کد سایت
fa67605
کد بایگانی
82825
نمایه
نقد «تحت فشار قرار گرفتن پیامبر(ص) بر ابلاغ ولایت امام علی(ع)»
طبقه بندی موضوعی
تفسیر,برخی دلایل امامت امیر المؤمنین ع,غدیر خم
برچسب
ولایت|امام علی|پیامبر اسلام|اجبار|وصایت
خلاصه پرسش
آیا شیعه معتقد است که؛ «خداوند سخت پیامبرش را تحت فشار قرار داد و به او گفت: در هر صورت باید خلافت علی را اعلان نمایی»؟! آیا چنین سخنی کفرآمیز نیست؟
پرسش
آیا در کتابهای شیعه چنین آمده است که؛ «خداوند سخت پیامبر را تحت فشار قرار داد و به او گفت: در هر صورت باید خلافت علی را اعلان نماید»؟ آیا این کفر شیعه نیست؟
پاسخ اجمالی
در مورد ابلاغ ولایت و وصایت امام علی(ع) از سوی پیامبر اکرم(ص) به فرمان الهی در روایتی چنین نقل شده است:
جابر جعفی میگوید: محضر امام باقر(ع) آیه «لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ»،[1] را خواندم و آنحضرت فرمود: «بله، به خدا سوگند که همه کارها به دست پیامبر است و معنایی که در گمانت داری، صحیح نیست، بلکه خداى تعالى هنگامی که به پیامبرش خبر داد تا ولایت على را اعلام نماید، پیامبر(ص) به اندیشه فرو رفت در دشمنى قومش با على(ع) و حسد ایشان نسبت به او را میدانست، و در اثر این فکرها بود که دلآزرده شد. آنجا بود که خداوند به او خبر داد که او اختیاری در این جانشینی ندارد و این به خدا مربوط است که على را وصىّ پیامبر قرار داد تا ولىّ امر بعد از او باشد. معنای آیه این است، و چگونه پیامبر(ص) قادر به هیچ کاری نباشد، با آنکه خداوند این اجازه را به او تفویض کرد که هر چه را او روا بداند، حلال باشد و آنچه را که ناروا بداند، حرام باشد، چنانکه خداى تعالى فرمود: "هر چه را که رسول آورد آنرا بگیرید و هر چه را که از آن نهى کرد خوددارى کنید"[2]».[3]
برخی از شبههافکنان خواستهاند از این روایت استفاده کنند که شیعه اعتقادی کفرآمیز دارد مبنی بر اینکه با وجود نگرانی و به تنگ آمدن قلب پیامبر اسلام(ص)، خدا او را تحت فشار قرار داده و مجبور به ابلاغ ولایت امام علی(ع) کرده است! که صرف نظر از مباحث سندشناسی روایت، در این زمینه باید گفت؛ اوّلاً: فشار به پیامبر(ص) به آن معنا نبوده که علیرغم میل باطنی خود دست به کاری بزند. ثانیاً: تحت فشار قرار گرفتن پیامبر(ص) از جانب خداوند، موضوعی نیست که قائل شدن به آن موجب کفر باشد؛ زیرا برخی از آیات قرآن نیز بر این معنا دلالت دارد. خدای تعالی خطاب به پیامبر اسلام(ص) چنین فرمود: «اى فرستاده ما! آنچه را از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ کن، و اگر نکنى [گویى هیچ] پیام او را ابلاغ نکردهاى و خداوند تو را از [فتنه و شر] مردم نگه میدارد».[4] در این آیه شریفه که مربوط به ولایت حضرت علی(ع) است،[5] خدا با تأکید بسیار از پیامبرش میخواهد که مأموریتی که به او واگذار شده است را انجام دهد و به پایان برساند و در این رابطه، به هیچ وجه ملاحظه واکنش مردم را نکند. این نوع برخورد خدا با پیامبرش برای نشان دادن اهمیت موضوعی است که باید پیامبر آنرا به مردم ابلاغ میکرد.
