توکل به عنوان یک ویژگی و صفت پسندیده در آیات و روایات زیادی مطرح شده است و بسیار مورد تأکید دین اسلام است، اما این بدان معنا نیست که انسان اگر توکل بر خدا نمود، دیگر دچار هیچ مشکلی در زندگی نخواهد شد. انسان طبیعتاً به گونهاى است که اگر به خود وانهاده شود و هیچ مشکل و سختى خاصى نداشته باشد، به خود مغرور شده و به تکبر و استکبار کشیده شده و از عواقب سوء عملکرد خود و پیش آمدهاى بعدى غافل مىشود. براى پیشگیرى از این معضل، حکمت الاهى اقتضا نموده که زندگى دنیوى انسان محفوف به ضعفها و گرفتارىها و مشکلاتى طبیعى و یا خود ساخته انسان باشد، از این رو حوادثى چون بیمارىها، مرگ و معلولیتها، فقر و غنا، سیل و زلزله و طوفان و آتش فشان، حشرات موذى و حیوانات درنده و... را بر جسم انسان محیط نموده و نفس او را با عقل، شهوت، هادیان الاهى از یکسو و شیطان و خناسان انسى از سوى دیگر و محدودیت در دنیا و لزوم علم و ایمان به غیب درگیر نموده است.
از این رو باید گفت: کل عالم هستى با همه نعمات و بلاهایش صحنه امتحان و ابتلای انسان و سبب تعالى و ترقى نفس او در دنیا و آخرت است، و اگر این معضلات نبودند، ترقى و تعالى هم براى انسان محال مىنمود.
بنابراین، اگر انسان مؤمن در زندگی دچار مشکل شد، باید آن را به فال نیک بگیرد، و آن را امتحان و آزمایش الاهی تلقی کند، نه این که تصور کند خداوند او را رها کرده و توجهی به او ندارد. همان گونه که الیای الاهی این گونه می کردند. امام حسین (ع) در روز عاشورا هرچه عرصه بر او تنگ تر می شد، می فرمود: خدایا راضی به قضای تو و تسلیم امر تو هستم.
1. توکل، عبارت است از: اعتماد و اطمینان قلبی بنده در جمیع امور خود به خدا، و حواله کردن همه کارهای خود به او و تکیه بر حول و قوه الاهی.[1]
پیامبر اکرم (ص) فرمود: «مورد دیگران نیز از جبرئیل (ع) پرسیدم: توکل چیست؟ پاسخ داد: آگاهی به این واقعیت که مخلوق، نه زیان می رساند و نه عطا و منعی دارد، و این که چشم از دست و سرمایه مردم برداری؛ هنگامی که بنده ای چنین شد جز برای خدا کار نمی کند و به غیر او امیدی ندارد. و اینها همگی حقیقت و مرز توکل اند».[2]
این صفت با ارزش در صورتی حاصل می شود که انسان همه کارهایی را که در عالم هستی انجام می گیرد، از جانب پروردگار بداند و هیچ قدرتی را جز او مؤثر نداند و معتقد باشد که حول و قوه ای نیست مگر به واسطه او. اگر کسی واقعا چنین اعتقادی داشته باشد، در دل به خدا اعتماد پیدا کرده و بر او تکیه می کند.[3] البته این بالا ترین مرتبه توکل است، ولی توکل دارای مراتبی است که این جا فرصت بیان آنها نیست.
توکل به عنوان یک ویژگی پسندیده در آیات و روایات زیادی مطرح شده است که به چند نمونه از آن اشاره می کنیم:
« اگر ایمان دارید بر خدا توکل نمایید»[4]، «خدا صاحبان توکل را دوست دارد».[5]
«هر که توکل بر خدا کند، خدا او را کفایت می کند».[6]
امام باقر (ع)فرمود: « کسی که بر خدا توکل کند مغلوب نمی گردد و هر که به خدا پناه آورد، شکست نمی خورد».[7]
حضرت علی (ع): «توکل بر خداوند، مایه نجات از هر بدی و محفوظ ماندن از هر دشمنی است».[8]
از آنچه بیان شد روشن می شود که:« توکل» یکی از فضیلت های اخلاقی[9] است و بسیار مورد تأکید آیات و روایات، اما این بدان معنا نیست که انسان اگر توکل بر خدا نمود، دیگر دچار هیچ مشکلی نخواهد شد.
