و دفاتر دولتى است که در زمان حجاج به وسیله صالح بن عبد الرحمن که از نژاد ایرانى بود، از زبان فارسى به زبان عربى برگردانده شد».
ابن ندیم میگوید: «ولى دواوین دولتى شام را به زبان رومى مینوشتند نه زبان فارسى و در زمان هشام بن عبد الملک آنرا نیز به زبان عربى برگرداندند».[5]
این جریان به دربار خلفا و حکام آنها مربوط بوده است. سلاطین ایرانى پس از استقلال، دفاتر و دواوین را به زبان فارسى مینوشتهاند. بار دیگر در زمان غزنویان به زبان عربى برگردانده شد که آن نیز تاریخچهاى دارد.
خلاصه اینکه از مسلّمات تاریخ است که؛
یک. ایران قبل از اسلام از تمدنى برخوردار بوده است و این تمدن یکى از مایههاى تمدن اسلامى است.
دو. اسلام به ایران حیاتى تازه بخشید و تمدن در حال انحطاط ایران به واسطه اسلام جانى تازه گرفت و شکلى تازه یافت.[6]
2. فعالیتهاى اسلامى ایرانیان
ایرانیان از آغاز ظهور اسلام، به این آیین مقدس رو آوردند و حتى پیش از آنکه شریعت اسلام به دست اعراب مسلمان به این سرزمین راه یابد، ایرانیانى که در یمن ساکن بودند، به اسلام گرویدند و با جان و دل در گسترش آن کوشیدند.
مسلمانان کشورهاى شرقى و جنوب شرقى مانند شبه قاره هند و پاکستان، ترکستان شرقى، چین، مالزیا، اندونزى و جزایر اقیانوس هند، مرهون تلاشهاى ایرانیان مسلماناند که از طریق دریانوردى و بازرگانى، اسلام را به دورترین نقاط آسیا رسانیدند. ایرانیان در کشورهاى غربى، شمال آفریقا، قاره اروپا و آسیاى صغیر نیز در ترویج دین اسلام سهمى بسزا دارند.[7]
3. علم و فرهنگ
صحنه علم و فرهنگ وسیعترین و پرشورترین میدانهاى خدمات ایرانیان به اسلام است. ایرانیان افزون بر نقش مهمى که در سیاست و کشوردارى در جهان اسلام داشتند، در صحنه علم و فرهنگ نیز بس کوشا بودند. هرچند بیشتر آثار علمى که از خارج دنیاى اسلام نقل و ترجمه گردید، غیر ایرانى بود، بیشک بیشترین آثار اسلامى -چه در علوم دینى و دیگر رشتهها- به دست مسلمانان ایرانى نگاشته شد.[8]
یکى از خدمات ایرانیان در زمینه علم و فرهنگ، ایجاد مدارس دولتى نظامیه بود که موجب نهضت بزرگ آموزش در جهان اسلام شد. این مدارس را خواجه نظامالملک طوسى، وزیر دانشمند سلجوقیان بنیان نهاد.[9] او نخستین فردى بود که تأسیس مدارس را جزو برنامهها و وظایف دولت قرار داد و همه دولتهاى اسلامى نیز که پس از او در قلمرو اسلام به قدرت رسیدند، این مهم را پى گرفتند. این رویداد مهم فرهنگى فرصت مناسبى براى مدارس اسلامى بود تا با فراغت خاطر و برخوردارى از هزینههاى مکفى و مستمر، به حیات علمى خود ادامه دهند.[10]
در کنار این مدارس، کتابخانههایى تأسیس شد تا همه علاقهمندان از آن استفاده کنند. همچنین تنظیم برنامه شبانهروزى براى این مدارس، در نظر گرفتن مسکن و نیز تأمین معاش و مستمرى تحصیلى براى استادان و دانشجویان، موجب شد آنها با آسودگى خاطر به تعلیم و تدریس بپردازند.[11]
همچنین توجه فرمانروایان ایرانى به علم و دانشپرورى، ایران را به پایگاه علمى شرق مبدل نمود. ترجمه کتب برجسته هندى، سریانى و یونانى به زبان پهلوى نتایج قابل توجهى را به دنبال داشت. از جمله نتایج حائز اهمیت نهضت فرهنگ در ایران، توسعه علم پزشکى و بالندگى علم نجوم و پُربارى ادبیات مذهبى و حماسى در ایران بود.[12]
4. قرائت و تفسیر
در میان علوم اسلامى، اولین علمى که رشد یافت علم قرائت و پس از آن علم تفسیر بود. از میان تابعین و شاگردان تابعین که در قرن اول و دوم میزیستهاند، ده نفرند که به عنوان متخصص فن قرائت شناخته شدهاند. هفت نفر از آن ده نفر معروفتر و مشهورتر و معتبرترند که به آنها «قرّاء سبعه» گفته میشود. آنان عبارتند از: نافع بن عبد الرحمن(ایرانی)، عبد اللَّه بن کثیر (ایرانی)، ابوعمرو بن العلاء(ایرانی)، عبد اللَّه بن عامر، عاصم بن ابى النجود، حمزة بن حبیب(ایرانی)، على کسائى(ایرانی). که برخی از این هفت نفر ایرانیاند.
