مدعا و پیش فرضی که در این سؤال مطرح شده این است که گویا هرجا ذات خداوند قدرت بر انجام فعلی داشته باشد خود آن را انجام می دهد واگر قدرت آنرا نداشته باشد از اسباب استفاده می کند و چون می دانیم که خداوند قدرت بر هرکاری دارد بنابراین محال است که فعل او از مجرای اسباب تحقق یابد و هرکس ادعا کند که امری از طریق اسباب انجام می پذیرد ادعایش باطل است چون قطعا خداوند را عاجر می داند.
این نحوه از استدلال درست نبوده و مغالطه ای که در آن صورت گرفته بسیار واضح است چرا که بالوجدان می دانیم، بسیاری از امور در عالم، علت بر اموری دیگر بوده و در عین حال خود نیز محتاج به علت دیگری هستند و هستی مستقلی از خود ندارند. انکار این اصل وجدانی به معنای سفسطه بوده و هیچ کسی در زندگی روزمره خود منکر این قاعده نیست.
اینکه خداوند امور عالم را از مجرای برخی اسباب انجام می دهد به هیچ وجه به معنای این نیست که خود از انجام آن ناتوان است! چرا که خود اسباب و هرچه به آن تعلق دارد از خود هیچ هستی از خود ندارد بلکه همه هستی او عین آویختگی به ذات خداوند است. بنابراین افعال الاهی چه در امور دنیوی و چه در امور غیبی از مجرای اسباب خاص به خود انجام می پذیرد و این از حکمت خداوند است نه دلیل بر نقصان در ذات او.
همچنانکه در امور طبیعی نیازهای انسان از طریق سلسله اسبابی محقق می شود که البته هیچ استقلالی در سبیت ندارند ،در امور معنوی نیز می توان همین قاعده را پذیرفت. می دانیم که بسیاری از افعال الاهی توسط ملائکه مدبر به اذن خداوند انجام می شود و این مطلب هیچ منافاتی با قدرت خداوند ندارد و اگر قرار بود که هیچ سببی حتی بطور اعتباری(عدم استقلال در سببیت)در عالم محقق نشود اساساً هیچ موجودی غیر خداوند امکان وجود نداشت چون هرچه جز اوست همگی باطل است واگر وجودی داشته باشد بالعرض و اعتباریی است و وجود اسباب هم از همین نوع است.
آسمان و زمین و هر آنچه در آن است، جلوه هایی از قدرت خدای متعال است و خداوند بر انجام هر کاری قادر و توانا است، اما این قدرت بی نهایت به این معنا نیست که فعل الهی از غیر مجرای اسباب انجام پذیرد، بلکه خداوند، جهان آفرینش را بر اساس حکمت آفریده و همه افعال غیبی و ظاهری و تکوینی و دنیوی از طریق اسباب تحقق می یابد؛ مانند فرشتگان که مأمور انجام بسیاری از امور این عالم هستند همچنین در عالم مادی، هر امری اسباب طبیعی خود را دارد؛ به عنوان مثال، اگر شخصی گرسنه شد، نیاز به غذا دارد؛ اگر چه تمام امور به خداوند ختم می شود و هرگونه قدرت و قوتّی، به دست او است،[1] اما آب و غذا در حیات طبیعی وسیله ادامه حیات است. این به معنای عجز خدا از انجام بی واسطه امور نیست، بلکه به این معنا است که احتیاجات مادی انسان با علل و اسباب مادی برآورده می شود و استفاده از این اسباب به معنای شرک و انکار توحید نیست مگر آنکه این اسباب را مستقل در تاثیر گذاری بدانیم.
همین معنا در مورد اسباب غیر مادی نیز جاری است، اعم از هدایت و ایصال فیوضات معنوی و.... .
بنابراین، قاعده سببیت و اینکه هر امری در عالم با اسباب خاص خود محقق می شود،روشن تر از آن است که نیاز به استدلال داشته باشد.
با این حال می دانیم که در عقاید اسلامی و در مکتب اهل بیت، عقیده به تفویض امور به اسباب طبیعی، امری باطل است و هر سببی از اسباب عالم، صرفاً طریقی برای تحقق اراده خداوند است و حتی افعال ارادی انسان هم در طول اراده خداوند است و هیچ احدی در اعمال خود خارج از قدرت خداوند عمل نمی کند و در حقیقت هیچ مؤثری جز خداوند نیست و هرکس در هر مرتبه ای قائل به چنین قولی باشد بنا بر معتقدات اسلامی مشرک محسوب می شود.