2. انسان طبیعتاً به گونهاى است که اگر به خود وانهاده شود و هیچ مشکل و سختى خاصى نداشته باشد، به خود مغرور شده و به تکبر و استکبار کشیده شده و از عواقب سوء عملکرد خود و پیش آمدهاى بعدى غافل مىشود. براى پیشگیرى از این معضل، حکمت الاهى اقتضا نموده که زندگى دنیوى انسان محفوف به ضعفها و گرفتارىها و مشکلاتى طبیعى، یا خود ساخته انسان باشد، از این رو حوادثى چون بیمارىها، مرگ و معلولیتها، فقر و غنا، سیل و زلزله و طوفان و آتش فشان، حشرات موذى و حیوانات درنده و... را بر جسم انسان محیط نموده و نفس او را با عقل، شهوت، هادیان الاهى از یکسو، و شیطان و خناسان انسى از سوى دیگر، و محدودیت در دنیا و لزوم علم و ایمان به غیب درگیر نموده است. مقابله انسان با معضلات جسمانى و نفسانىاش مکوّن شخصیت و هویّت او مىگردند. عقل و فطرت از درون و انبیا و اولیا الاهى از برون هدایتگر او به سوى موضع گیرى صحیح و دست یابى به کمال انسانیتاند و شهوات حیوانى و امیال و آروزهاى دراز از درون و شیاطین جنى و انسى از برون رهزن سعادت اویند، تا گل سر سبد آفرینش خود راه خود را برگزیند؛ زیرا قضاى الاهى بر اختیار او قرار گرفته و انسان گزیرى از این امور ندارد!
از این رو باید گفت: کل عالم هستى با همه نعمات و بلاهایش صحنه امتحان و ابتلای انسان و سبب تعالى و ترقى نفس او در دنیا و آخرت است، و اگر این معضلات نبودند، ترقى و تعالى هم براى انسان محال مىنمود.
در این میان سهم اولیاء الله از بلایا بیشتر است؛ زیرا ایشان براى تعالى و ترقى مستعدترند. بلایایى که براى انبیا و اولیا پیش مىآید، منتج چند امر است:
2-1. تقویت اراده و نفوس ایشان و گسترش سعه وجودى آنها و تقویت ولایت تکوینى ایشان.
2-2. ارتقای درجات ایشان در منازل آخرت.[10]
2-3. تنفر هر چه بیشتر ایشان از دنیا و تبعات آن و رغبت بیشتر آنها به آخرت و آنچه نزد خداوند برایشان مهیا مىگردد.
2-4. تکثیر در تضرع و الحاح و التجا به حق و یاد خدا و کسب زاد و توشه بیشتر براى آخرت. البته خود اوَلیا نیز با رضایت و طیب خاطر از این بلایا استقبال مىکنند و با پیش آمدن این گرفتارىها بر یقین و ایمان و رضایشان افزوده مىشود و به خدا و ملاقات او شوق بیشترى پیدا مىکنند؛ زیرا پشت سر نهادن هر امتحانى، ارتقای رتبهاى را در پى دارد و عمر کوتاه دنیا در برابر آخرت، و بلایاى این جا در مقابل نعمات پایدار آن اصلاً قابل مقایسه نیست. اگر نظرى کوتاه به کربلاى سال 61 هجرى بیفکنیم نمونههایى بارز از این عشق بازىها را مىیابیم.
اما آنانى که ظرفیت کمترى دارند، تنها به اندازه مکتسبات و توان و کشش آنها مورد امتحان واقع مىشوند، و اگر از آن امتحان سرافراز بیرون آمدند، نوبت به امتحانهاى بعدى مىرسد. توجه به این نکته ضروری است که همه امتحانات به یک نحو نیست. یکى به فقر امتحان مىشود و دیگرى به غنا، یکى به مصیبت امتحان مىشود و دیگرى به وفور نعمت، یکى با عافیت و دیگرى به امراض و یکى به علم و موفقیتهاى علمى و دیگرى به توفیق عبادت و ریاضت! و ممکن است یک انسان گاهى به این آزموده شود و گاه به آن، و این بستگى به این دارد که خود را مهیاى کدام آزمون کرده باشد. البته این آمادگی نتیجه سوابق عملکرد او است و چه بسا خود نیز به آن آگاه نباشد. امتحاناتی که ذکر آنها گذشت فراگیرند و هر انسانى به نوعى با آن درگیر است و گریزى از آن ندارد.[11] اما برخى ابتلائات در پى تخلفات انسان و سرپیچى او از فرامین الاهى پیش مىآید، تا او را تنبیه نموده و متوجه خطاى خود نماید. این گونه ابتلائات و امتحانات تنها براى غیر معصومین مورد پیدا مىکند؛ زیرا آنان از هرگونه عصیان منزهاند، لذا آمرزش گناهان ایشان به واسطه این ابتلائات معنا ندارد.