ایرانیان همانطور که به فن قرائت قرآن اهتمام ورزیدند به فن تفسیر نیز اهتمام ورزیدند؛ مانند این مفسّران: مقاتل بن سلیمان بن بشیر أزدى بلخى (متوفاى 150ق) از خراسان،[13] على بن ابراهیم قمى(نصف اول از قرن چهار هجری)،[14] محمد بن مسعود سمرقندى(قرن چهارم هجری)؛ صاحب تفسیر عیاشی،[15] شیخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن بن على طوسى(متوفای 460ق)؛ نویسنده «التبیان فی تفسیر القرآن»،[16] و مفسران ایرانی دیگر.[17]
5. حدیث و روایت
یکى از میدانهاى خدمت ایرانیان به اسلام در صحنه علم و فرهنگ، فن حدیث است. برخی از معروفترین و معتبرترین کتب حدیث شیعه و سنى[18] عبارتند از:
- کافى؛ تألیف ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینى رازى. این مرد بزرگ از روستایی به نام «کلین» در نزدیک شهر رى است.[19]
- «من لایحضره الفقیه»؛ تألیف ابوجعفر محمد بن على بن بابویه قمى معروف به شیخ صدوق.[20]
- «تهذیب الاحکام»؛ تألیف شیخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن طوسى.
- «بحارالانوار»؛ تألیف علامة محمدباقر بن محمدتقى مجلسى. که اهل اصفهان بود.[21]
- «صحیح بخارى»؛ تألیف محمد بن اسماعیل بخارى. این کتاب معتبرترین کتاب حدیث در میان اهل تسنن به شمار میرود. بخارى اصلًا اهل بخارا یکی از شهرهای مهم خراسان قدیم است.[22] که امروز جزو شهرهای تاجیکستان است.
- «صحیح مسلم»؛ مؤلف این کتاب مسلم بن حجاج نیشابورى است.[23] زادگاه مسلم نیشابور است بدین جهت به او نیشابوری گفته شده است.
6. فقه و فقاهت
ابن ندیم در «الفهرست» عدهاى از کتابهاى فقهى شیعه و مؤلفان آنها را در عصر ائمه اطهار(ع) تحت عنوان «فقهاء الشیعه» نام میبرد که عدهاى از فقهاى عصر ائمه ایرانى بودهاند،[24] هرچند نسبت به فقهاى غیر ایرانی آن عصر در اقلیتاند.[25]
1. تمدن ایران
ایران قبل از اسلام، خود داراى تمدنى درخشان و با سابقه بود و این تمدن سابقه طولانى داشته است که تمدن در دوره اسلامى مورد استفاده واقع شد.[1]
بر اساس گفته جاحظ در کتاب «المحاسن و الاضداد»؛ ایران ساسانى بیش از هر چیز دیگر به ساختمان توجه داشت و این امر از سنگ نبشتههایى که از آن دوره باقى مانده، پیدا است، اما به کتاب توجه نداشت؛ برعکس دوره اسلامى که هم به ساختمان توجه شده است و هم به کتاب.[2]