بنابراین افعال خداوند همگی از طریق اسباب انجام می پذیرد و در عین حال خود این اسباب در سبیّت مستقل نیستند و تحت اراده و قدرت الهی واقع شده اند. در این قاعده کلی تفاوتی بین اسباب مادی مثل تاثیر آتش در سوزاندن و اسباب غیبی مثل سببیت فرشتگان در تدبیر عالم ،همچنین بین افعال اختیاری انسان و پدیده های خارج از حیطه اختیارات انسان وجود ندارد و منظور از توحید کامل، همین عقیده است نه ابطال قانون سببیت و علیت و اختیار و .....
اما در مورد عقیده به توسل یا واسطه بودن امام و انسان کامل یا هر عنوان دیگری - چه در دائره مذهب شیعه یا دیگر فرق اسلامی- آنچه در ابتدا تذکر آن بسیار مهم بوده و باید آن را اساس نگرش به این مسئله قرار داد این است که نیاز به امام و راهنما و واسطه و... مستلزم خود آگاهی نسبت به چنین نیازی است. می دانیم که همه انسانها از نهاد فطرت خود همواره در جست و جوی انسانی کامل هستند که به مقام کمال انسانیت و خلافت الهی رسیده باشد تا در آینه وجود او یا از طریق عشق و توسل به او در واقع حقیقت گم شده خود را پیدا کنند. این انسان کامل همان کسی است که در مذهب تشیع امام نامیده می شود.
در واقع این آیه قرآن که می فرماید: "یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ"؛[2] ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا بپرهیزید و به سوی او وسیله ای فراهم کنید؛ در مقام راهنمایی مؤمنانی است که از سر نیاز و صدق طالب خداوند هستند و البته این کار بنابه توصیه قرآن از طریق اسباب آن بسی آسان تر است.
مطلب بعد این که؛ منظور از توسل و واسطه قرار دادن پیامبر (ص) یا امام (ع)، به هیچ وجه ادعای استقلال برای آنان نیست، همچنان که هیچ یک از اسباب عالم هستی نباید به طور مستقل از خداوند در نظر گرفته شود و چنین اندیشه ای شرک به خدای متعال است، اما بطور کلی بسیاری از مسلمانان که به تعبیر قرآن، هنوز به مقام ایمان نرسیداند[3]و موحد حقیقی نشده اند چه بسا در مورد تکیه بر اسباب مادی برای خداوند شریک قائل شوند.
همچنین در مورد اسباب معنوی؛ از قبیل اعمال صالح، استفاده از راهنما و مربی، توسل و عشق به پیامبر و اولیاء الله- که موضوع اصلی بحث ما می باشد- نیز باید گفت: اگر این امور به عنوان اسباب در نظر گرفته شوند تنها به میزان توحید و اخلاص در عشق به خداوند است که ما را به غایت معنوی خواهند رساند.
بنابراین اصل توحید در اسلام اصلی خدشه ناپذیر است ولی نکته در اینجاست که همین اسباب و اعمال خالصانه معنوی، ما را باحقیقت توحید آشنا می کنند نه اینکه به گونه نظری صرف مدعی توحید باشیم و عملا در اموری که دلخواه ما است بر اسباب متوسل شویم و بلکه آنها را در سببیت مستقل هم بدانیم ولی در برخی امور دیگر با دلایلی که جای بحث و بررسی دارد اعتراض کنیم مبنی بر اینکه که توجه به امام و نبی و ولی و... منافات با قدرت خداوند و توحید دارد حال آنکه انسان کامل از بعد عملی، رکن توحید محسوب می شود چرا که بکلی از هستی خود فانی شده است و الگوی موحد بودن است و به راستی دعوی توحید اگر بطور عملی و در میزان الهی سنجیده شود جز انسان کامل را سزاوار نیست و فرد مسلمان تا از همه چیز فانی نشده باشد مشرک بوده و در خدا جویی خود ناتمام است. بنابراین دعوی توحید و جدال در مورد آن امریست و تحقق آن در خویشتن امری دیگر و به قول قرآن: "وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ"؛[4] اکثرشان ایمان نمی آورند الا اینکه هنوز به خداوند مشرکند.
برای مطالعه بیشتر دراین زمینه می توانید به پاسخ های ذیل هم مراجعه نمایید:
توسل و ارتباط بدون واسطه با خداوند، 542 (سایت: 590).
نقش واسطه ها در تقرب به خدا، 286 (سایت: 2579).
فلسفه توسل به اهل بیت (ع)، 1321 (سایت: 1316).