در مورد دیگران نیز چند گونه تحقق مىیابد:
الف. عذاب مقطعى و کوتاه که به جهت تنبیه ایشان و دفع غرور و تکبر از آنها و سوق دادن آنها به سوى تضرع به درگاه الاهى و ذکر و یاد خدا و اتمام حجت بر انسان![12]
ب. عذاب امهال و استدراج: براى کسانى که لجبازند و دست از غرور و استکبار خود بر نمىدارند، اینان با غرق شدن در نعمات دنیوى، وجود خدا و قیامت و مرگ، و کرامت انسان را فراموش مىکنند.[13]
ج. عذاب استیصال: در اوج غرور و تکبر آنها عقوبت الاهى آنها را فراگرفته و یکسره آنان را وارد جهنم برزخى مىنماید، تا قیامت نیز به عذاب اخروى واصل شوند.[14]
نوع اول خود نعمت الاهى است و سبب بیدارى و هشیارى انسان در طول عمر ایمانى خویش مىگردد و صبر انسان بر این ناملایمات و استغفار و تضرع و انابه او سبب محو سیئات، و تبدیل شدن آنها به حسنات و ارتقای درجه او نزد خدا مىگردد و غفلت و بى خبرى را از او دور مىکند. و در نهایت او را از قهر و غضب اخروى خداوند رهانیده و مقرب درگاه الاهى مىنماید، اما آن دو نوع دیگر عذاب الاهىاند که در دنیا دامنگیر طاغیان و عنودیان مىگردد. گرچه ظاهراً در اوج خوشى و رفاه، زندگى کنند.
به تعبیر قرآن "ر انسانى اگر عذر و بهانه را کنار نهد، بر نفس خویش بصیر است"،[15] و بهتر از هر کسى بر نیات و اهداف و اعمال خویش آگاه است و اگر منصفانه بنگرد و از توجیهات و افکندن تقصیرات بر دوش دیگران دست بردارد، مىتواند بر صواب یا بر خطا بودن خویش را دریابد. از این رو اگر در پى قصد سوئی یا عصیانى بلایى برایش پیش آمد، نشان آن است که خدا به او عنایت دارد و با این کار قصد دارد تا او به خود آید و دست از نیات سوء و کردار ناشایستش بردارد، که اگر شکر این نعمت (بلا و تنبیه) را نهاد و از آن امور دست کشید، رحمت و نعمت های الاهى او را فرا مىگیرد و ارشادات و الهامات الاهى او را از راه ناصواب آگاه و از کار ناپسند باز مىدارد؛[16] لکن اگر نسبت به اوامر و نواهى الاهى متهاون و نسبت به تنبّهات و اتمام حجتهاى خدا بى اعتنایى نمود، خدا نیز او را به خود وا مىنهد و او را از تنبهات محروم و در رفاه و آسایش غرق مىکند تا تدریجاً به طور کلى از خدا و رحمت او فاصله گرفته و مستحق عقاب دایم گردد. (استدراج).
خلاصه اینکه: دنیا و مادیات و زرق و برق آنها و جمیع حوادث آن، امتحان و ابتلای الاهى نسبت به انسان هستند، تا برخورد و درگیرى با آنها سبب تکوّن شخصیت و هویت او و ارتقای انسانیت او شوند،- اگر به طور بهینه از آنها بهرهور گردد و از رهنمود انبیا بهره جوید، تا عکس العمل مناسب را در مقابل آنها داشته باشد،- لکن اگر به خطا رفت، چندین بار گوشمالى مىشود تا دست از لجبازى و عناد بردارد، اما اگر متنبه نشد، یا دچار عذاب استیصال مىشود و یا دچار عذاب استدراج.[17]
3. امتحان و آزمایش انسان ها از سوی خداوند متعال از سنت های الاهی است.