ویل دورانت در تاریخ تمدن میگوید: «پهلوى -زبان هند و اروپایى ایران در سلطنت اشکانیان- در زمان ساسانیان نیز معمول بود ... ما میدانیم که آن ادبیات وسیع بوده است. اما چون موبدان حافظ و ناقل آن بودند، بیشتر آثار غیردینى را میگذاشتند تا از میان برود. شاهان ساسانى حامیان روشنگر ادبیات و فلسفه بودند. خسرو انوشیروان در این کار برتر از همه آنان بود. به فرمان او آثار افلاطون و ارسطو به زبان پهلوى ترجمه و در دانشگاه جندى شاپور تدریس شد».[3]
دانشگاه جندى شاپور که تأسیس شد، آنرا مسیحیان ایرانى اداره میکردند و یکى از مراکز بزرگ فرهنگى جهان شد. این مرکز بزرگ در دوره اسلام ادامه یافت. بعدها که بغداد به صورت مرکز ثقل دانش جهان درآمد، جندى شاپور تحت الشعاع قرار گرفت و تدریجاً منقرض شد. دانشگاه جندى شاپور یکى از مراکزى بود که به تمدن اسلامى کمک کرد و به آن خدمت نمود.[4]
مسلمانان نظامات ادارى خود را از ایران اقتباس کردند؛ دفاتر و دواوین دستگاه خلافت به سبک دفاتر و دواوین قدیمى ایران تنظیم میشد و احیاناً زبان ادارى و دفترى زبان فارسى بود. بعدها خود ایرانیان مسلمان ترجیح دادند که به زبان عربى برگردانند. ابن ندیم در «الفهرست» مینویسد: «اولین نقل از زبان دیگر به زبان عربى به امر خالد بن یزید بن معاویه صورت گرفت. وى علم دوست بود و به صنعت کیمیا علاقه داشت. جمعی از فلاسفه یونانى که در مصر میزیستند و با زبان عربى آشنا بودند را احضار کرد و فرمان داد عدهاى از کتب آن فن را از زبان یونانى و قبطى به زبان عربى ترجمه کنند، و این اولین ترجمه به زبان عربى است».
سپس میگوید: «دومین ترجمه به زبان عربى نقل دیوان و دفاتر دولتى است که در زمان حجاج به وسیله صالح بن عبد الرحمن که از نژاد ایرانى بود، از زبان فارسى به زبان عربى برگردانده شد».
ابن ندیم میگوید: «ولى دواوین دولتى شام را به زبان رومى مینوشتند نه زبان فارسى و در زمان هشام بن عبد الملک آنرا نیز به زبان عربى برگرداندند».[5]
این جریان به دربار خلفا و حکام آنها مربوط بوده است. سلاطین ایرانى پس از استقلال، دفاتر و دواوین را به زبان فارسى مینوشتهاند. بار دیگر در زمان غزنویان به زبان عربى برگردانده شد که آن نیز تاریخچهاى دارد.
خلاصه اینکه از مسلّمات تاریخ است که؛
یک. ایران قبل از اسلام از تمدنى برخوردار بوده است و این تمدن یکى از مایههاى تمدن اسلامى است.
دو. اسلام به ایران حیاتى تازه بخشید و تمدن در حال انحطاط ایران به واسطه اسلام جانى تازه گرفت و شکلى تازه یافت.[6]
2. فعالیتهاى اسلامى ایرانیان
ایرانیان از آغاز ظهور اسلام، به این آیین مقدس رو آوردند و حتى پیش از آنکه شریعت اسلام به دست اعراب مسلمان به این سرزمین راه یابد، ایرانیانى که در یمن ساکن بودند، به اسلام گرویدند و با جان و دل در گسترش آن کوشیدند.