بهعلاوه؛ این نوع خطابها، از باب این ضرب المثل است که «به در میگویند تا دیوار بشنود»؛ یعنی در واقع، مردم مورد خطاب هستند و به طور غیر مستقیم آنان تحت فشار و مورد سرزنش و تهدید قرار گرفتهاند نه شخص پیامبر؛ چرا که آنحضرت معصوم و عبد مطلق خدا است و هیچگاه از اوامر او سرپیچی نمیکند و خلاف رضای او اقدامی نمیکند. چنانکه در روایت دیگری درباره مسئله ولایت امام علی(ع) میخوانیم: امام باقر(ع) میفرماید: «رسول خدا(ص) حریص بود که حکومت ظاهری بعد از او نیز در دستان على(ع) باشد، ولی خدا میدانست که اینگونه نخواهد شد؛ از اینرو به پیامبر(ص) فرمود: ای علی! سرانجام على به دست تو نیست، کار على و غیر على با من است، اى محمّد! آیا من چنین آیهای را بر تو نازل نکردهام: "الم. آیا مردم پنداشتند همین که بگویند ایمان آوردهایم کافی است و مورد آزمایش قرار نمیگیرند؟".[6] پس رسول خدا امر را به خدا واگذار نمود».[7]
جابر جعفی میگوید: محضر امام باقر(ع) آیه «لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ»،[1] را خواندم و آنحضرت فرمود: «بله، به خدا سوگند که همه کارها به دست پیامبر است و معنایی که در گمانت داری، صحیح نیست، بلکه خداى تعالى هنگامی که به پیامبرش خبر داد تا ولایت على را اعلام نماید، پیامبر(ص) به اندیشه فرو رفت در دشمنى قومش با على(ع) و حسد ایشان نسبت به او را میدانست، و در اثر این فکرها بود که دلآزرده شد. آنجا بود که خداوند به او خبر داد که او اختیاری در این جانشینی ندارد و این به خدا مربوط است که على را وصىّ پیامبر قرار داد تا ولىّ امر بعد از او باشد. معنای آیه این است، و چگونه پیامبر(ص) قادر به هیچ کاری نباشد، با آنکه خداوند این اجازه را به او تفویض کرد که هر چه را او روا بداند، حلال باشد و آنچه را که ناروا بداند، حرام باشد، چنانکه خداى تعالى فرمود: "هر چه را که رسول آورد آنرا بگیرید و هر چه را که از آن نهى کرد خوددارى کنید"[2]».[3]
برخی از شبههافکنان خواستهاند از این روایت استفاده کنند که شیعه اعتقادی کفرآمیز دارد مبنی بر اینکه با وجود نگرانی و به تنگ آمدن قلب پیامبر اسلام(ص)، خدا او را تحت فشار قرار داده و مجبور به ابلاغ ولایت امام علی(ع) کرده است! که صرف نظر از مباحث سندشناسی روایت، در این زمینه باید گفت؛ اوّلاً: فشار به پیامبر(ص) به آن معنا نبوده که علیرغم میل باطنی خود دست به کاری بزند. ثانیاً: تحت فشار قرار گرفتن پیامبر(ص) از جانب خداوند، موضوعی نیست که قائل شدن به آن موجب کفر باشد؛ زیرا برخی از آیات قرآن نیز بر این معنا دلالت دارد. خدای تعالی خطاب به پیامبر اسلام(ص) چنین فرمود: «اى فرستاده ما! آنچه را از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ کن، و اگر نکنى [گویى هیچ] پیام او را ابلاغ نکردهاى و خداوند تو را از [فتنه و شر] مردم نگه میدارد».[4] در این آیه شریفه که مربوط به ولایت حضرت علی(ع) است،[5] خدا با تأکید بسیار از پیامبرش میخواهد که مأموریتی که به او واگذار شده است را انجام دهد و به پایان برساند و در این رابطه، به هیچ وجه ملاحظه واکنش مردم را نکند. این نوع برخورد خدا با پیامبرش برای نشان دادن اهمیت موضوعی است که باید پیامبر آنرا به مردم ابلاغ میکرد.
بهعلاوه؛ این نوع خطابها، از باب این ضرب المثل است که «به در میگویند تا دیوار بشنود»؛ یعنی در واقع، مردم مورد خطاب هستند و به طور غیر مستقیم آنان تحت فشار و مورد سرزنش و تهدید قرار گرفتهاند نه شخص پیامبر؛ چرا که آنحضرت معصوم و عبد مطلق خدا است و هیچگاه از اوامر او سرپیچی نمیکند و خلاف رضای او اقدامی نمیکند. چنانکه در روایت دیگری درباره مسئله ولایت امام علی(ع) میخوانیم: امام باقر(ع) میفرماید: «رسول خدا(ص) حریص بود که حکومت ظاهری بعد از او نیز در دستان على(ع) باشد، ولی خدا میدانست که اینگونه نخواهد شد؛ از اینرو به پیامبر(ص) فرمود: ای علی! سرانجام على به دست تو نیست، کار على و غیر على با من است، اى محمّد! آیا من چنین آیهای را بر تو نازل نکردهام: "الم. آیا مردم پنداشتند همین که بگویند ایمان آوردهایم کافی است و مورد آزمایش قرار نمیگیرند؟".[6] پس رسول خدا امر را به خدا واگذار نمود».[7]
[1]. آل عمران، 128.
[2]. حشر، 7.
[3]. عیاشى، محمد بن مسعود، التفسیر، ج 1، ص 197، تهران، مکتبة العلمیة الاسلامیة، چاپ اول، 1380ق؛ فیض کاشانى، محمد بن شاه مرتضى، تفسیر الصافی، ج 1، ص 379، تهران، مکتبة الصدر، چاپ دوم، 1415ق.
[4]. مائده، 67.
[6]. عنکبوت، 1 – 2.
[7]. تفسیر العیاشی، ج 1، ص 197 – 198.