کد سایت
fa66458
کد بایگانی
81524
نمایه
مسئله صلح حدیبیه و فلسفه آن در قرآن
طبقه بندی موضوعی
تفسیر
خلاصه پرسش
تفسیر آیه 25 سوره فتح چیست؟ آیا ارتباطی میان این آیه و کشتهشدن ایرانیان در منا وجود دارد؟
پرسش
ارتباط آیه 25 سوره فتح با اتفاقات اخیر منا در مکه چیست؟ اگر ارتباطی دارد لطفاً کامل و مفصل توضیح بدهید. چون در سایتی چنین آمده است: «حادثه منا در مناسک حج امسال و چند صد تن قربانی آن میتواند انسان را به سوی این آیه رهنمون شود».
پاسخ اجمالی
با مراجعه به تفاسیر شیعه و اهلسنت[1] مشخص میشود که آیه 25 سوره فتح، در ارتباط با مسئله صلح حدیبیه و موضوعات پیرامونی آن بوده و در همین راستا است که پروردگار چنین میفرماید: «دشمنان شما کسانى هستند که کافر شدند، و شما را از زیارت مسجد الحرام بازداشتند، و از این که قربانیهاى خود را به قربانگاه برسانید، جلوگیری کردند و اگر این مشکل وجود نداشت که شاید به مردان و زنان مؤمنى که نمیشناختید [و مخلوط با کفار مکه بودند] آسیبی رسانده و از این راه، ناآگاهانه گزند و ناخوشایندى به شما برسد [خدا شما را از جنگ با آنها بازنمیداشت، و چنین کرد] تا کسانى را که میخواهد [شما و مسلمین مخلوط با کفّار را] در رحمت خود داخل کند. و اگر آنها [از مسلمانان] جدا بودند بیتردید کسانى از آنان را که کفر ورزیدند به عذاب دردناکى عذاب میکردیم».
یک گناه آنها کفرشان بود، و گناه دیگر اینکه شما را از مراسم عمره و طواف خانه خدا بازداشتند، و اجازه ندادند که شترهاى قربانى را در محلش؛ یعنى مکه قربانى کنید (محل قربانى براى عمره مکه است و براى حج سرزمین منا) در حالى که خانه خدا باید براى همه اهل ایمان آزاد باشد، و جلوگیرى از آن از بزرگترین گناهان است،[2] همانگونه که قرآن در جاى دیگر میگوید: «چه کسى ستمکارتر است از آنکس که مردم را از ذکر نام خدا در مساجد الهى باز دارد؟!».[3] این گناهان ایجاب میکرد که خداوند آنها را به دست مسلمانان کیفر دهد و سخت مجازات کند. اما چرا چنین نکرد؟ ذیل آیه دلیل آنرا روشن ساخته است.
این آیه اشاره به گروهى از مردان و زنان مسلمان است که به اسلام پیوستند ولى به عللى قادر به مهاجرت نشده، و در مکه مانده بودند. اگر مسلمانان به مکه حمله میکردند جان این گروه از مسلمانان مستضعف مکه به خطر میافتاد، و زبان مشرکان باز میشد، و میگفتند لشکر اسلام نه بر مخالفان خود رحم میکند و نه حتى به پیروان و موافقان، و این عیب و عار بزرگى بود.[4]
بعضى نیز گفتهاند مراد از این عیب لزوم کفاره و دیه قتل خطا است،[5] چنانکه برخی دیگر از مفسّران، با ذکر هر دو تفسیر اما معناى اول را مناسبتر میدانند.[6]
به عبارتی خدا میخواست مؤمنان مستضعف «مکه» مشمول رحمت او باشند، و صدمهاى به آنان نرسد.
این احتمال نیز داده شده که یک هدف از «صلح حدیبیه» این بود که گروهى از مشرکان که قابل هدایت بودند، هدایت شده و وارد رحمت خدا گردند.[7]
تعبیر به «هر کس را بخواهد» به معناى کسانى است که شایستگى و لیاقت دارند؛ زیرا مشیت الهى همیشه از حکمت او سرچشمه میگیرد، و حکیم بدون دلیل ارادهاى نمیکند، و بیحساب کارى انجام نمیدهد.