مسلمانان کشورهاى شرقى و جنوب شرقى مانند شبه قاره هند و پاکستان، ترکستان شرقى، چین، مالزیا، اندونزى و جزایر اقیانوس هند، مرهون تلاشهاى ایرانیان مسلماناند که از طریق دریانوردى و بازرگانى، اسلام را به دورترین نقاط آسیا رسانیدند. ایرانیان در کشورهاى غربى، شمال آفریقا، قاره اروپا و آسیاى صغیر نیز در ترویج دین اسلام سهمى بسزا دارند.[7]
3. علم و فرهنگ
صحنه علم و فرهنگ وسیعترین و پرشورترین میدانهاى خدمات ایرانیان به اسلام است. ایرانیان افزون بر نقش مهمى که در سیاست و کشوردارى در جهان اسلام داشتند، در صحنه علم و فرهنگ نیز بس کوشا بودند. هرچند بیشتر آثار علمى که از خارج دنیاى اسلام نقل و ترجمه گردید، غیر ایرانى بود، بیشک بیشترین آثار اسلامى -چه در علوم دینى و دیگر رشتهها- به دست مسلمانان ایرانى نگاشته شد.[8]
یکى از خدمات ایرانیان در زمینه علم و فرهنگ، ایجاد مدارس دولتى نظامیه بود که موجب نهضت بزرگ آموزش در جهان اسلام شد. این مدارس را خواجه نظامالملک طوسى، وزیر دانشمند سلجوقیان بنیان نهاد.[9] او نخستین فردى بود که تأسیس مدارس را جزو برنامهها و وظایف دولت قرار داد و همه دولتهاى اسلامى نیز که پس از او در قلمرو اسلام به قدرت رسیدند، این مهم را پى گرفتند. این رویداد مهم فرهنگى فرصت مناسبى براى مدارس اسلامى بود تا با فراغت خاطر و برخوردارى از هزینههاى مکفى و مستمر، به حیات علمى خود ادامه دهند.[10]
در کنار این مدارس، کتابخانههایى تأسیس شد تا همه علاقهمندان از آن استفاده کنند. همچنین تنظیم برنامه شبانهروزى براى این مدارس، در نظر گرفتن مسکن و نیز تأمین معاش و مستمرى تحصیلى براى استادان و دانشجویان، موجب شد آنها با آسودگى خاطر به تعلیم و تدریس بپردازند.[11]
همچنین توجه فرمانروایان ایرانى به علم و دانشپرورى، ایران را به پایگاه علمى شرق مبدل نمود. ترجمه کتب برجسته هندى، سریانى و یونانى به زبان پهلوى نتایج قابل توجهى را به دنبال داشت. از جمله نتایج حائز اهمیت نهضت فرهنگ در ایران، توسعه علم پزشکى و بالندگى علم نجوم و پُربارى ادبیات مذهبى و حماسى در ایران بود.[12]
4. قرائت و تفسیر
در میان علوم اسلامى، اولین علمى که رشد یافت علم قرائت و پس از آن علم تفسیر بود. از میان تابعین و شاگردان تابعین که در قرن اول و دوم میزیستهاند، ده نفرند که به عنوان متخصص فن قرائت شناخته شدهاند. هفت نفر از آن ده نفر معروفتر و مشهورتر و معتبرترند که به آنها «قرّاء سبعه» گفته میشود. آنان عبارتند از: نافع بن عبد الرحمن(ایرانی)، عبد اللَّه بن کثیر (ایرانی)، ابوعمرو بن العلاء(ایرانی)، عبد اللَّه بن عامر، عاصم بن ابى النجود، حمزة بن حبیب(ایرانی)، على کسائى(ایرانی). که برخی از این هفت نفر ایرانیاند.
ایرانیان همانطور که به فن قرائت قرآن اهتمام ورزیدند به فن تفسیر نیز اهتمام ورزیدند؛ مانند این مفسّران: مقاتل بن سلیمان بن بشیر أزدى بلخى (متوفاى 150ق) از خراسان،[13] على بن ابراهیم قمى(نصف اول از قرن چهار هجری)،[14] محمد بن مسعود سمرقندى(قرن چهارم هجری)؛ صاحب تفسیر عیاشی،[15] شیخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن بن على طوسى(متوفای 460ق)؛ نویسنده «التبیان فی تفسیر القرآن»،[16] و مفسران ایرانی دیگر.[17]
5. حدیث و روایت
یکى از میدانهاى خدمت ایرانیان به اسلام در صحنه علم و فرهنگ، فن حدیث است. برخی از معروفترین و معتبرترین کتب حدیث شیعه و سنى[18] عبارتند از:
- کافى؛ تألیف ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینى رازى. این مرد بزرگ از روستایی به نام «کلین» در نزدیک شهر رى است.[19]
- «من لایحضره الفقیه»؛ تألیف ابوجعفر محمد بن على بن بابویه قمى معروف به شیخ صدوق.[20]
- «تهذیب الاحکام»؛ تألیف شیخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن طوسى.
