کد سایت
fa73573
کد بایگانی
89977
نمایه
انواع اصلاح در قرآن کریم
طبقه بندی موضوعی
تفسیر
برچسب
قرآن|صلح|اصلاح|اصلاحات|انواع اصلاح
خلاصه پرسش
آنچه در قرآن کریم به عنوان اصلاح از آن یاد شده معنایش چیست؟
پرسش
انواع اصلاح در قرآن کریم کداماند؟
پاسخ اجمالی
واژه «اصلاح» از ریشه «صلح» در لغت به معنای مسالمت و سازش است.[1] راغب آنرا از بین بردن نفرت میان مردم، معنا کرده است.[2] این ریشه با مشتقاتش؛ مانند الصالحات، صالحا، صالحین، الصالحون و...، 180 مرتبه در قرآن به کار رفته است.
واژه اصلاح در معنای محدود خود که به معنای برطرف کردن فساد است، در جایی به کار میرود که از پیش، چیزی فاسد شده باشد و با کار اصلاحی، عیب و فساد آن برطرف میشود. اما اصلاح معنای دیگری نیز دارد که این محدودیت را نداشته و از معنایی گسترده برخوردار است و در هر جایی به کار میرود که در چیزی استعدادی یافت میشود و تنها نیاز به بازپروری و پرورش دارد تا به فعلیت خود برسد.
در فرهنگ قرآن اصلاح انواع مختلفی دارد:
1. اصلاح فرد: اصلاح فرد یعنی خودسازی و تهذیب نفس که در تعالیم پیامبران فراوان بر آن تأکید شده است: «ما پیامبران را، جز (به عنوان) بشارت دهنده و بیم دهنده، نمیفرستیم آنها که ایمان بیاورند و (خویشتن را) اصلاح کنند، نه ترسى بر آنها است و نه غمگین میشوند».[3]
اهمیت و تأکید بر اصلاح فرد از آنرو است که تا زمانی که انسان موفق به اصلاح نفس خویش نشود و اصلاحگری را از خود شروع نکند، نمیتواند در اصلاح دیگران موفق باشد.
آیات و روایات بسیاری بر این نکته تأکید دارند؛ مانند: «آیا مردم را به نیکى (و ایمان به پیامبرى که صفات او آشکارا در تورات آمده) دعوت میکنید، اما خودتان را فراموش مینمایید با اینکه شما کتاب (آسمانى) را میخوانید! آیا نمیاندیشید».[4]
«هر کس میان خود و خدایش را اصلاح کند، خداوند میانه او با بندگانش را اصلاح میکند».[5]
2. اصلاح خانواده: «و اگر از ناسازگارى میان آنها بیم داشتید داورى از کسان مرد و داورى از کسان زن انتخاب کنید، اگر این دو قصد اصلاح داشته باشند خداوند آنها را به توافق خواهد رساند؛ زیرا خدا داناى آگاه است».[6]
3. اصلاح اموال یتیمان: «و از تو در باره یتیمان سؤال میکنند، بگو: «اصلاح کار آنان بهتر است. و اگر زندگى خود را با زندگى آنان بیامیزید، (مانعى ندارد) آنها برادر (دینى) شما هستند. خداوند، مفسدان را از مصلحان، بازمیشناسد».[7]
4. اصلاح جامعه: «و موسى به برادرش هارون گفت: «جانشین من در میان قومم باش. و (آنها) را اصلاح کن! و از روش مفسدان، پیروى منما».[8]
واژه اصلاح در معنای محدود خود که به معنای برطرف کردن فساد است، در جایی به کار میرود که از پیش، چیزی فاسد شده باشد و با کار اصلاحی، عیب و فساد آن برطرف میشود. اما اصلاح معنای دیگری نیز دارد که این محدودیت را نداشته و از معنایی گسترده برخوردار است و در هر جایی به کار میرود که در چیزی استعدادی یافت میشود و تنها نیاز به بازپروری و پرورش دارد تا به فعلیت خود برسد.
در فرهنگ قرآن اصلاح انواع مختلفی دارد:
1. اصلاح فرد: اصلاح فرد یعنی خودسازی و تهذیب نفس که در تعالیم پیامبران فراوان بر آن تأکید شده است: «ما پیامبران را، جز (به عنوان) بشارت دهنده و بیم دهنده، نمیفرستیم آنها که ایمان بیاورند و (خویشتن را) اصلاح کنند، نه ترسى بر آنها است و نه غمگین میشوند».[3]
اهمیت و تأکید بر اصلاح فرد از آنرو است که تا زمانی که انسان موفق به اصلاح نفس خویش نشود و اصلاحگری را از خود شروع نکند، نمیتواند در اصلاح دیگران موفق باشد.
آیات و روایات بسیاری بر این نکته تأکید دارند؛ مانند: «آیا مردم را به نیکى (و ایمان به پیامبرى که صفات او آشکارا در تورات آمده) دعوت میکنید، اما خودتان را فراموش مینمایید با اینکه شما کتاب (آسمانى) را میخوانید! آیا نمیاندیشید».[4]
«هر کس میان خود و خدایش را اصلاح کند، خداوند میانه او با بندگانش را اصلاح میکند».[5]
2. اصلاح خانواده: «و اگر از ناسازگارى میان آنها بیم داشتید داورى از کسان مرد و داورى از کسان زن انتخاب کنید، اگر این دو قصد اصلاح داشته باشند خداوند آنها را به توافق خواهد رساند؛ زیرا خدا داناى آگاه است».[6]
3. اصلاح اموال یتیمان: «و از تو در باره یتیمان سؤال میکنند، بگو: «اصلاح کار آنان بهتر است. و اگر زندگى خود را با زندگى آنان بیامیزید، (مانعى ندارد) آنها برادر (دینى) شما هستند. خداوند، مفسدان را از مصلحان، بازمیشناسد».[7]
4. اصلاح جامعه: «و موسى به برادرش هارون گفت: «جانشین من در میان قومم باش. و (آنها) را اصلاح کن! و از روش مفسدان، پیروى منما».[8]
[1]. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج 4، ص 141، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ ششم، 1371ش.
[2]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق داودی، صفوان عدنان، ص 489، دمشق، بیروت، دارالقلم، الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق.
[3]. انعام، 48.
[4]. بقره، 44.
[5]. برقی، ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج 1، ص 29، قم، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق.
[6]. نساء، 35.
[7]. بقره، 220.
[8]. اعراف، 142.