حال با توجه به گزاره فوق عده ای نتیجه گرفته اند فقط شخص یا اشخاصی می توانند بر دیگران حکومت و امر و نهی کنند که از جانب خداوند اذن داشته باشند؛ و عده ای دیگر از گزاره یاد شده نتیجه گرفته اند فقط قانون خداوند بر همه شئون مردم و انسانها تسلط دارد.
1. کدامیک ازدو نتیجه گیری صحیح است؟
2. آیا نتیجه اول ازخلط ولایت درتشریع (کشف حکم شرعی) و ولایت بر تشریع (حق قانون گذاری)نشآت نگرفته است؟
3. آیا ولایت در تشریع از مصادیق امر و نهی بر انسانها است؟
4. آیا ولایت در تشریع مستلزم اذن شارع و نصب از جانب اوست؟
5. آیا اقتضای حکومت ولایت در تشریع است؟
روشن است مفاد این جمله که (حکومت مستلزم امر و نهی است وامر و نهی منحصراً حق خداوند است و هیچکس به غیر از او حق ندارد بر دیگران امر و نهی کند) این است که فقط شخص یا اشخاصی می توانند بر دیگران حکومت و امر و نهی کنند که از جانب خداوند اذن داشته باشند. البته این مطلب که (فقط قانون خداوند بر همه شئون مردم و انسانها تسلط دارد)، در جای خودش صحیح است و ولی مفاد این جمله و گزاره نیست. در هر صورت هر دو مطلب و نتیجه گیری از آیات و روایات مستفاد است و منافاتی با هم دیگر ندارند؛ زیرا طبق آیات قرآن حق قانون گذاری و حق حکومت و امر و نهی در اصل و بالذات منحصرا مربوط خداوند متعال است؛ و در هر دوی آنها خداوند حکومت و ولایت بر مردم را از طریق پیامبر(ص) و اولی الامر اعمال می کند. چنان که حق قانون گذاری را نیز به نوعی در اختیار پیامبر(ص) و ائمه(ع) و فقها قرارداده است. کشف حکم شرعی به نوعی ولایت بر تشریع است، اما ولایت در تشریع نوعی از حق حکومت است.
روشن است مفاد این جمله که (حکومت مستلزم امر و نهی است و امر و نهی منحصراً حق خداوند است و هیچکس به غیر از او حق ندارد بر دیگران امر و نهی کند) این است که فقط شخص یا اشخاصی می توانند بر دیگران حکومت و امر و نهی کنند که از جانب خداوند اذن داشته باشند. البته این مطلب که (فقط قانون خداوند بر همه شئون مردم و انسانها تسلط دارد)، در جای خودش صحیح است و ولی مفاد این جمله و گزاره نیست. در هر صورت هر دو مطلب و نتیجه گیری از آیات و روایات مستفاد است و منافاتی باهم دیگر ندارند. زیرا طبق آیات قرآن حق قانون گذاری و حق حکومت و امر و نهی در اصل و بالذات منحصرا مربوط خداوند متعال است؛ و در هر دوی آنها خداوند حکومت و ولایت بر مردم را از طریق پیامبر(ص) و اولی الامر اعمال می کند. چنان که حق قانون گذاری را نیز به نوعی در اختیار پیامبر(ص) و ائمه(ع) و فقها قرارداده است. کشف حکم شرعی به نوعی ولایت بر تشریع است، اما ولایت در تشریع نوعی از حق حکومت است.
برای توضیح چند نکته را باید بیان کنیم:
1. در مکتب اسلام، قانون گذار واقعی فقط خداوند متعال است. «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّه[1]» یعنی تمام کارها و فرمانها همه به دست خدا است [2] و «لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض[3]». و این انحصار قانون گذاری به خداوند نتیجه طبیعی جهان بینی توحیدی اسلام است[4]، بر اساس دیدگاه خدا محوری و توحیدی اسلام، نه تنها خداوند متعال خالق جهان هستی است (توحید در خالقیت) بلکه همو به تنهایی و بی هیچ شریکی جهان را تدبیر نموده (توحید در ربوبیت) و نیز قوانین حاکم بر افراد و جوامع انسانی را وضع می کند (توحید در ربوبیت تشریعی) و انسان مکلف است که فقط از دستورات و قوانین او اطاعت کند (توحید در عبودیت).[5] لذا پذیرش هر قانونی، بجز قانون الهی، شرک محسوب می شود، همان سان که اطاعت و پرستش هر کسی جز او، شرک تلقی می گردد.