- «بحارالانوار»؛ تألیف علامة محمدباقر بن محمدتقى مجلسى. که اهل اصفهان بود.[21]
- «صحیح بخارى»؛ تألیف محمد بن اسماعیل بخارى. این کتاب معتبرترین کتاب حدیث در میان اهل تسنن به شمار میرود. بخارى اصلًا اهل بخارا یکی از شهرهای مهم خراسان قدیم است.[22] که امروز جزو شهرهای تاجیکستان است.
- «صحیح مسلم»؛ مؤلف این کتاب مسلم بن حجاج نیشابورى است.[23] زادگاه مسلم نیشابور است بدین جهت به او نیشابوری گفته شده است.
6. فقه و فقاهت
ابن ندیم در «الفهرست» عدهاى از کتابهاى فقهى شیعه و مؤلفان آنها را در عصر ائمه اطهار(ع) تحت عنوان «فقهاء الشیعه» نام میبرد که عدهاى از فقهاى عصر ائمه ایرانى بودهاند،[24] هرچند نسبت به فقهاى غیر ایرانی آن عصر در اقلیتاند.[25]
[1]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 14، ص 331، تهران، صدرا.
[2]. ر. ک: جاحظ، عمرو بن بحر، المحاسن و الاضداد، ص 19، بیروت، دار و مکتبة الهلال، 1423ق.
[3]. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه: صارمى، ابوطالب و دیگران، ج 10، ص 234، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ چهارم، 1373ش.
[4]. مجموعه آثار، ج 14، ص 332 – 333.
[5]. ابن ندیم بغدادی، محمد بن إسحاق، الفهرست، مقاله هفتم (مقالة الفلاسفه)، ص 352 – 353، بیروت، دار المعرفة، چاپ دوم، 1417ق.
[6]. مجموعه آثار، ج 14، ص 337 - 338.
[7]. ر.ک: همان، ص 79 – 80 و 341 – 380.
[8]. ر.ک: همان، ص 384 – 387.
[9]. راوندى، مرتضى، تاریخ اجتماعى ایران، بخش 1 ج 8، ص 333 – 334، تهران، نگاه، چاپ دوم، 1382ش.
[10]. غنیمه، محمد عبدالرحیم، تاریخ دانشگاههاى بزرگ اسلامى، ترجمه: کسائى، نورالله، ص 118 – 119، تهران، یزدان، 1364ش.
[11]. همان، ص 121.
[12]. ر.ک: الفاخورى، حنا، تاریخ فلسفه در جهان اسلامى، ترجمه: آیتى، عبدالحمید، ص 326، تهران، مؤسسه انتشارات فرانکلین سابق با همکارى سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1358ش.
[13]. ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج 7، ص 201 – 202، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ سوم، 1405ق؛ علاء الدین بکجری، مغلطای بن قلیج، إکمال تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، ج 11، ص 342، بیجا، الفاروق الحدیثة للطباعة و النشر، چاپ اول، 1422ق.
[14]. ر.ک: آل قیس، قیس، الإیرانیون و الأدب العربی رجال علوم القرآن، ص 161، بیجا، مؤسسة التحقیقات و البحوث الثقافیه، بیتا.
[15]. ر.ک: همان، ص 136 – 145.
[17]. ر.ک: مجموعه آثار، ج 14، ص 402 – 411.
[18]. ر.ک: همان، ص 415 – 419.
[19]. سبحانی، جعفر، موسوعة طبقات الفقهاء، ج 4، ص 478 – 480، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، 1418ق.
[20]. حسینى جلالى، سید محمد حسین، فهرس التراث، ج 1، ص 421، قم، دلیل ما، 1422ق.
[21]. همان، ج 2، ص 23؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 12، ص 350.
[22]. ر.ک: ابن اثیر، أبو الحسن علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 1، ص 15، بیروت، دار الفکر، 1409ق؛ نرشخى، محمد بن جعفر، تاریخ بخارى، تعریب: بدوى، امین عبد المجید، مبشر طرازى، نصرالله، ص 27، قاهره، دار المعارف، چاپ سوم، بیتا.
[23]. ر.ک: خطیب بغدادی، أحمد بن علی، تاریخ بغداد، ج 15، ص 121، بیروت، دار الغرب الإسلامی، چاپ اول، 1422ق.
[24]. الفهرست، ص 271.
[25]. ر.ک: مجموعه آثار، ج 14، ص 419 - 438.