حضور در بارگاه الهی به معنای این نیست که با جسم مادی کنار مکان مادی خداوند حاضر شود، بلکه حضور، همان حضوری است که در اصطلاح متون اسلامی تقرب به خدا نامیده می شود و تقرب به خدا به معنای مظهر و آینه خدا نمای حق تعالی شدن است؛ نه حضور مکانی که مستلزم وجود جا و مکان برای خداوند سبحان باشد، همان طور که نبی مکرم اسلام (ص) به درجه ای از قرب رسیدن که در قرآن تعبیر شده که از قاب قوسین به خدا نزدیک تر شدند. این قرب درست است که برای فهم عرف به صورت مکانی بیان شده، ولی با توجه به آیاتی که خداوند را از شباهت به خلقش دور می کند، این قرب مکانی نیست و خداوند مکان ندارد، بلکه به معنای مظهر بودن و خدانما بودن تامه ای است که رسول خدا از آن برخوردار است.
مقدمه: انسان به حکم این که در عالم مادی به سر می برد و در زمان و مکان محدود است، و از طرفی با ماهیات و موجودات مادی که دارای ابعاد سه گانه و اعراض نه گانه هستند، حشر و نشر دارد، ذهنی آکنده از مفاهیم ماهوی دارد؛ به طوری که هر آنچه از معانی که به او ارائه می شود، در قالب ماهیات و زمان و مکان ریخته، و بسان نقاشی مبتدی که تنها چند شکل ساده هندسی بلد است و همه چیز را با استفاده از این اشکال ساده می تواند نقاشی کند، همه معانی را به قالب مفاهیم ماهوی ریخته و در محدوده زمان و مکان تصور می کند؛ در حالی که عالم هستی موجودات بسیاری دارد که در این قالب ها نمی گنجند؛[1] چرا که فرا زمانی و فرا مکانی هستند؛ مثل مجردات که نه حرکت دارند نه زمان، نه بعد،نه مکان، نه استعداد و نه هیچ بویی از ویژگی های موجودات مادی از قبیل رنگ، بو، مزه، فعل، انفعال، کیفیت و کمیت و... و در عین حال وجودشان نامحدود است و از شدت وجودی بیشتری نسبت به موجودات مادی برخوردار هستند. مجردات به علت شدت وجودی که دارند، اسباب این عالم مادی هستند و سر سلسله علل و مسبب اسباب مادی و غیر مادی و مجرد تامه از همه قیود و محدودیت ها، خداوند است. درک این موضوع شاید برای ما سخت باشد، ولی وقتی با عقل به مسئله می نگریم، هیچ اشکالی در وجود چنین موجوداتی نیست و عقل حکم نمی کند که موجود منحصر در مادیات است، بلکه اگر به دقت فلسفی مسئله را مورد بررسی قرار دهیم، وجود چنین موجوداتی ضروری است.[2]
وقتی درباره حضور در بارگاه الاهی حرف می زنیم صحبت از این نیست که خداوند در بارگاه و قصری مادی یا غیر مادی حضور دارد و افراد و ملائک صف می کشند و در بارگاه الاهی حضور به هم می رسانند، بلکه حضور همان حضوری است که در اصطلاح متون اسلامی تقرب به خدا نامیده می شود و تقرب به خدا به معنای مظهر و آینه خدا نمای حق تعالی شدن است؛ نه حضور مکانی که مستلزم وجود جا و مکان برای خداوند سبحان باشد، همان طور که نبی مکرم اسلام (ص) به درجه ای از قرب رسیدن که در قرآن تعبیر شده که از قاب قوسین به خدا نزدیک تر شدند[3] و این قرب درست است که برای فهم عرف به صورت مکانی بیان شده، ولی با توجه به آیاتی که خداوند را از شباهت به خلقش دور می کند،[4] این قرب مکانی نیست و خداوند مکان ندارد، بلکه به معنای مظهر بودن و خدانما بودن تامه ای است که رسول خدا از آن برخوردار است و این نوع حضور، خدشه ای به منزه بودن خدوند از ماده و لوازم آن وارد نمی کند و تنزیه الاهی از مکان و زمان و ... به جای خود باقی است. شیطان نیز توانسته بود با وجود جنبه مادیی که داشت با عبادت شش هزار ساله خویش تقربی به خداوند پیدا کند که در صف ملائک قرار گیرد؛ یعنی به اندازه یک ملک مقرب به خدا نزدیک شود و این قرب، با مادی یا از آتش بودن شیطان منافات ندارد؛ زیرا که تقربش به قرب مادی نبوده تا با این تقرب خدا را مکان دار یا زمان دار کند، تنها تقربی مستلزم مادی بودن متقرب به است که تقرب مادی یعنی مکانی یا زمانی باشد و چنین تقربی به موجود غیر مادی محال است؛ بنابراین قرب به خداوند قرب مادی نیست، بلکه قرب معنوی و صفاتی است که حدیث شریف به آن اشاره دارد: به اخلاق الاهی متخلق شوید.[5]