در خصوص این که چه کسی صلاحیت جانشینی خداوند را در زمین به عهده دارد لازم به ذکر است که براساس آیات قرآن کریم خالقیت و تدبیر، فقط از آنِ خداست، در نتیجه حق حاکمیت و مالکیت نیز فقط از آن او و کسانى است که از ناحیه او مأذون باشند[6] و باید تنها از او اطاعت کرد[7].
2. ولایت بر دو قسم است: تکوینی؛ یعنی سرپرستی موجودات جهان و عالم خارج و تصرف عینی داشتن در آنها که اولاً و بالذات منحصر در ذات "الله" است و ثانیاً و بالعرض به پیامبران و ائمه معصومین (ع) و انسان های کامل اسناد داده می شود[8]. و تشریعی که خود بر دو قسم می باشد:
1. ولایت بر تشریع: همان ولایت بر قانونگذاری و تشریع احکام است؛ یعنی اینکه کسی، سرپرست جعل قانون و وضعکننده اصول و مواد قانونی باشد.
2. ولایت در تشریع: یعنی نوعی سرپرستی که نه ولایت تکوینی است و نه ولایت بر تشریع و قانون، بلکه ولایتی است در محدوده تشریع و تابع قانون الهی که خود بر دو قسم است: یکی ولایت بر محجوران و دیگری ولایت بر جامعه خردمندان.[9] بر اساس روایاتی همانند: «الست اولی بکم من انفسکم»[10]؛ «من کنت مولاه فعلی مولاه»[11] و همچنین آیاتی مانند: « النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم»[12] و « إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون»[13]، بازگوکننده ولایت و سرپرستی و اداره امور جامعه اسلامی است و از سوی دیگر، آیاتی نظیر: « مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ»[14] و « وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِکَ أَهْلِه»[15] و « فَإِنْ کانَ الَّذی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفیهاً أَوْ ضَعیفاً أَوْ لا یَسْتَطیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْل»[16]، درباره ولایتسرپرستی مردگان و سفیهان و محجوران نیز می باشد.
طبق آنچه بیان شد ولایت بر تشریع و حق قانونگذاری منحصر در ذات خداوند متعال می باشد و در خصوص ولایت در تشریع همانند ولایت تکوینی که اولاً و بالذات منحصر در ذات خداوند است، ثانیاً و بالعرض بعهده افرادی است که مقام خلیفة الاهی همچون پیامبران و امامان معصوم (ع) را دارا می باشند.
اما دامنه ولایت فقیه، محدود به عده خاصی مانند دیوانگان، سفیهان و ... نیست بلکه نسبت به همه افراد و همه احکام و مطلق است. مرحوم امام خمینی (ره) در این باره می فرمود: هر آنچه برای پیامبر (ص) و ائمه (علیهم السلام) از جهت ولایت و رهبری شان ثابت است، عین همان امور برای فقیه هم ثابت است اما دیگر اختیارات آنها که از این جهت نیست برای فقیه هم ثابت نیست[17].[18]
مصادیق ولایت تشریعی
3. پاسخ سؤال سوم در جواب شماره دو بیان شد. که ولایت در تشریع نوعی سرپرستی است که نه ولایت تکوینی است و نه بر تشریع و قانون؛ حال آن که امر و نهی و قانونگذاری منحصر در ذات پروردگار می باشد که در جواب سؤال شماره یک به طور مفصل بیان گردید.
ولایت تشریعی و اجازه شارع
4. در خصوص این که آیا ولایت در تشریع مستلزم امر شارع و نصب از جانب اوست یا خیر؟ لازم است بیان شود که بر اساس آیات و روایاتی که در باب ولایت در تشریع بیان شد؛ پس از انبیاء الهی که به عنوان شایستهترین خلفای الهی در زمین و پس از آن امامان معصوم (ع) که حاکمیت تفویضی را از سوی خداوند متعال در راستای تطبیق و اجرای شریعت بر عهده داشتند. ولی فقیه تنها کسی است که به دلیل عقلی و نقلی که در سؤال 25 آمده است، ولایت دارد؛ یعنی از سوی شارع مقدس، تبیین قوانین الاهی و اجرای احکام دین و مدیریت جامعه اسلامی در عصر غیبت بر عهده فقیه جامع الشرایط است.