قرآن کریم می فرماید: "آیا مردم پنداشتهاند که با گفتن این که ایمان آوردیم رها میشوند و هرگز مورد آزمایش قرار نمیگیرند؟ ما امتهایی را که پیش از آنان بودند، آزمایش کردیم، خدا راستگویان و دروغ گویان را کاملاً میشناسد".[18]
گاهی قرآن از یک آزمایش عمومی که متوجه تمام بندگان خدا میگردد نام میبرد و میفرماید: "یا مردم پنداشتهاند که با گفتن این که ایمان آوردیم رها میشوند و هرگز مورد آزمایش قرار نمیگیرند"؟[19]
گاهی قرآن از یک رشته آزمایش های خصوصی پرده بر میدارد که متوجه اشخاص و طائفه معیّنی بوده است، و این موضوع یک رشته از قصه ها و داستانهای قرآن را تشکیل میدهد؛ مانند داستان های پیامبران و قومشان.
آیات در زمینه آزمایشهای عمومی بیش از آن است که در این جا آورده شود. در این جا به برخی از موارد امتحان و آزمایش های الاهی در قرآن به شرح ذیل اشاره می شود:
3-1. مشکلات و سختى ها:
خداوند به وسیله مشکلات و سختى ها افراد بشر را آزمایش مى کند؛ چنان که مى فرماید: «قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى و کاهش در مال ها و جان ها و میوه ها، آزمایش مى کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان».[20]
مشکلات و دشوارى ها بسان کوره اى است که به آهن، صلابت و استقامت مى بخشد؛ انسان نیز در کوره حوادث و مشکلات، پر قدرت و نیرومند مى گردد و قادر به شکستن موانع از سر راه زندگى و سعادت خود مى گردد. بلا، اثر تربیتی داشته و تربیت کننده فرد و بیدار کننده جامعه است. سختی بیدار ساز و هوشیار کننده انسان های خفته و تحریک کننده عزم ها و اراده ها است. شدائد همچون صیقلی که به آهن و فولاد می دهند هر چه بیشتر با روان آدمی تماس گیرد، افراد را مصمم تر و فعال تر و بُرّنده تر می کند؛ زیرا خاصیت حیات این است که در برابر سختی ها مقاومت کند و آماده مقابله با آن گردد، سختی مانند کیمیا خاصیت انقلاب ماهیت را دارد و جان و روان آدمی را عوض می کند.[21]
3-2. شرور و خیرها:
چنان که قرآن کریم می فرماید: شرور و خیرها نیز از آزمایش های الاهی محسوب می شوند.[22] پس حتی خوبی ها می توانند عاملی برای امتحان باشند؛ مثلاً به کسی مال و ثروت و یا مسئولیتی که موجب افزایش آبرو و عزت است می رسد، ولی آن شخص نمی تواند به خوبی از چنین موقعیتی استفاده کند و شیطان او را گمراه می کند.
3-3. فراوانی نعمت:
امتحانات الاهی همیشه به وسیله حوادث سخت و ناگوار نیست، بلکه گاه خدا بندگانش را با وفور نعمت و کامیابی ها آزمایش می کند،[23] چنان که قرآن کریم از قول حضرت سلیمان (ع) می فرماید: «این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا مىآورم یا کفران مىکنم؟! و هر کس شکر کند، به نفع خود شکر مىکند و هر کس کفران نماید (بزیان خویش نموده است، که) پروردگار من، غنىّ و کریم است!».[24]
گروهی که، غرق در نعمت می شوند و امکانات مادی از هر نظر در اختیارشان قرار می گیرد، آزمایش آنان این است که آیا در چنین شرایطی، قیام به وظیفه شکر نعمت می کنند و به فقرا کمک می کنند یا غرق در غفلت و غرور و خودخواهی و خودبینی می شوند.