درست است که خداوند میتوانست از طریق اعجاز این گروه را از دیگران جدا کند، ولى سنت پروردگار جز در موارد استثنایى انجام کارها از طریق اسباب عادى است.[8]
از برخی روایات که در ذیل این آیه نقل شده است، تفسیر دیگری نیز برداشت میشود که در منافات با تفاسیر قبلی نبوده، بلکه بر دامنه شمول مصادیق آیه میافزاید. در این تفسیر گفته شده است؛ منظور از آیه، افراد با ایمانى بودند که در صلب کفار قرار داشتند، خداوند به خاطر آنها این گروهِ کفار را مجازات نکرد. از جمله در حدیثى میخوانیم: کسى از امام صادق(ع) سؤال کرد: مگر على(ع) در دین خداوند قوى و با قدرت نبود؟ امام(ع) فرمود:
«آرى قوى بود»، پرسید پس چرا بر اقوامى [از افراد بیایمان و منافق] مسلط شد اما آنها را از میان نبرد؟ چه چیز مانع بود؟ فرمود: «یک آیه در قرآن مجید» سؤال کرد کدام آیه؟ فرمود: «این آیه که خداوند میفرماید: اگر آنها جدا میشدند کافران را عذاب دردناکى میکردیم[9]». سپس امام(ع) افزود: «خداوند ودیعههاى با ایمانى در صلب اقوام کافر و منافق داشت، و على(ع) هرگز پدران را نمیکشت تا این ودایع ظاهر گردد ... همچنین قائم ما اهل بیت(ع) ظاهر نمیشود تا این ودایع آشکار گردد».[10] پس خدا میداند که گروهى از فرزندان آنها در آینده با اراده و اختیار خود ایمان را میپذیرند و به خاطر آنها پدران را از مجازات سریع معاف میکند.
همانگونه که ملاحظه شد این آیه در رابطه با ماجرای صلح حدیبیه و به دنبال آن فتح مکه است. حال چون در این آیه، از زیر دست و پا لهشدن برخی افراد در منطقه مکه، سخن به میان آمد، گروهی خواستهاند این آیه را با حادثه کشتهشدن حجاج ایرانی و غیر ایرانی در منا که بر اثر ازدحام جمعیت رخ داد مرتبط کنند، اما با توجه به شأن نزول آیه و اشاراتی که در آیات است، آیه مورد نظر ربطی به این حادثه نداشته و تنها به صرف داشتن برخی شباهتهای برگرفته از الفاظ آیه و بدون داشتن هیچ دلیل دیگر، نمیتوان چنین ارتباطی را تأیید کرد.
یک گناه آنها کفرشان بود، و گناه دیگر اینکه شما را از مراسم عمره و طواف خانه خدا بازداشتند، و اجازه ندادند که شترهاى قربانى را در محلش؛ یعنى مکه قربانى کنید (محل قربانى براى عمره مکه است و براى حج سرزمین منا) در حالى که خانه خدا باید براى همه اهل ایمان آزاد باشد، و جلوگیرى از آن از بزرگترین گناهان است،[2] همانگونه که قرآن در جاى دیگر میگوید: «چه کسى ستمکارتر است از آنکس که مردم را از ذکر نام خدا در مساجد الهى باز دارد؟!».[3] این گناهان ایجاب میکرد که خداوند آنها را به دست مسلمانان کیفر دهد و سخت مجازات کند. اما چرا چنین نکرد؟ ذیل آیه دلیل آنرا روشن ساخته است.
این آیه اشاره به گروهى از مردان و زنان مسلمان است که به اسلام پیوستند ولى به عللى قادر به مهاجرت نشده، و در مکه مانده بودند. اگر مسلمانان به مکه حمله میکردند جان این گروه از مسلمانان مستضعف مکه به خطر میافتاد، و زبان مشرکان باز میشد، و میگفتند لشکر اسلام نه بر مخالفان خود رحم میکند و نه حتى به پیروان و موافقان، و این عیب و عار بزرگى بود.[4]
بعضى نیز گفتهاند مراد از این عیب لزوم کفاره و دیه قتل خطا است،[5] چنانکه برخی دیگر از مفسّران، با ذکر هر دو تفسیر اما معناى اول را مناسبتر میدانند.[6]
به عبارتی خدا میخواست مؤمنان مستضعف «مکه» مشمول رحمت او باشند، و صدمهاى به آنان نرسد.
