کد سایت
fa71779
کد بایگانی
87842
نمایه
دلیل برخورد تند و شدید حضرت موسی با هارون(ع)
برچسب
موسی|عصبانیت|غضب|هارون|برخورد تند|تفسیر آیه ۹۴ طه
خلاصه پرسش
با آنکه موسی و هارون(ع) هر دو پیامبر معصوم از خطا بودند، دلیل برخورد تند موسی با برادرش چیست؟
پرسش
چرا حضرت موسی(ع) موهای حضرت هارون(ع)را کشید؟ مگر حضرت موسی و هارون پیامبر و معصوم نبود؟ پس چرا این کار را انجام داد؟
پاسخ اجمالی
پس از آنکه حضرت موسی(ع) از میعادگاه پروردگار باز گشت و مشاهده نمود که مردم از توحید برگشته و دوباره به گوسالهپرستی روی آوردند، سراغ برادر خود هارون(ع) – که وی را به عنوان جانشین خود برای رهبری مردم در زمان غیبت خویش قرار داد - رفت و با شدت و عصبانیت هر چه تمامتر، در حالیکه ریش و موی سرش را گرفته و به سوی خود میکشید، گفت آیا از دستور من سرپیچی نمودی؟! هارون که ناراحتى شدید برادر را دید، براى اینکه از عصبانیتش بکاهد و عذر موجه خویش را در این ماجرا بیان کند گفت: «فرزند مادرم! ریش و سر مرا مگیر، من فکر کردم که اگر به مبارزه برخیزم و درگیرى پیدا کنم، تفرقه شدیدى در میان بنىاسرائیل میافتد، و از این ترسیدم که تو به هنگام بازگشت بگویى؛ چرا در میان بنىاسرائیل تفرقه افکندى و سفارش مرا در غیابم به کار نبستى»؟![1]
به این ترتیب هارون بیگناهى خود را اثبات نمود، بویژه با توجه به جمله دیگرى که در سوره اعراف آمده است: «إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی»؛[2] این گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند و نزدیک بود مرا بکشند.
با توجه به این مقدمه و با توجه به اینکه موسى و هارون(ع) هر دو پیامبر و معصوم از خطا و اشتباه بودند، این سؤال پیش میآید که این جر و بحث و برخورد شدید، از ناحیه موسى و دفاعى که هارون از خود میکند، چگونه قابل توجیه است؟
در پاسخ به این پرسش میتوان گفت؛ موسى با این عمل میخواست دو مطلب را اثبات کند.
اولاً: به بنىاسرائیل بفهماند که گناه بسیار بزرگی مرتکب شدهاند، و بازگشت به گوسالهپرستی مسئله سادهای نیست. گناهى که حتى پاى برادر موسى را که خود پیامبرى عالیقدر بود به محکمه و دادگاه کشانده است، آن هم با آن شدت عمل؛ یعنى مسئله به این سادگى نیست که بعضى از بنىاسرائیل پنداشتهاند؛ انحراف از توحید و بازگشت به شرک، آن هم بعد از آن همه تعلیمات و دیدن آن همه معجزات و آثار عظمت حق، این کار باورکردنى نیست و باید با قاطعیت هر چه بیشتر در برابر آن ایستاد. گاه میشود به هنگامى که حادثه عظیمى رخ میدهد، انسان یقه خود را چاک میزند و بر سر و صورت خود میزند، تا چه رسد به اینکه برادرش را مورد عتاب و خطاب قرار دهد. بیگمان براى حفظ هدف و گذاردن اثر روانى در افراد منحرف، و نشان دادن عظمت گناه به آنها، این برنامهها، مؤثر است.
ثانیاً: اینکه با این برخورد، بیگناهى هارون - با توضیحاتى که میدهد - بر همگان ثابت شود، تا او را متهم به مسامحه در ادای رسالتش نکنند.[3]
بنابر این هیچیک از این دو پیامبر مرتکب خلافی نشدهاند که با شئون پیامبری منافات داشته باشد.
البته، برخی از مفسران میگویند انسان وقتی که عصبانی میشود و به فکر فرو میرود، معمولاً لبانش را گاز میگیرد، انگشتان خویش را میفشارد و ریش خود را میگیرد. در این حادثه نیز با توجه به اینکه حضرت موسی هنگام رفتن، برادر خویش را جانشین خود قرار داد، او را مانند خویش فرض کرد؛ و با او همان کاری را کرد که انسان در حال تفکر و عصبانیت با خودش میکند.[4] بنابر این، برخورد این چنینی یک اتفاق عادی بوده است.
به این ترتیب هارون بیگناهى خود را اثبات نمود، بویژه با توجه به جمله دیگرى که در سوره اعراف آمده است: «إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی»؛[2] این گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند و نزدیک بود مرا بکشند.
با توجه به این مقدمه و با توجه به اینکه موسى و هارون(ع) هر دو پیامبر و معصوم از خطا و اشتباه بودند، این سؤال پیش میآید که این جر و بحث و برخورد شدید، از ناحیه موسى و دفاعى که هارون از خود میکند، چگونه قابل توجیه است؟
در پاسخ به این پرسش میتوان گفت؛ موسى با این عمل میخواست دو مطلب را اثبات کند.
اولاً: به بنىاسرائیل بفهماند که گناه بسیار بزرگی مرتکب شدهاند، و بازگشت به گوسالهپرستی مسئله سادهای نیست. گناهى که حتى پاى برادر موسى را که خود پیامبرى عالیقدر بود به محکمه و دادگاه کشانده است، آن هم با آن شدت عمل؛ یعنى مسئله به این سادگى نیست که بعضى از بنىاسرائیل پنداشتهاند؛ انحراف از توحید و بازگشت به شرک، آن هم بعد از آن همه تعلیمات و دیدن آن همه معجزات و آثار عظمت حق، این کار باورکردنى نیست و باید با قاطعیت هر چه بیشتر در برابر آن ایستاد. گاه میشود به هنگامى که حادثه عظیمى رخ میدهد، انسان یقه خود را چاک میزند و بر سر و صورت خود میزند، تا چه رسد به اینکه برادرش را مورد عتاب و خطاب قرار دهد. بیگمان براى حفظ هدف و گذاردن اثر روانى در افراد منحرف، و نشان دادن عظمت گناه به آنها، این برنامهها، مؤثر است.
ثانیاً: اینکه با این برخورد، بیگناهى هارون - با توضیحاتى که میدهد - بر همگان ثابت شود، تا او را متهم به مسامحه در ادای رسالتش نکنند.[3]
بنابر این هیچیک از این دو پیامبر مرتکب خلافی نشدهاند که با شئون پیامبری منافات داشته باشد.
البته، برخی از مفسران میگویند انسان وقتی که عصبانی میشود و به فکر فرو میرود، معمولاً لبانش را گاز میگیرد، انگشتان خویش را میفشارد و ریش خود را میگیرد. در این حادثه نیز با توجه به اینکه حضرت موسی هنگام رفتن، برادر خویش را جانشین خود قرار داد، او را مانند خویش فرض کرد؛ و با او همان کاری را کرد که انسان در حال تفکر و عصبانیت با خودش میکند.[4] بنابر این، برخورد این چنینی یک اتفاق عادی بوده است.