3-4. فرزند:
قرآن کریم می فرماید: "بدانید: مالها و فرزندان شما مایه امتحان میباشند".[25]
3- 5. ایمان و کفر:
قرآن مجید درباره نگهبانان دوزخ و شماره آنان یادآور می شود که 19 فرشته از آن نگهبانی می کند، آن گاه می افزاید: این گزارش، وسیله امتحان و آزمایش است، آنان که ایمان قوی و نیرومندی به غیب و امور پوشیده از حس دارند، این گزارش را از صمیم دل می پذیرند، ولی گروه دیگر به تکذیب آن می پردازند، چنان که می فرماید: "ما نگهبانان دوزخ را فرشته و تعداد آنان را نوزده نفر قرار ندادیم، جز برای آزمایش افراد کافر".[26]
3- 6. زیور آلات در زمین:
در جایی از قرآن مجید مجموع آنچه را که در روی زمین قرار دارد، مایه آزمایش دانسته آن جا که می فرمایند: "ما آنچه که در روی زمین است زیور آن قرار دادیم، تا بیازماییم که کدام یک نیکوکارتر است".[27]
البته در این جا جاى این سؤال است که اگر این گونه است، پس چرا اولیای الاهى و امامان و پیامبران مورد آزمایش قرار مىگیرند؟ جواب آن آن است همان گونه که قبلاً بدان اشاره شد، این یک سنت عام الاهى است و همه را در بر مىگیرد.
امیر مؤمنان علی (ع) فرمود: "ان البلاء للظالم ادب و للمؤمن امتحان و للانبیاء درجة و للاولیاء کرامة"؛[28] یعنى انبیا هم مورد آزمایش قرار مىگیرند تا بر درجاتشان افزوده گردد.[29]
بنابراین، اگر انسان مؤمن در زندگی دچار مشکل شد، باید آن را به فال نیک بگیرد، و آن را امتحان و آزمایش الاهی تلقی کند، نه این که تصور کند خداوند او را رها کرده و توجهی به او ندارد. همان گونه که الیای الاهی این گونه می کردند. امام حسین (ع) در روز عاشورا هرچه عرصه بر او تنگ تر می شد، می فرمود: خدایا راضی به قضای تو و تسلیم امر تو هستم.
[1] . ملا احمد نراقی ، معراج السعاده ، ص 758 ، انتشارات هجرت ، چاپ هشتم ، قم ، 1381 شمسی .
[2] . نک: نمایه شماره 99 (سایت: 2385)، جواب اجمالی.
[3] . ملا احمد نراقی ، معراج السعاده ، ص 758 ، انتشارات هجرت ، چاپ هشتم ، قم ، 1381 شمسی با اندکی تصرف .
[4] . مائده ، 23 . وَ عَلىَ اللَّهِ فَتَوَکلَُّواْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ
[5] . آل عمران ، 159 ، إِنَّ اللَّهَ یحُِبُّ الْمُتَوَکلِِّین
[6] . طلاق ، 3 ، وَ مَن یَتَوَکلَْ عَلىَ اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ
[7] . میرزا حسین نوری ، مستدرک الوسائل ، ج2 ، ص 288 ، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث ، چاپ اول ، 1408 قمری.
[8] . منتخب میزان الحکمه ، گردآورنده : سید حمید حسینی ، باب توکل ، مؤسسه علمی و فرهنگی دارالحدیث ، 1385.
[9] اقتباس از پاسخ 2434.
[10] ر نمایه:...، سؤال 128 (معناى ولایت).
[11] محمد صلى الله علیه وآله، 31 - انبیا، 35 - بقره، 155 و... .
[12] اعراف، 68 و 94 تا 90.
[13] مؤمنون، 53 تا 56 - اعراف، 182 تا 183.
[14] فصلت، 50 و 16 و 27.
[15] قیامة، 14 تا 15.
[16] انفال، 26 - عنکبوت، 69 - بقره، 282.
[17] اقتباس از سؤال 169 (سایت: 1244).
[18] عنکبوت، 3و2.
[19] عنکبوت، 2.
[20] بقره، 155.
[21] اقتباس از نمایه شماره 2056 (سایت: 2418).
[22] انبیاء، 35.
[23] تفسیر نمونه، ج 1، ص 533.
[24] نمل، 40.
[25] انفال، 28.
[26] مدثر،31.
[27] کهف، 7.
[28] بحارالانوار، ج 4، ص 235، ح 54.