به تعبیرى ولایت خدا و رسول (ص) و امام (ع) بر سایرین ولایتى حقیقى و برخاسته از قابلیتها و اقتضاءات ذاتى آنها است، لکن ولایت سایرین ولایتى "اعتبارى و قراردادى" و منوط به تشریع شارع است. چنانچه تحقق و فعلیت ولایت نبى (ص) و امام (ع) در جامعه، نیازمند رویکرد و اطاعت و تسلیم مردم در برابر تصرفات و اوامر و نواهى ایشان و مراجعه و رضایت مردم به قضاوتها و حکمهاى ایشان است و إلاَّ آن ولایت الاهیه، در جامعه به ظهور نرسیده و إعمال نمىشود[19].
اقتضای حکومت
5. حکومت برای بشر یک امر ضروری عقلی است؛ زیرا اجتماع بدون حکومت، موجب هرج و مرج می شود و این حکومت است که تنظیم کننده امور فرد و اجتماع، و اجرا کننده حدود و حقوق، و تأمین کننده عزت و استقلال جامعه اسلامی و یا توسعه و تکامل علوم و فنون بشری است؛ و این مطلب از امور بدیهی می باشد.
اما اگر حکومتی که تمام ارکان آن بر اساس دین شکل گرفته باشد. چنین حکومتی نه تنها قوانین و مقررات آن برگرفته از احکام دین است بلکه مجریان آن نیز، یا به اذن عام یا به اذن خاص، از طرف خداوند منصوب میباشند.
و این نوع حکومت، مطلوب و ایدهآل است و میتوان گفت حکومت انبیاء عظام الهی، امیرالمؤمنین (ع) و در زمان غیبت، حکومت فقهاء جامع الشرایط که از طرف امام معصوم (ع) مورد تأیید قرار میگیرند و پشتوانه انتصاب الهی را، و لو با چند واسطه و غیر مستقیم، به همراه دارند، در این دسته از حکومت جای میگیرد.[20]
بنابراین اقتضای حکومت بر اساس ولایت تکوینی و تشریعی است که اولاً و بالذات منحصر در ذات خداوند متعال می باشد و ثانیاً و بالعرض بعهده افرادی که مقام خلیفة الاهی را همانند پیامبران و امامان معصوم (ع) دارند، خواهد بود.
برای آگاهی بیشتر مراجعه شود به:
نمایه: امامان و ولایت تکوینی، سؤال شماره 222 (سایت: 1406).
نمایه: معنای ولایت، سؤال شماره 153 (سایت: 1156).
نمایه: انسان و مقام خلیفة اللهی، سؤال شماره 2058 (سایت: 2370).
نمایه: مصداق خلیفةالله از دیدگاه قران، سؤال شماره 1984 (سایت: 2023).
نمایه: ولایت مطلقه، سؤال شماره 1887 (سایت: 2212).
نمایه: محدوده ولایت مطلقه فقیه، سؤال شماره 3105 (سایت: 3370).
[1] . انعام، 57.
[2] . تفسیر نمونه، ج5، ص: 264.
[3] . بقره، 107.
[4] . ر.ک: نمایه: اقسام و مراتب توحید، سؤال شماره 1913 (سایت: 3445).
[5] . مصباح یزدی، محمدتقی، معارف قرآن، ج 1 - 3، ص 49، قم، موسسه در راه حق، 1373.
[6]. در این باره نک: یوسف، 40 (حکومت تشریعی)؛ آل عمران، 26 (حکومت تکوینی) ؛ بقره، 247؛ فاطر، 13؛ ص، 26؛ مائده، 47و 44و 45، انعام، 114؛ شوری، 10.
[7]. در این باره نک: نساء، 64 و 80 و 59؛ آل عمران، 33.
[8] . اقتباس از سؤال شماره 222 (سایت: 1406)، نمایه: امامان و ولایت تکوینی.
[9] . جهت آگاهی بیشتر نک: حوزه نت.
[10] . بحار، ج 27، ص 243، ح 1.
[11] . کافی، ج 1، ص 295، ح 3.
[12] . احزاب، 6.
[13] . مائده، 55.
[14] . اسراء، 33.
[15] . نمل، 49.
[16] . بقره، 282.
[17] إمام الخمینی، کتاب البیع، ج 2، ص 664.
[18] . اقتباس از سؤال شماره 1887 (سایت: 2212)، نمایه: ولایت مطلقه.
[19] . اقتباس از سؤال شماره 153 (سایت: 1156)، نمایه معنای ولایت.
[20] . مصباح یزدی، محمدتقی، پرسشها و پاسخها، ج 1، ص 45 ـ 47. قم، انتشارات مؤسسة امام خمینی، 1378.