این احتمال نیز داده شده که یک هدف از «صلح حدیبیه» این بود که گروهى از مشرکان که قابل هدایت بودند، هدایت شده و وارد رحمت خدا گردند.[7]
تعبیر به «هر کس را بخواهد» به معناى کسانى است که شایستگى و لیاقت دارند؛ زیرا مشیت الهى همیشه از حکمت او سرچشمه میگیرد، و حکیم بدون دلیل ارادهاى نمیکند، و بیحساب کارى انجام نمیدهد.
درست است که خداوند میتوانست از طریق اعجاز این گروه را از دیگران جدا کند، ولى سنت پروردگار جز در موارد استثنایى انجام کارها از طریق اسباب عادى است.[8]
از برخی روایات که در ذیل این آیه نقل شده است، تفسیر دیگری نیز برداشت میشود که در منافات با تفاسیر قبلی نبوده، بلکه بر دامنه شمول مصادیق آیه میافزاید. در این تفسیر گفته شده است؛ منظور از آیه، افراد با ایمانى بودند که در صلب کفار قرار داشتند، خداوند به خاطر آنها این گروهِ کفار را مجازات نکرد. از جمله در حدیثى میخوانیم: کسى از امام صادق(ع) سؤال کرد: مگر على(ع) در دین خداوند قوى و با قدرت نبود؟ امام(ع) فرمود:
«آرى قوى بود»، پرسید پس چرا بر اقوامى [از افراد بیایمان و منافق] مسلط شد اما آنها را از میان نبرد؟ چه چیز مانع بود؟ فرمود: «یک آیه در قرآن مجید» سؤال کرد کدام آیه؟ فرمود: «این آیه که خداوند میفرماید: اگر آنها جدا میشدند کافران را عذاب دردناکى میکردیم[9]». سپس امام(ع) افزود: «خداوند ودیعههاى با ایمانى در صلب اقوام کافر و منافق داشت، و على(ع) هرگز پدران را نمیکشت تا این ودایع ظاهر گردد ... همچنین قائم ما اهل بیت(ع) ظاهر نمیشود تا این ودایع آشکار گردد».[10] پس خدا میداند که گروهى از فرزندان آنها در آینده با اراده و اختیار خود ایمان را میپذیرند و به خاطر آنها پدران را از مجازات سریع معاف میکند.
همانگونه که ملاحظه شد این آیه در رابطه با ماجرای صلح حدیبیه و به دنبال آن فتح مکه است. حال چون در این آیه، از زیر دست و پا لهشدن برخی افراد در منطقه مکه، سخن به میان آمد، گروهی خواستهاند این آیه را با حادثه کشتهشدن حجاج ایرانی و غیر ایرانی در منا که بر اثر ازدحام جمعیت رخ داد مرتبط کنند، اما با توجه به شأن نزول آیه و اشاراتی که در آیات است، آیه مورد نظر ربطی به این حادثه نداشته و تنها به صرف داشتن برخی شباهتهای برگرفته از الفاظ آیه و بدون داشتن هیچ دلیل دیگر، نمیتوان چنین ارتباطی را تأیید کرد.
[1]. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 331 – 332، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا؛ بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج 5، ص 130، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1418ق.
[2]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 22، ص 91، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[3]. بقره، 114.
[4]. تفسیر نمونه، ج 22، ص 92؛ نک: قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج 2، ص 316، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 187، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[5]. عاملی، علی بن حسین، الوجیز فی تفسیر القرآن العزیز، ج 3، ص 220، قم، دار القرآن الکریم، چاپ اول، 1413ق؛ أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج 5، ص 130.
[6]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 187؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج 18، ص 288 – 289؛ تفسیر نمونه، ج 22، ص 92.
[7]. مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 7، ص 98، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1424ق؛ تفسیر نمونه، ج 22، ص 92.
[8]. تفسیر نمونه، ج 22، ص 93.
[9]. فتح، 25.
[10]. تفسیر القمی، ج 2، ص 316 – 317.